English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
rolling mill کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
Other Matches
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
energy plant کارخانه تولید نیرو
gas works کارخانه تولید گاز
feed stock مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
e c s c (european coal & steel commissio لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
production ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
productions ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
coopery کارخانه
workplace کارخانه
shop کارخانه
house work کارخانه
workhouses کارخانه
workhouse کارخانه
factory-spun نخ کارخانه ای
works کارخانه
manufactory کارخانه
workplaces کارخانه
work کارخانه
shopped کارخانه
worked کارخانه
factory کارخانه
plant کارخانه
factories کارخانه
plants کارخانه
shops کارخانه
cement plant کارخانه سیمان
plant mixing اختلاط در کارخانه
plant construction ساختمان کارخانه
plant mixing امیختن در کارخانه
bookbindery کارخانه صحافی
studios کارگاه کارخانه
chimney stalk دودکش کارخانه
studio کارگاه کارخانه
cast steel plant کارخانه فولادریزی
car factory کارخانه خودروسازی
power house کارخانه برق
pilot plant کارخانه نمونه
cut back تعطیل کارخانه
ice plant کارخانه یخ ساز
generating station کارخانه برق
generating plant کارخانه برق
gas works کارخانه گاز
fulling mill کارخانه قصاری
electric plant کارخانه برق
factory chimney دودکش کارخانه
ex mill تحویل در کارخانه
ex factory تحویل در کارخانه
plant نبات کارخانه
cotton mill کارخانه نخ ریسی
spinning factory کارخانه نخ ریسی
packingplant کارخانه کنسروسازی
packinghouse کارخانه کنسروسازی
copper smelting plant کارخانه ذوب مس
manufaturer صاحب کارخانه
manufactoring plant کارخانه تولیدی
gasworks کارخانه گاز
cotton factory کارخانه نخ ریسی
spinning کارخانه نخریسی
industrialist کارخانه دار
siren سوت کارخانه
sirens سوت کارخانه
breweries کارخانه ابجوسازی
brewery کارخانه ابجوسازی
power station کارخانه برق
installations کارخانه نصب
power stations کارخانه برق
mill کارخانه نورد
mills کارخانه نورد
out <adv.> بیرون از کارخانه
lock out تعطیل کارخانه
plants نبات کارخانه
industrialists کارخانه دار
manufacturing کارخانه دار
works superintendent مدیر کارخانه
works inspector بازرس کارخانه
smelting plant کارخانه ذوب
smeltery کارخانه گدازگری
sirenic سوت کارخانه
manufacturer صاحب کارخانه
manufacturers صاحب کارخانه
He is running ( runs ) the factory . او کارخانه را می گرداند
installation کارخانه نصب
sheds کارخانه سرپوشیده
shedding کارخانه سرپوشیده
shed کارخانه سرپوشیده
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
computer integrated manufactureing کارخانه کاملا" اتوماتیک
creamery کارخانه کره گیری
cotton spinner صاحب کارخانه نخ ریسی
dockyard کارخانه کشتی سازی
foundry کارخانه گداز فلز
foundries کارخانه گداز فلز
dye works کارخانه رنگ سازی
shipyards کارخانه کشتی سازی
foundries کارخانه ذوب فلز
ashery کارخانه نمک قلیاسازی
plant محل کارخانه یا کارگاه
shops کارخانه خرید کردن
plants ماشین الات کارخانه
coking plant کارخانه ذغال سازی
shop کارخانه خرید کردن
foundry کارخانه ذوب فلز
stonework کارخانه سنگ بری
concrete plant کارخانه بتن سازی
plants محل کارخانه یا کارگاه
shopped کارخانه خرید کردن
concreting plant کارخانه بتن سازی
contractor plant کارخانه پیمان کار
plant ماشین الات کارخانه
shipyard کارخانه کشتی سازی
dockyards کارخانه کشتی سازی
engineering works کارخانه ماشین سازی
firms کارخانه موسسه بازرگانی
firmest کارخانه موسسه بازرگانی
firmer کارخانه موسسه بازرگانی
firm کارخانه موسسه بازرگانی
pottery factory کارخانه چینی سازی
cotton-mills کارخانه ریسندگی پنبه ای
powder mill کارخانه باروت سازی
ship yard کارخانه کشتی سازی
printworks کارخانه چیت بافی
saw mill کارخانه اره کشی
salt works کارخانه نمک سازی
nailery کارخانه میخ سازی
metallurgical plant کارخانه ذوب اهن
mills کارخانه اسیاب کردن
wirework کارخانه سیم سازی
gas works tar قطران کارخانه گاز
glassworks کارخانه شیشه گری
field خارج اداره یا کارخانه
tinwork کارخانه قلع کاری
fielded خارج اداره یا کارخانه
tin smelting plant کارخانه ذوب قلع
fields خارج اداره یا کارخانه
iron foundry کارخانه ذوب اهن
smeltery کارخانه ذوب فلزات
lock out بسته شدن کارخانه
lead works کارخانه سرب گدازی
mill کارخانه اسیاب کردن
ropewalk کارخانه طناب سازی
sheet roller کارخانه نورد ورق فلزی
saltern کارخانه یا معدن استخراج نمک
sawmill کارخانه چوب بری والوارسازی
sawmills کارخانه چوب بری والوارسازی
grindery کارخانه تیزکنی افزارکفش دوزی
dairy farm مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی
distilleries کارخانه یا محل تقطیر رسومات
distillery کارخانه یا محل تقطیر رسومات
factory team تیم کارخانه اتومبیل سازی
computer aided factory management مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
to start up something دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
Its no joke running a factory . اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
installing قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
laboratorial ازمایشگاهی مربوط به کارخانه شیمیائی یاداروسازی
power plants کارخانه برق نیروی محرکه هواپیماواتومبیل
installs قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
power plant کارخانه برق نیروی محرکه هواپیماواتومبیل
install قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
blueprints تجدید ساختمان اتومبیل طبق مشخصات کارخانه
rolling mill ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
blueprint تجدید ساختمان اتومبیل طبق مشخصات کارخانه
cost in use هزینه تملک و بهره برداری از ساختمان یا کارخانه
default تنظیمات در کارخانه تعیین شده [رایانه شناسی] [مهندسی]
set value تنظیمات در کارخانه تعیین شده [رایانه شناسی] [مهندسی]
default setting تنظیمات در کارخانه تعیین شده [رایانه شناسی] [مهندسی]
default value تنظیمات در کارخانه تعیین شده [رایانه شناسی] [مهندسی]
d , top concept تدابیر مخصوص رساندن اماداز کارخانه یا سکو تا خط جبهه
finery زر و زیور جامه پر زرق و برق کارخانه تصفیه فلزات
equipment وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
shipyard کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
shipyards کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com