English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
settling rounds گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
Other Matches
stabilizing sleeve پرده متعادل کننده گلولههای منور
equivalent service rounds گلولههای معادل گلوله جنگی
jato unit موتورموشکی یدکی گلولههای توپخانه
globy گوی مانند دارای گلولههای ریز
globe like گوی مانند دارای گلولههای ریز
gunrack مقر گلولههای توپ سکوی جای گلوله
grape shot گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
corposant گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
thermate نوعی ماده اتشزاست که در گلولههای اتشزا مورد استفاده قرار می گیرد و معمولا مخلوط اکسیداهن و الومینیم میباشد
thermite ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
baton rounds گلولههای لاستیکی ضداغتشاش فشنگهای لاستیکی
positioner مستقر کننده
leaky نشست کننده
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
polarizer متضاد کننده قطبش دهنده
sanative علاج کننده بهبودی دهنده
assigner واگذار کننده انتقال دهنده
intoxicating کیف دهنده ازخودبیخود کننده
promoters ترقی دهنده ترویج کننده
truster نسیه دهنده توکل کننده
promoter ترقی دهنده ترویج کننده
assentient قبول کننده رضایت دهنده
emitter منتشر کننده پس دهنده امواج
prolonger تاخیر دهنده طولانی کننده
assignor واگذار کننده انتقال دهنده
tractarian چاپ کننده ویاانتشار دهنده
incorporator تشکیل دهنده ترکیب کننده
mover پیشنهاد کننده تکان دهنده
indicative خبر دهنده اشاره کننده
improver ترقی کننده بهبودی دهنده
sanatory علاج کننده بهبودی دهنده
consummative تکمیل کننده انجام دهنده
adulterant پست تر کننده استحاله دهنده
admissive داخل کننده اجازه دهنده
developers فاهر کننده عکس توسعه دهنده
multiplier افزایش دهنده چند برابر کننده
developer فاهر کننده عکس توسعه دهنده
abstergent شستشو دهنده ماده پاک کننده
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
meet نشست نشست گاه
meets نشست نشست گاه
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
colminator تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
putting مستقر
puts مستقر
residents مستقر
put مستقر
established مستقر
established right حق مستقر
resident مستقر
based مستقر
deep seated مستقر
dynamic نیروی مستقر
dynamically نیروی مستقر
installed <adj.> <past-p.> مستقر شده
deployed <adj.> <past-p.> مستقر شده
fixes مستقر شدن
applied <adj.> <past-p.> مستقر شده
inposition مستقر در موضع
appointed <adj.> <past-p.> مستقر شده
plant oneself مستقر شدن
inserted <adj.> <past-p.> مستقر شده
occupiers مستقر مستاجر
occupier مستقر مستاجر
determinate مستقر شده
fix مستقر شدن
plants مستقر کردن
resided مستقر بودن
localized bond پیوند مستقر
resides مستقر بودن
stabile مستقر وپایدار
plant مستقر کردن
reside مستقر بودن
delocalized electron الکترون غیر مستقر
theater army ارتش مستقر در صحنه عملیات
sites قرار داشتن مستقر بودن
army in the field ارتش مستقر در صحنه عملیات
sited قرار داشتن مستقر بودن
conus armies ارتشهای مستقر در قاره امریکا
guides post نفر هادی مستقر شوید
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
site قرار داشتن مستقر بودن
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
deployed مستقر گسترش یافته در روی زمین
settle مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
emplacement پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
settles مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
located مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate مستقر ساختن مکان یابی کردن
bottom mine مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
settlement of the dam نشست سد
symposia هم نشست
leakage نشست
meeting نشست
leakages نشست
meetings نشست
symposium هم نشست
symposiums هم نشست
sediments ته نشست
seepage نشست
trims نشست
siting نشست
fouling ته نشست
settlements نشست
settlement نشست
sitting نشست
sittings نشست
slumps نشست
precipitation ته نشست
slump نشست
settletment نشست
slumping نشست
depositions ته نشست
sessions نشست
deposition ته نشست
session نشست
seance نشست
sediment ته نشست
trimmest نشست
trim نشست
consolidation نشست
slumped نشست
zmarker beacon نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
staged crews پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
boring stay محل نشست
settle نشست کردن
settlement ratio نسبت نشست
settlement of the foundation نشست پی گاه
subsided نشست کردن
rate of deposition سرعت ته نشست
subside نشست کردن
closed conference نشست مسدود
extraordinary meeting نشست ویژه
settles نشست کردن
calcareous deposit ته نشست اهکی
sink نشست کردن
sinks نشست کردن
special session نشست ویژه
true slump نشست واقعی
trim forward نشست سینه
soft spot ناحیه نشست
air landed هوا نشست
annual accumulation of sediment ته نشست سالانه
subsidence نشست خاک
closed meeting نشست مسدود
exudation برون نشست
trim aft نشست پاشنه
extravasate نشست کردن
sinkable نشست کردنی
precipitated rocks سنگهای ته نشست
subsidence نشست فرونشینی
seep in نشست کردن
deposits ته نشست ته نشین
assembly مجمع نشست
shore formation ته نشست دریاچهای
lacustrine sediment ته نشست دریاچهای
to cave in نشست کردن
oil residue ته نشست روغن
subsiding نشست کردن
subsides نشست کردن
deposit ته نشست ته نشین
lime deposite ته نشست اهکی
sinking استهلاک نشست
electrolytic deposition ته نشست الکترولیتی
she sat behind me او پشت من نشست
The dust was laid ( settled ) . گرد وخاک نشست
She went to the bad. بروز سیاه نشست
annual accumulation of sediment سال اورد ته نشست
powwow نشست وگفتگو کردن
She sat beside ( next to ) her mother . کنار مادرش نشست
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
settlement of abutments نشست تکیه گاه
extraordinary meeting نشست فوق العاده
He was favorably impressed by what I told him . حرفم دردلش نشست
special session نشست فوق العاده
seat of settlement محل نشست ساختمان
settlement forecast پیش بینی نشست
landing zone منطقه نشست هوایی
the bird took its perch مرغ روی چوب نشست
conventional take off and landing هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
exudate ترشح التهابی برون نشست
proces verbal صورت جلسه نشست نامه
To associate ( mix) with someone . با کسی نشست وبر خاست کردن
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com