Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English
Persian
written contract
پیمان نامه
Search result with all words
convention
پیمان نامه انجمن
conventions
پیمان نامه انجمن
treaties
قرار داد پیمان نامه
treaty
قرار داد پیمان نامه
written agreement
موافقت نامه پیمان نامه
Other Matches
brucsels treaty organization
سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
concordat
پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
post script
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparler
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts
بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
contract
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
libeling
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels
هجو نامه یا توهین نامه افترا
certificate
رضایت نامه شهادت نامه
affidavits
شهادت نامه قسم نامه
certificates
رضایت نامه شهادت نامه
credential
گواهی نامه اعتبار نامه
to a. letter
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
vowed
پیمان
vows
پیمان
compacting
پیمان
convenant
پیمان
troth
پیمان
obstriction
پیمان
compact
پیمان
compacted
پیمان
compacts
پیمان
agreements
پیمان
vow
پیمان
deed of covenant
پیمان
agreement
پیمان
confederate
هم پیمان
lague
پیمان
leagues
پیمان
allied
هم پیمان
in league
هم پیمان
league
پیمان
federating
هم پیمان
federates
هم پیمان
federated
هم پیمان
federate
هم پیمان
avowing
پیمان
avows
پیمان
confederates
هم پیمان
pacts
پیمان
pact
پیمان
promise
پیمان
promises
پیمان
allying
هم پیمان
ally
هم پیمان
oaths
پیمان
oath
پیمان
acted
پیمان
act
پیمان
avow
پیمان
covenant
پیمان
treaty
پیمان
hand
پیمان
compaction
پیمان
handing
پیمان
allegiant
هم پیمان
testament
پیمان
testaments
پیمان
covenants
پیمان
contract
پیمان
vowing
پیمان
treaties
پیمان
conspires
هم پیمان شدن
accorded
مصالحه پیمان
affiance
پیمان ازدواج
purchase notice agreements
پیمان خرید
handfast
پیمان عروسی
violation
پیمان شکنی
accord
مصالحه پیمان
conspire
هم پیمان شدن
conspired
هم پیمان شدن
contract
: پیمان بستن
abjurer or abjuror
پیمان شکن
abjuration
پیمان شکنی
perfidious
پیمان شکن
faiths
دین پیمان
faith
دین پیمان
conspiring
هم پیمان شدن
renewal of the convention
تجدید پیمان
reneger
پیمان شکن
perjured
پیمان شکن
concord
یکجوری پیمان
allied
کشورهای هم پیمان
dunkrik treaty
پیمان دونکرک
compact
پیمان معاهده
contractors
پیمان کار
nonaligned
ناهم پیمان
contractor
پیمان کار
tripartite pact
پیمان سه جانبه
perfidy
پیمان شکنی
perfidiousness
پیمان شکنی
warsaw treaty
پیمان ورشو
covenants
پیمان بستن
covenant
پیمان بستن
warlock
پیمان شکن
violaor
پیمان شکن
locarno treaty
پیمان لوکارنو
peace pact
پیمان صلح
compacting
پیمان معاهده
compacts
پیمان معاهده
to pawn one's word
پیمان بستن
compacted
پیمان معاهده
accords
مصالحه پیمان
offensive alliance
پیمان تهاجمی
contract
کنترات پیمان .
to give ones faith
پیمان دادن
treason
پیمان شکنی
pact of non aggression
پیمان عدم تجاوز
to forswear oneself
پیمان شکنی کردن
Bilateral contract.
پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
contracting officer
افسر متصدی پیمان
capitulated
پیمان تسلیم بستن
pacific security pact
پیمان امنیت پاسفیک
treaties
قرارداد پیمان نظامی
capitulating
پیمان تسلیم بستن
capitulates
پیمان تسلیم بستن
forswore
پیمان شکنی کرد
to stand in with any one
با کسی هم پیمان بودن
nato forces
نیروهای پیمان ناتو
to pledge one's word
قول یا پیمان دادن
capitulate
پیمان تسلیم بستن
contractor plant
کارخانه پیمان کار
to keep to one's word
درست پیمان بودن
locarno treaty
پیمان منعقدبین المان
to fly away from an agreement
پیمان شکنی کردن
cento
سازمان پیمان مرکزی
adhesion
الحاق دولتی به یک پیمان
casus fofderis
هدف انعقاد پیمان
forswears
پیمان شکنی یانقض
forswearing
پیمان شکنی یانقض
casus fofderis
سبب انعقاد پیمان
brian kellogg
پیمان بریان کلوگ
confederacies
ایالات هم پیمان هم پیمانی
forswear
پیمان شکنی یانقض
pacts
معاهده پیمان بستن
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
Old Testament
پیمان یا وصیت قدیم
allied headquarters
قرارگاه کشورهای هم پیمان
perjurious
ناشی از پیمان شکنی
treaty
قرارداد پیمان نظامی
pact
معاهده پیمان بستن
confederacy
ایالات هم پیمان هم پیمانی
perfidiously
ازروی پیمان شکنی
quadruple pact
پیمان چهار جانبه
alliance
پیمان بین دول
alliances
پیمان بین دول
promise of marriage
قول یا پیمان عروسی
league
هم پیمان شدن گروه ورزشی
to vow
عهد کردن
[پیمان دادن]
leagues
هم پیمان شدن گروه ورزشی
stipulating
پیمان بستن تصریح کردن
accorded
پیمان غیررسمی بین المللی
to forfeit ones word
پیمان پکستن بدقول درامدن
they are sworn frends
با هم پیمان دوستی بسته اند
promises
قول دادن پیمان بستن
promise
قول دادن پیمان بستن
to enter into an agreement
پیمان یا قراردادی منعقد کردن
to plight oneself to a person
پیمان نامزدی با کسی بستن
in treaty
مشغول مذاکره و عقد پیمان
north atlantic treaty organization (nato
سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
stipulates
پیمان بستن تصریح کردن
stipulate
پیمان بستن تصریح کردن
accords
پیمان غیررسمی بین المللی
value cost contract
پیمان بستن با قیمتهای پایه
to strike hands
دست پیمان بهم دادن
accord
پیمان غیررسمی بین المللی
abjuratory
پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
to perform one's oromise
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
privity in contract
انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
hagiographa
بخش سوم کتاب پیمان کهن
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
handfast
دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
NATO
مخفف ناتو سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
seato forces
نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
eastern european mutual assisstance trea
پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
rio treaty
پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
north atlantic treaty organization (nato
پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
central treaty organization
سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
to perjure oneself
پیمان شکنی کردن نقض عهد کردن
letters
نامه
letter
نامه
correspoundence
نامه ها
manifested
نامه
manifest
نامه
manifesting
نامه
epistles
نامه
post boy
نامه بر
epistle
نامه
manifests
نامه
carrier
نامه بر
breve
نامه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com