Total search result: 201 (22 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
give oneself away <idiom> |
گناهکار جلوه دادن |
|
|
Other Matches |
|
emblazonry |
جلوه دادن |
to set off |
جلوه دادن |
highlighting |
جلوه دادن |
set off |
جلوه دادن |
to put forward |
جلوه دادن |
show off |
جلوه دادن |
show-off |
جلوه دادن |
show-offs |
جلوه دادن |
cut a figure |
خود را جلوه دادن |
worsened |
بدتر جلوه دادن |
blazon |
جلوه دادن منتشرکردن |
worsen |
بدتر جلوه دادن |
worsens |
بدتر جلوه دادن |
image enhancement |
جلوه دادن تصویر |
worsening |
بدتر جلوه دادن |
talk through one's hat <idiom> |
بزرگ جلوه دادن |
display highlighting |
جلوه دادن تصویر |
dwarfing |
کوتاه جلوه دادن |
dwarfed |
کوتاه جلوه دادن |
dwarf |
کوتاه جلوه دادن |
willful misrepresentation |
عمدا" بد جلوه دادن |
make over <idiom> |
بی تفاوت جلوه دادن |
dwarfs |
کوتاه جلوه دادن |
legitimization |
منطقی و معقول جلوه دادن |
legitimizing |
منطقی و معقول جلوه دادن |
legitimize |
منطقی و معقول جلوه دادن |
legitimised |
منطقی و معقول جلوه دادن |
legitimizes |
منطقی و معقول جلوه دادن |
legitimising |
منطقی و معقول جلوه دادن |
legitimises |
منطقی و معقول جلوه دادن |
legitimized |
منطقی و معقول جلوه دادن |
gloss over <idiom> |
پنهان کردن ،خوب جلوه دادن |
journalese |
بزرگ جلوه دادن مطالب درروزنامه نگاری |
antique wash |
دواشور کردن فرش جهت کهنه و قدیمی جلوه دادن آن |
flower design |
طرح افشان گل [این طرح جلوه ای از طرح لچک ترنج شاه عباسی است با تعداد زیادی گل که در کل متن ترنج خاصی را جلوه گر می سازد.] |
sinners |
گناهکار |
felon |
گناهکار |
sinful |
گناهکار |
felons |
گناهکار |
peccant |
گناهکار |
guilty |
گناهکار |
unrighteous |
گناهکار |
transgressive |
گناهکار |
criminals |
گناهکار |
sinner |
گناهکار |
criminal |
گناهکار |
blameworthy |
گناهکار سزاوار سرزنش |
a felon of the worst description |
بدترین جور گناهکار |
wicked |
تبه کار گناهکار |
bench warrant |
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار |
post knotting |
پشت زنی [تعویض گره ها بعد از اتمام فرش] [گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.] |
lustrous |
پر جلوه |
showy |
پر جلوه |
flaunts |
جلوه |
smarted |
جلوه گر |
smarter |
جلوه گر |
smartest |
جلوه گر |
showings |
جلوه |
sight |
جلوه |
seeming |
جلوه |
smarts |
جلوه گر |
smarting |
جلوه گر |
flourishes |
جلوه |
gaily |
پر جلوه |
flourished |
جلوه |
manifestations |
جلوه |
showing |
جلوه |
smart |
جلوه گر |
manifestation |
جلوه |
expressions |
جلوه |
flourish |
جلوه |
shows |
جلوه |
glitzy |
پر جلوه |
resplendent |
پر جلوه |
showed |
جلوه |
show |
جلوه |
flaunt |
جلوه |
expression |
جلوه |
flaunted |
جلوه |
meretriciousness |
جلوه |
glitziest |
پر جلوه |
sights |
جلوه |
flaunting |
جلوه |
glitzier |
پر جلوه |
gorgeous |
با جلوه |
bravery |
جلوه |
panache |
خودنمایی جلوه |
to show up |
جلوه گر شدن |
withers |
جلوه گاه |
lustre |
جلوه درخشش |
exhibitive |
جلوه دهنده |
resplendency |
درخشندگی جلوه |
self display |
جلوه گری |
glitz |
هر چیز پر جلوه |
display |
جلوه نمایاندن |
displayed |
جلوه نمایاندن |
pomposity |
جلوه وشکوه |
resplendence |
درخشندگی جلوه |
displaying |
جلوه نمایاندن |
coloraturas |
زیر و بم و جلوه |
flashily |
جلوه کنان |
emotional expression |
جلوه هیجانی |
coloratura |
زیر و بم و جلوه |
gloss |
جلوه فاهر |
displays |
جلوه نمایاندن |
luster |
جلوه درخشش |
incriminate |
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن |
incriminated |
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن |
incriminates |
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن |
incriminating |
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن |
unregenerate |
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار |
unregenerated |
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار |
parade |
نمایش با شکوه جلوه |
paraded |
نمایش با شکوه جلوه |
lustre |
درخشیدن جلوه داشتن |
looms |
جلوه گری ازدور |
gaudiness |
خودنمائی جلوه فروشی |
luster |
درخشیدن جلوه داشتن |
flashes |
بروز ناگهانی جلوه |
loomed |
جلوه گری ازدور |
parading |
نمایش با شکوه جلوه |
flashed |
بروز ناگهانی جلوه |
loom |
جلوه گری ازدور |
flash |
بروز ناگهانی جلوه |
parades |
نمایش با شکوه جلوه |
looming |
جلوه گری ازدور |
looms |
بزرگ جلوه کردن رفعت |
looming |
بزرگ جلوه کردن رفعت |
loom |
بزرگ جلوه کردن رفعت |
loomed |
بزرگ جلوه کردن رفعت |
finicking |
جلوه فروش مشکل پسند |
blazonry |
نمایش و جلوه هنری پرشکوه |
Floret [rosette] |
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.] |
playback rate scale factor |
و توسط برنامه دیگری هدایت میشود تا جلوه ویژهای ایجاد کند. 2- |
reduce |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
reduces |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
reducing |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
Ertman gul |
[نوعی طرح گل در قالی های ترکمن که بصورت لوزی بافته شده و در دو انتها جلوه ای از شاخ قوچ را نشان می دهد.] |
gold lace [braids] |
گلابتون [نخ های تزئینی از طلا یا نقره برای جلوه های ویژه در زمینه قالیچه] |
spherization |
جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند |
Dudley carpet |
فرش سفارشی ایرانی دادلی [مربوط به قرن هفدهم میلادی به همراه درختان شکوفه دار و زمینه گل و بته بصورت ردیف های عرضی و جلوه ای از طرح جوشقان] |
dragon sumak |
