Total search result: 202 (20 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
sunscreen |
کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی |
sunscreens |
کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی |
|
|
Other Matches |
|
sealsking |
نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب |
straight line coding |
برنامه نوشته شده برای جلوگیری از استفاده حلقه و انشعاب برای اجرای سریع تر |
blighting |
باد زدگی یا زنگ زدگی |
blights |
باد زدگی یا زنگ زدگی |
blight |
باد زدگی یا زنگ زدگی |
obstructionist |
کسیکه برای جلوگیری |
in order to prevent |
برای جلوگیری کردن |
copy protect |
یچ برای جلوگیری از کپی گرفتن از یک دیسک |
dykes |
دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند |
dyke |
دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند |
dikes |
دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند |
kyanize |
باداراشکنه اندودن برای جلوگیری ازپوسیدگی |
to avoid distortion of the results [produced] by ... |
برای جلوگیری از اعوجاج نتایج توسط ... |
bailout |
کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد] |
buffer |
امپلی فایری برای جلوگیری ازتداخل مدارات |
infibulation |
چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع |
maintenance |
مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی |
boundary |
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه |
boundaries |
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه |
bulk head |
دیواریکه برای جلوگیری ازفشار اب یا خاک ساخته میشود |
fly net |
پشه پران تورسیمی برای جلوگیری ازامدن مگس |
gaiting strap |
تسمه مخصوص ارابه برای جلوگیری از انحراف اسب |
flop |
شیرجه دروازه بان روی یخ برای جلوگیری از حرکت گوی |
flopping |
شیرجه دروازه بان روی یخ برای جلوگیری از حرکت گوی |
flops |
شیرجه دروازه بان روی یخ برای جلوگیری از حرکت گوی |
flopped |
شیرجه دروازه بان روی یخ برای جلوگیری از حرکت گوی |
spill wind |
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت |
windbreak |
درختستان یابوته هایی که برای جلوگیری از وزش باد کاشته میشوند |
retraction lock |
وسیله مکانیکی برای جلوگیری از جمع شدن غیرعمدی ارابه فرود |
to take action to prevent [stop] such practices |
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود |
windbreaks |
درختستان یابوته هایی که برای جلوگیری از وزش باد کاشته میشوند |
fail safe system |
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم |
to rough a horse's shoes |
میخ مخصوص بنعل اسب زدن برای اینکه از سرخوردن ان جلوگیری شود |
radiation shield |
وسیلهای برای جلوگیری ازتابشهای ناخواسته که دراندازه گیری کمیت موردنظرتاثیر میگدارند |
encoding |
روش کد گذاری داده در دیسک مغناطیسی برای جلوگیری از مجموعهای از بیتهای مشابه |
fucus |
رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود |
husking |
دوستان وهمسایگان برای پوست کندن ذرت |
normal |
روش ساخت اطلاعات در پایگاه داده برای جلوگیری از افزونگی و بهبود کارایی ذخیره |
revenue cutter |
کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود |
forrel |
یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود |
forel |
یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود |
control lock |
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است |
wire locking |
بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها |
anti spin |
سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد |
bacteriolysis |
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه |
aluminum wool |
رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود |
mezereum |
پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند |
bock |
یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج |
compressor bleed air |
هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود |
carbon seal |
وسیلهای مقاوم در برابرگرما که در موتورهای توربینی برای جلوگیری ازخروج یا نشت روغن ازمحفظه یاتاقان بکار میرود |
law calf |
پوست گوساله رنگ نشده که برای جلد کتابهای قانون بکار می برند |
preventive justice |
قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد |
semaphore |
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند |
locknut |
قراردادن مهره دوم برای جلوگیری ازشل شدن مهره اول |
joggle |
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره |
joggling |
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره |
joggled |
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره |
joggles |
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره |
Every single day. Day in day out. |
آفتاب به آفتاب |
anti blush tinner |
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود |
marshall plan |
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید |
spacer |
امکانی در سیستم کلمه پرداز برای جلوگیری از فاصله دار شدن کلمات یا جدا شدن در محل نادرست |
weatherbeaten |
آفتاب سوخته |
sunset |
غروب آفتاب |
Fully exposed (over-exposed)to the sun. |
درسینه آفتاب |
on the sunny side . |
درسمت آفتاب رو |
plane as a pikestaff |
مانند آفتاب روشن |
Make hay while the sun shines. <proverb> |
تا آفتاب مى تابد خرمن کن. |
sun lamps |
لامپ حمام آفتاب |
rain or shine |
چه باران باشد چه آفتاب |
The sun was roasting us . |
آفتاب ما راکباب کرد |
sun lamp |
لامپ حمام آفتاب |
end finish |
گره جناقی [گره زدن دو انتهای فرش در محل ریشه ها برای جلوگیری از باز شدن و بهم ریختگی تار و پود] |
endermic |
انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند |
scrambler |
وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند |
scramblers |
وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند |
scleroderma |
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست |
fail |
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد |
failed |
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد |
fails |
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد |
The sun rays dazzle (hit) the eyes. |
نور آفتاب چشم رامی زند |
The sun is all the more welcome. In this cold weather. |
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد |
Ravishingly beautiful. |
مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا ) |
onion skin |
پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.] |
dermatological |
مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست |
tip fading |
[رنگ پریدگی الیاف در مجاورت نور آفتاب] |
cabin pressurization safety valve |
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین |
sennit |
علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود |
sennet |
علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود |
carriers |
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت |
carrier |
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت |
skinning |
پوست کندن با پوست پوشاندن |
skinned |
پوست کندن با پوست پوشاندن |
skins |
پوست کندن با پوست پوشاندن |
skin |
پوست کندن با پوست پوشاندن |
power down |
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید |
slough |
پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن |
demonomania |
جن زدگی |
possession |
جن زدگی |
frostiness |
یخ زدگی |
freezes |
یخ زدگی |
cacodemonomania |
جن زدگی |
jetlag |
جت زدگی |
rime |
یخ زدگی |
glaciation |
یخ زدگی |
freeze |
یخ زدگی |
efflorescence |
شوره زدگی |
acariasis |
کنه زدگی |
dismay |
وحشت زدگی |
dismayed |
وحشت زدگی |
sun burn |
افتاب زدگی |
fouling |
زنگ زدگی |
dismaying |
وحشت زدگی |
dismays |
وحشت زدگی |
acariasis |
کرم زدگی |
corrsion |
زنگ زدگی |
moldy |
کپک زدگی |
sunstroke |
افتاب زدگی |
mouldiness |
کپک زدگی |
sunburn |
افتاب زدگی |
evanescence |
غیب زدگی |
worriment |
ناراحتی غم زدگی |
precipitateness |
شتاب زدگی |
previousness |
شتاب زدگی |
dewiness |
شبنم زدگی |
ageing |
زنگ زدگی |
ageing |
زنگ زدگی |
hospitalism |
بیمارستان زدگی |
cataplexy |
خشک زدگی |
corrosion |
زنگ زدگی |
paraphrenia |
هذیان زدگی |
afflictedness |
محنت زدگی |
stain |
زنگ زدگی |
seasickness |
دریا زدگی |
staining |
زنگ زدگی |
scientism |
علم زدگی |
hyperthymia |
هیجان زدگی |
hypersomnia |
خواب زدگی |
hallucinosis |
توهم زدگی |
hurriedness |
شتاب زدگی |
stained |
زنگ زدگی |
heliosis |
افتاب زدگی |
rust oxide iron |
زنگ زدگی |
stains |
زنگ زدگی |
thunderstroke |
صاعقه زدگی |
rustiness |
زنگ زدگی |
transfixion |
حیرت زدگی |
chilled to the bones <idiom> |
احساس یخ زدگی |
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.> |
احساس یخ زدگی |
tonic immobility |
خشک زدگی |
fustiness |
کفک زدگی |
hurry skurry |
دستپاچگی شتاب زدگی |
startle |
پرش وحشت زدگی |
alcoholic hallucinosis |
توهم زدگی الکلی |
melancholy |
سودا زدگی غمگین |
forwardness |
اشتیاق شتاب زدگی |
hurry scurry |
دستپاچگی شتاب زدگی |
startled |
پرش وحشت زدگی |
outcrops |
بیرون زدگی روامدگی |
mustiness |
پوسیدگی یا کپک زدگی |
acute hallucinosis |
توهم زدگی حاد |
outcrop |
بیرون زدگی روامدگی |
pecks |
نوک زدگی سوراخ |
pecking |
نوک زدگی سوراخ |
pecked |
نوک زدگی سوراخ |
age hardenable |
ثبات در برابرزنگ زدگی |
precipitately |
از روی شتاب زدگی |
peck |
نوک زدگی سوراخ |
corrosion |
رفتگی زنگ زدگی |
startles |
پرش وحشت زدگی |
Rust <adj.> <noun> |
رنگ زنگ زدگی |
search jammer |
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت |
peel |
پوست انداختن پوست |
peels |
پوست انداختن پوست |
tegumnentum |
پوست طبیعی پوست |
hastiness |
دست پاچگی شتاب زدگی |
foxiness |
بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی |
rust protection |
حفافت در برابر زنگ زدگی |
resistance to corrosion |
مقاوم در برابر زنگ زدگی |
corrosion fatigue |
استهلاک در اثر زنگ زدگی |
corrosion resistant |
مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی |
frostbite |
یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما |
The sun has set (hadd set). |
آفتاب رفته است ( رفته بود ) |
manic-depressives |
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون |
manic-depressive |
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون |
manic depressive |
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون |
chilled to the bones <idiom> |
نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی] |
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. |
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت. |
xanthochroid |
شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست |
kiosks |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
kiosk |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
frost heave |
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین |
stoppages |
جلوگیری |
obstructions |
جلوگیری |
arrest |
سد جلوگیری |
interdiction |
جلوگیری |
arrests |
سد جلوگیری |
stoppage |
جلوگیری |
suppression |
جلوگیری |
countercheck |
جلوگیری |