English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English Persian
advance party گروه پیشرو
billeting party گروه پیشرو
Search result with all words
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
beach party گروه پیشرو اب خاکی
shore party گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
Other Matches
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
right wing toward پیشرو
front man پیشرو
right wing to ward پیشرو
progressive پیشرو
fugleman پیشرو
postillion پیشرو
postilion پیشرو
front men پیشرو
advance guard پیشرو
harbinger پیشرو
vanward پیشرو
harbingers پیشرو
futuristic پیشرو
antecessor پیشرو
forerunner پیشرو
forerunners پیشرو
file leader پیشرو
foregoer پیشرو
outrider پیشرو
precursor پیشرو
precursors پیشرو
chief پیشرو
chiefs پیشرو
van پیشرو
vans پیشرو
fascias پیشرو
outrunner پیشرو
forward-looking پیشرو
outriders پیشرو
avant courier پیشرو
heralds پیشرو
heralding پیشرو
heralded پیشرو
herald پیشرو
fascia پیشرو
pathfinder پیشرو کاشف
left wing for ward پیشرو دست چپ
progenitor اجداد پیشرو
brand leader پیشرو در بازار
progenitors اجداد پیشرو
leadden limbs پیشرو راهنما
left for ward در فوتبال پیشرو چپ
leading sectors بخشهای پیشرو
pathfinders پیشرو کاشف
leading region نواحی پیشرو
market leader پیشرو بازار
rear takedown with single leg tackel افلاک پیشرو
trails پیشقدم پیشرو
progressive education ازمون پیشرو
trail پیشقدم پیشرو
trailed پیشقدم پیشرو
trailing پیشقدم پیشرو
advance party قسمت پیشرو
fugle پیشرو شدن
avant-garde پیشرو و موجد
leader merchandising پیشرو در عرضه
avant garde پیشرو و موجد
advance detachment قسمت پیشرو
forward motion جنبش پیشرو
flag ship کشتی پیشرو
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
leader pricing پیشرو در قیمت گذاری
precursory وابسته به پیشرو بودن
right wing forward پیشرو دست راست
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
near leg pickup and leg block زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
lictor پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes گروه بیشمار گروه
horde گروه بیشمار گروه
By international standards Germany maintains a leading role. در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
leading indicators شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
cluster bombs گروه
hosts گروه
platoon گروه
many گروه
hosting گروه
hosted گروه
host گروه
clusters گروه
concourse گروه
masses گروه
mass گروه
multitudes گروه
folks گروه
folk گروه
massing گروه
cluster گروه
concourses گروه
special interest group گروه
teams گروه
team گروه
cluster bomb گروه
platoons گروه
fry گروه
frying گروه
t group گروه T
attack group گروه تک
multitude گروه
swarms گروه
swarmed گروه
herded گروه
gangs گروه
swarm گروه
bunching گروه
bunches گروه
assembly گروه
bunch گروه
parcel گروه
parcels گروه
fries گروه
squad گروه
herds گروه
herd گروه
flock گروه
flocked گروه
flocking گروه
congregations گروه
flocks گروه
congregation گروه
throng گروه
thronged گروه
bunched گروه
thronging گروه
throngs گروه
herding گروه
squads گروه
schools گروه
school گروه
cohort گروه
cohorts گروه
group گروه
crowds گروه
groups گروه
ring گروه
crowd گروه
company گروه
companies گروه
gang گروه
set گروه
sets گروه
setting up گروه
bevy گروه
lot گروه
corps گروه
g , series گروه ژ
covey گروه
ensigns گروه
shoal گروه
troop گروه
trooped گروه
trooping گروه
party گروه
batch گروه
cliques گروه
clique گروه
batches گروه
ensign گروه
shoals گروه
minority group گروه اقلیت
selected group گروه گزیده
formal group گروه رسمی
advance point گروه نوک
abelian group گروه ابلی
we group گروه خودی
functional group گروه عاملی
shock troops گروه حمله
acid group گروه اسید
acid group گروه اسیدی
acidic group گروه اسید
hydrogxyl group گروه هیدروکسیل
experimental group گروه ازمایشی
end group گروه انتهایی
landing party گروه اب خاکی
in group گروه خودی
hexad گروه شش چیز
multitudes گروه بسیار
service squadron گروه خدمات
acidic group گروه اسیدی
knightage گروه سلحشوران
gas group گروه گاز
subgroups زیر گروه
subgroups خرده گروه
subgroup زیر گروه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com