Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English
Persian
to ask specifically about something
چیزی را به طور خاص درخواست کردن
Search result with all words
to ask somebody for
[about]
something
از کسی چیزی درخواست کردن
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
Other Matches
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
put in for something
<idiom>
درخواست چیزی
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisitioning
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
درخواست کردن درخواست وسایل
requisition
درخواست کردن درخواست وسایل
requests
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requesting
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requested
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
درخواست اماد کردن درخواست کردن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
request modify
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
excess demand
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
prays
درخواست کردن
solicit
درخواست کردن
supplicate
درخواست کردن
praying
درخواست کردن
apply
درخواست کردن
solicited
درخواست کردن
to make an application
[to apply]
درخواست کردن
speak for
<idiom>
درخواست کردن
solicits
درخواست کردن
prayed
درخواست کردن
applies
درخواست کردن
pray
درخواست کردن
applying
درخواست کردن
entreats
درخواست کردن
implores
درخواست کردن از
imploring
درخواست کردن از
entreated
درخواست کردن
implored
درخواست کردن از
entreat
درخواست کردن
implore
درخواست کردن از
demanded
درخواست کردن
soliciting
درخواست کردن
entreating
درخواست کردن
demand
درخواست کردن
plead with
درخواست کردن
demands
درخواست کردن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
pleaded
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
boning
خواستن درخواست کردن
solicits
درخواست یا تقاضا کردن از
indents
سفارش درخواست کردن
indenting
سفارش درخواست کردن
boned
خواستن درخواست کردن
bone
خواستن درخواست کردن
to deny somebody a wish
درخواست کسی را رد کردن
bones
خواستن درخواست کردن
to a oneself for help
درخواست کمک کردن
indent
سفارش درخواست کردن
solicited
درخواست یا تقاضا کردن از
solicit
درخواست یا تقاضا کردن از
to reject
[refuse]
an application
درخواست نامه ای را رد کردن
to apply for leave
درخواست مرخصی کردن
requisition
درخواست رسمی کردن
requisitioned
درخواست رسمی کردن
to ask too much
بیش از حد درخواست کردن
requisitioning
درخواست رسمی کردن
call for fire
درخواست اتش کردن
soliciting
درخواست یا تقاضا کردن از
requisitions
درخواست رسمی کردن
call for ..... under the credit
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
mission call
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
apply
درخواست کردن شامل حال بودن
to file a petition
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
applies
درخواست کردن شامل حال بودن
applying
درخواست کردن شامل حال بودن
subsequent filing
[application, documents]
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to file an application to somebody
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
lean on
<idiom>
اجبارشخص درقبول کردن درخواست باتحت فشارگذاشتن
to withdraw an application
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
petitioned
دادخواهی کردن درخواست کردن
requesting
تقاضا کردن درخواست کردن
petitions
دادخواهی کردن درخواست کردن
petition
دادخواهی کردن درخواست کردن
requested
تقاضا کردن درخواست کردن
requests
تقاضا کردن درخواست کردن
petitioning
دادخواهی کردن درخواست کردن
request
تقاضا کردن درخواست کردن
apply
صدق کردن درخواست کردن
applying
صدق کردن درخواست کردن
applies
صدق کردن درخواست کردن
begs
استدعا کردن درخواست کردن
cry off
تقاضا کردن درخواست کردن
begged
استدعا کردن درخواست کردن
beg
استدعا کردن درخواست کردن
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
requistioner
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fire call
درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
fire message
پیام اتش درخواست اتش کردن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denounce
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
minding
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
mind
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
brief
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
reference
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minds
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
requistion for money
درخواست
indent
درخواست
claims
درخواست
suits
درخواست
applications
درخواست
requisition
درخواست
appeals
درخواست
appealed
درخواست
appeal
درخواست
claimed
درخواست
supplication
درخواست
claiming
درخواست
claim
درخواست
indents
درخواست
postulate
درخواست
postulated
درخواست
postulates
درخواست
on request of which
[at his request]
به درخواست او
postulating
درخواست
requisitions
درخواست
requisitioned
درخواست
application
درخواست
indenting
درخواست
requisitioning
درخواست
requests
درخواست
demand
درخواست
requested
درخواست
request
درخواست
demands
درخواست
tender
درخواست
requesting
درخواست
suited
درخواست
d. of a request
در درخواست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com