English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
turn one's back on <idiom> کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
Other Matches
labour intensive industry صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
ten year device وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
satelloid ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
dud probability درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
needed احتیاج
needing احتیاج
penury احتیاج
lacks احتیاج
lacked احتیاج
lack احتیاج
want احتیاج
neediness احتیاج
need احتیاج
requirement احتیاج
need احتیاج
demand احتیاج
necessity احتیاج
necessitousness احتیاج
requirement تقاضا احتیاج
superimposed مازاد بر احتیاج
requisite لازمه احتیاج
demands نیاز احتیاج
redundant مازاد بر احتیاج
urgent need احتیاج مبرم
overplus بیش از احتیاج
u. need احتیاج مبرم
lackvt احتیاج داشتن
demand نیاز احتیاج
demanded نیاز احتیاج
needed نیازمندی در احتیاج داشتن
to be in great request زیادمورد احتیاج بودن
needing نیازمندی در احتیاج داشتن
need نیازمندی در احتیاج داشتن
answers جواب احتیاج را دادن
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
answering جواب احتیاج را دادن
needle point to say احتیاج بگفتن نیست
to call for a احتیاج بدقت داشتن
you're telling me <idiom> احتیاج نیست به من بگی
answer جواب احتیاج را دادن
answered جواب احتیاج را دادن
featherbed بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
need نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needed نیازمندی احتیاج لازم داشتن
urgency of need حیاتی بودن احتیاج به اماد
needing نیازمندی احتیاج لازم داشتن
to be in great request مورد احتیاج زیاد بودن
cry out for <idiom> شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
nonverbal بدون احتیاج باستفاده از زبان
i heed your help به مساعدت شما احتیاج دارم
served رفع کردن براوردن احتیاج
serves رفع کردن براوردن احتیاج
serve رفع کردن براوردن احتیاج
put up <idiom> توسعه پول یا چیزی که احتیاج است
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
spoin bank محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
four freedoms دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
cyclic item اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
infest ول نکردن
infested ول نکردن
infesting ول نکردن
to keep it up ول نکردن
infests ول نکردن
to keep one's distance اشنایی نکردن
disclaim قبول نکردن
disobey اطاعت نکردن
disapprove تصویب نکردن
disclaims قبول نکردن
no go <idiom> موافقت نکردن
disclaiming قبول نکردن
disclaimed قبول نکردن
disbelieves باور نکردن
disobeyed اطاعت نکردن
to pass by any thing رعایت نکردن
disbelieved باور نکردن
to make no mention of ذکر نکردن
withdraws قبول نکردن
disbelieve باور نکردن
rejection قبول نکردن
to keep at arms length اشنائی نکردن با
disobeying اطاعت نکردن
to be d. to توجه نکردن به
disobeys اطاعت نکردن
disbelieving باور نکردن
discommend توصیه نکردن
square deal تقلب نکردن
withdraw قبول نکردن
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
indulged مخالفت نکردن
indulges مخالفت نکردن
missfire عمل نکردن
indulging مخالفت نکردن
disaffiliate همکاری نکردن
discountenance تصویب نکردن
disoblige ممنون نکردن
disassociated همکاری نکردن
disassociates همکاری نکردن
disassociating همکاری نکردن
omittance is no quit tance مطالبه نکردن
disassociate همکاری نکردن
indulge مخالفت نکردن
square deals تقلب نکردن
abort ریشه نکردن
disapproves تصویب نکردن
functionalism عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
understated حقیقت را افهار نکردن
understates حقیقت را افهار نکردن
disapprove رد کردن تصویب نکردن
plead not guilty اقرار به جرم نکردن
understate حقیقت را افهار نکردن
disapprove قبول نکردن رد کردن
disapproves قبول نکردن رد کردن
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
let it all hang out <idiom> پنهان نکردن چیزی
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
to be in disagreement [with somebody] موافقت نکردن [با کسی]
understating حقیقت را افهار نکردن
disapproves رد کردن تصویب نکردن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
to keep an oath inviolate نقض نکردن سوگند
to play not guilty اقرار بگناه نکردن
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
to misbehave oneself درست رفتار نکردن
standpat ورق عوض نکردن
missfire عمل نکردن گلوله
to lose interest جلب توجه نکردن
not my cup of tea <idiom> با چیزی حال نکردن
to turn to account بهرمندشدن از ضایع نکردن
fall out of use <idiom> از چیزی استفاده نکردن
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
failure عمل نکردن گیر سلاح
failures عمل نکردن گیر سلاح
depersonalization توجه نکردن به هویت فردی
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
beyond grasp درک نکردن بیرون ازحدادراک
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
to turn a d. ear to توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
except : مستثنی کردن مشمول نکردن
to be at strife [with somebody] [over something] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
underplays دست خودرا ادا نکردن
off one's high horse <idiom> تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
aborts ریشه نکردن عقیم ماندن
aborting ریشه نکردن عقیم ماندن
aborted ریشه نکردن عقیم ماندن
underplaying دست خودرا ادا نکردن
underplayed دست خودرا ادا نکردن
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
married failure عمل نکردن اتصالی مین
shoot the works <idiom> از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
underplay دست خودرا ادا نکردن
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
misfired عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfire عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfires عمل نکردن گلوله مانع اتش
Keep oneself to oneself. پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
married failure عمل نکردن خوشه اتصال مین
an incredulous smile لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
refuses قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
Welsh زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
to crap out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
lay off <idiom> بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
to conk out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to have packed up [British E] کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
refused قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
welch زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
to fall over [computer, programme, ...] [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
fascism نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
disrepair احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com