طرح سومک اژدهایی [این طرح در قرون نوزدهم و بیستم میلادی در قفقاز بافته شده و زمینه اصلی آن جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.] |
consenting |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consents |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consent |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consented |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
garden design |
طرح باغی [با تقسیمات مستطیلی بصورت باغچه ها و چهارباغ و حوض و آبروها. این طرح از قرن بازدم میلادی مشاهده شد و جلوه ای از حیاط خانه ها و کاخ ها را نشان می دهد.] |
lamp |
قندیل [این نماد در اکثر فرش های محرابی از سقف محراب آویزان بوده و یا در متن فرش جلوه گر می باشد. عده ای استفاده از آن را نشانه اشائه نور خداومد می دانند.] |
tree of life |
درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.] |
Lenkoran medallion |
ترنج لن کران [این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.] |
kepse motife |
[ریشه کلمه ترکی است و به معنی بسته یا دسته می باشد. این نگاره بصورت بوته ای افقی با شاخه های عمودی بافته می شود و جلوه ای از برگ های دن دادنه دار را نشانمیدهد.] |
Miri design |
طرح بته میری [طرح بته جقه] [این طرح که جلوه ای از درخت سرو را نشان می دهد بصورت ردیف های تکراری و قرینه کل فرش را در بر می گیرد.] |
Mejidian style |
طرح مجید [این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.] |
hands of Fatima |
طرح دستان فاطمه [نوعی فرش محرابی که در آن دو نگاره کف دست استفاده می شود و جلوه ای از حالت سجود یک مسلمان و اشاره به اصول دین را نشان می دهد. این طرح بیشتر مربوط به قفقاز و شرق ترکیه بوده است.] |
Safavid period |
دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.] |
warp patterning |
طراحی با تار [گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.] |
scale |
فلس پشم [این عامل اصلی کهنه جلوه نمودن فرش در اثر کنده شدن فلس از سطح پشم در اثر مرور زمان و راه رفتن بر روی فرش می باشد.] |
landscape carpet |
فرش دور نما [فرش چشم انداز] [عده ای آن را طرح گورستان می نامند با عقیده به اینکه این طرح در مراسم تدفین بکار می رفته است. نمای کلی فرش جلوه ای از خانه ها و درختان و حالت عادی زندگی را نشان داده.] |
ferrying |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferried |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferries |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferry |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
example is better than precept |
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است |
to sue for damages |
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن |
to put any one up to something |
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن |
defined |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
define |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
defines |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
defining |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
conduct |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
expanding |
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی |
conducted |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
shifted |
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها |
televises |
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن |
shifts |
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها |
conducting |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
formation |
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی |
televise |
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن |
shift |
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها |
expands |
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی |
expand |
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی |
televised |
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن |
conducts |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
televising |
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن |
Cypress design |
طرح درخت سرو [سرو بعنوان اسطوره سرسبزی و سرافرازی و قامت بلند در اکثر طرح های ایران خصوصا فرش، جای خاص خود را داشته و عده ای طرح بته جقه را جلوه ای از درخت سرو دانسته اند.] |
outdoes |
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن |
to picture |
شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن] |
adjudging |
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن |
outdo |
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن |
developments |
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو |
adjudges |
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن |
shifting |
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله |
adjudged |
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن |
outdoing |
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن |
development |
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو |
khatayi |
طرح یا گل های ختائی [این نگاره در کنار گل های شاه عباسی در اکثر فرش های لچک ترنج و افشان بکار رفته و جلوه ای از گل های نیلوفر آبی را نشان می دهد. ریشه این طرح را به نقاشی های ساسانیان نسبت می دهند.] |
square away |
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن |
organisations |
سازمان دادن ارایش دادن موضع |
organizations |
سازمان دادن ارایش دادن موضع |
promulge |
انتشار دادن بعموم اگهی دادن |