English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
Other Matches
he was about to say رفت که بگوید
he was about to say میخواست بگوید
he does not scruple to say باک نداردازاینکه بگوید
He would never retract . هر چه بگوید همان است
perjurer کسیکه در دادگاه مغایرباسوگند خود دروغ بگوید
he is unable to speak ازسخن گفتن عاجزاست نمیتواند سخن بگوید
Energy Star استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
acknowledge 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
ought باید
in due f. باید
should باید
shall باید
there is a rule that... که باید.....
maun باید
outh باید
to have to باید
must باید
the f. of a table باید
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
it is necessary for him to go باید برود
i ougth to go باید بروم
one must go باید رفت
ought باید وشاید
you must know باید بدانید
it is to be noted that باید دانست که
as it deserves چنانکه باید
We have to go as well. ما هم باید برویم .
it is necessary to go باید رفت
how shall we proceed چه باید کرد
i must go باید بروم
i ougth to go باید رفت
i ought to go باید بروم
meetly چنانکه باید و شاید
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
shall i go? ایا باید بروم
the needful انچه باید کرد
you must go شما باید بروید
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
you might have come باید امده باشید
he needs must go ناچار باید برود
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
chicane مانعی که باید دور زد
comme il faut چنانکه باید وشاید
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
prettily بخوبی چنانکه باید
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
enow بسنده انقدرکه باید
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
it is to be noted that باید ملتفت بود که
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
he must have gone باید رفته باشد
I must leave at once. باید فورا بروم.
it is to be noted that باید توجه کردکه
backlog کاری که باید انجام شود
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
backlogs کاری که باید انجام شود
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
I must be going now. الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
load کاری که باید انجام شود
loads کاری که باید انجام شود
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
do the necessary انچه باید کرد بکنید
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
make hay while the sun shines تا تنور گرم است باید نان راپخت
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
tasks کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
I'd مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
loads تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
Do I have to pay a supplement? آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
I must make an early morning start. باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
scale of weights جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
You can't refuse me that ! این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
proportional tax مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
I must make a special note of that. من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
Christmas comes but once a year. <proverb> جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
process تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
Babies should be classified as antidepressants. نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
multiple نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
overhead کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
processes تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
vertical تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
shifted کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
substitution لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com