English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
skein کلاف نخ یا پشم هرچیزی شبیه کلاف پیچیدن
skeins کلاف نخ یا پشم هرچیزی شبیه کلاف پیچیدن
Other Matches
cradling کلاف
ran کلاف
hasp کلاف
hank کلاف
hasps کلاف
hanks کلاف
skeins کلاف
skein کلاف
settings کلاف
setting کلاف
strap کلاف
fetterlock کلاف
straps کلاف
mud sill کلاف
hanks کلاف کردن
idle turn کلاف مرده
battery cradle کلاف باتری
hank کلاف کردن
spreader پخش کن کلاف
filature کلاف کشی
cradles کلاف سر ستون
ran حلقه کلاف .
cradled کلاف سر ستون
cradle کلاف سر ستون
frame of hachsaw کلاف اره چکی
bundle بقچه کلاف پشم یا پنبه
clew بشکل کلاف یاگلوله نخ درامدن
free legged بدون کلاف پا در مسابقه اسبدوانی
abrash دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
drafting [کشش کلاف های پشم یا پنبه بوسیله دست یا ماشین که آن را بصورت نوارهای باریک و نهایتا نخ در آورد.]
hank طول مشخصی از نخ [بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
clues گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
urban bundle بقچه شهری [این روش گرچه قدیمی است ولی هنوز هم به عنوان معیاری جهت وزن کردن کلاف های پشم بکار می رود.]
spindles هرچیزی شبیه دوک
rattail هرچیزی شبیه دم موش
nates هرچیزی شبیه کفل
button هرچیزی شبیه دکمه
spool هرچیزی شبیه قرقره
spindle هرچیزی شبیه دوک
buttoned هرچیزی شبیه دکمه
spools هرچیزی شبیه قرقره
buttoning هرچیزی شبیه دکمه
blade هرچیزی شبیه تیغه
petticoats هرچیزی شبیه شلیته
shouldered هرچیزی شبیه شانه
shouldering هرچیزی شبیه شانه
shoulder هرچیزی شبیه شانه
petticoat هرچیزی شبیه شلیته
shoulders هرچیزی شبیه شانه
steelyard هرچیزی شبیه قپان
boats کرجی هرچیزی شبیه قایق
boat کرجی هرچیزی شبیه قایق
crumb هرچیزی شبیه خرده نان
crumbs هرچیزی شبیه خرده نان
stirrups هرچیزی شبیه رکاب استخوان رکابی
stirrup هرچیزی شبیه رکاب استخوان رکابی
lancets هرچیزی شبیه نیشتر پنجره نوک تیز
whiplashes هرچیزی شبیه شلاق ضربه یا تکان شلاقی
lancet هرچیزی شبیه نیشتر پنجره نوک تیز
whiplash هرچیزی شبیه شلاق ضربه یا تکان شلاقی
pilaster هرچیزی شبیه ستون یا استوانه دیواریا جرز ستون نما
breast نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
breasts نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
to take in sail جمع کردن یا پیچیدن بادبان شراع پیچیدن
gooseneck هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
pinnulate شبیه برگچه شبیه بالچه
pinnulated شبیه برگچه شبیه بالچه
aught هرچیزی
loose ends انتهای شل هرچیزی
loose end انتهای شل هرچیزی
crown بالای هرچیزی
crowns بالای هرچیزی
palms کف هرچیزی پهنه
palm کف هرچیزی پهنه
sheeting هرچیزی بشکل ورقه
rinds پوسته بیرونی هرچیزی
knife-edges لبه تیز هرچیزی
knife edge لبه تیز هرچیزی
broadsides سطح پهن هرچیزی
broadside سطح پهن هرچیزی
knife-edge لبه تیز هرچیزی
cores مغز ودرون هرچیزی
rind پوسته بیرونی هرچیزی
w هرچیزی بشکل حرف w
core مغز ودرون هرچیزی
bonnet کلاهک دودکش سرپوش هرچیزی
facture عمل یا طریقه ساختن هرچیزی
blinded هرچیزی که مانع عبورنور شود
blind هرچیزی که مانع عبورنور شود
blazing star هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
backboard تخته یا صفحهء پشت هرچیزی
bolus قطعه کوچک وگردی از هرچیزی
bonnets کلاهک دودکش سرپوش هرچیزی
blinds هرچیزی که مانع عبورنور شود
anathema هرچیزی که مورد لعن واقع شود
world is one's oyster <idiom> هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
what have you <idiom> هرچیزی که شخص میخواهد و دوست دارد
insignia علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
bond عهد ومیثاق هرچیزی که شخص رامقیدسازد
insigne علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
tubs حمام فرنگی هرچیزی بشکل تغاهر شستشوکردن
in the clear <idiom> رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
tub حمام فرنگی هرچیزی بشکل تغاهر شستشوکردن
crow's foot هرچیزی بشکل پنجه کلاغ چین و چروک گوشه لب و چشم.
utilitarianism بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
c سومین حرف الفبای انگلیسی و غالب السنه غربی هرچیزی درمرتبه سوم
swathe پیچیدن
to screw up پیچیدن
resonates پیچیدن
resonated پیچیدن
reverberate پیچیدن
trindle پیچیدن
resonate پیچیدن
inswathe پیچیدن
intertangle در هم پیچیدن
furl پیچیدن
windage پیچیدن
inwind پیچیدن
furled پیچیدن
swathes پیچیدن
tangle به هم پیچیدن
inwrap پیچیدن
enfolds پیچیدن
muffling پیچیدن
reverberating پیچیدن
complicates پیچیدن
reverberates پیچیدن
complicate پیچیدن
to tie up پیچیدن
to trun the corner پیچیدن
reverberated پیچیدن
muffles پیچیدن
muffle پیچیدن
complicating پیچیدن
resonating پیچیدن
furling پیچیدن
enfolding پیچیدن
furls پیچیدن
infold پیچیدن
enfolded پیچیدن
enfold پیچیدن
torsion پیچیدن
curled پیچیدن
tweaking پیچیدن
tweaked پیچیدن
entwist پیچیدن
tweak پیچیدن
twinge پیچیدن
wraps پیچیدن
twinges پیچیدن
wrap پیچیدن
coil up پیچیدن
christy پیچیدن
tweaks پیچیدن
impacts پیچیدن
impact پیچیدن
curl پیچیدن
envelop پیچیدن
curls پیچیدن
enveloped پیچیدن
enveloping پیچیدن
envelops پیچیدن
convolve پیچیدن
fold پیچیدن
folded پیچیدن
coil down پیچیدن
swath پیچیدن
envelopes پیچیدن
enwrap پیچیدن
envelope پیچیدن
christiania پیچیدن
folds پیچیدن
lapped پیچیدن
lap پیچیدن
turn پیچیدن
to cover up پیچیدن
tangles به هم پیچیدن
winds پیچیدن
wind پیچیدن
wattle پیچیدن
christie پیچیدن
re echo پیچیدن
tie up پیچیدن
enfolds درلفافه پیچیدن
to turn [to turn off] [to make a turn] پیچیدن [با خودرو]
agonised به خود پیچیدن
enfolding درلفافه پیچیدن
belay عمل پیچیدن
enfolded درلفافه پیچیدن
enfold درلفافه پیچیدن
knead clay by hand مشته پیچیدن
turn on one's heel <idiom> ناگهان پیچیدن
interlace بهم پیچیدن
entwining بهم پیچیدن
intervolve بهم پیچیدن
intertwinement بهم پیچیدن
intwine بهم پیچیدن
entwined بهم پیچیدن
entwine بهم پیچیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com