English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
embarkation element یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
Other Matches
embarkation team تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
staging unit یکان بارگیری کننده
embarkation order ترتیب سوار شدن یا بارگیری
cavalry unit یکان سوار نظام
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
drayage چهارچرخه یاگاری مخصوص بارگیری وباراندازی
exempted station یکان مخصوص
embarkation officer افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
preload loading بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
wet storage بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
back haul بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
special services یکان خدمات مخصوص خدمات رفاهی
embarkation order دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
endurance loading بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
combat loading بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
seabee گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
cavalry man سوار در سوار نظام
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
guiden پرچم یکان پرچم نماینده یکان
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
loading بارگیری
shipping بارگیری
stowage بارگیری
material handling bridge پل بارگیری
burdening بارگیری
charging بارگیری
loading bridge پل بارگیری
well deck پل بارگیری
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
cargo net تور بارگیری
pre loading بارگیری اولیه
stow بارگیری کردن
aprons محوطه بارگیری
apron محوطه بارگیری
stowing بارگیری کردن
bulk loading بارگیری در مخازن
loading scale مقیاس بارگیری
bucket charging بارگیری با سطل
stowed بارگیری کردن
loading rack سکوی بارگیری
loading chart جدول بارگیری
loading diagram دیاگرام بارگیری
carburizing pot فرف بارگیری
loading point نقطه بارگیری
point of loading نقطه بارگیری
loading facilities وسایل بارگیری
plimsol mark علایم بارگیری
stows بارگیری کردن
loading station ایستگاه بارگیری
loading table جدول بارگیری
loading time زمان بارگیری
charging car واگن بارگیری
roll on/roll off بارگیری- تخلیه
stowage بارگیری و باراندازی
charging crane جرثقیل بارگیری
magnetic loading بارگیری مغناطیسی
download بارگیری پایین
on berth ناوحاضربه بارگیری
commercial loading بارگیری تجارتی
pack saddle زین بارگیری
laden بارگیری شده
loading site سکوی بارگیری
loading site محل بارگیری
deadweight تناژ بارگیری
pick up and delivery بارگیری و تحویل
charging berth اسکله بارگیری
charging wharf اسکله بارگیری
plimsol mark مارک بارگیری
pallete کفه بارگیری
embarkation table جدول بارگیری
embarkation area محوطه بارگیری
ammunition loading line خط بارگیری مهمات
well deck عرشه بارگیری
roll-on/roll-off بارگیری- تخلیه
loads فرفیت بارگیری
loads بارگیری کردن
loads بارگیری مهمات
Loading and unloading. بارگیری وتخلیه
loading فرفیت بارگیری
accumulator charge بارگیری اکومولاتور
load فرفیت بارگیری
load بارگیری کردن
quay سکوی بارگیری
quays سکوی بارگیری
pallets کفه بارگیری
line charging capacity فرفیت بارگیری خط
line charging current جریان بارگیری خط
load lines علایم بارگیری
load factor ضریب بارگیری
loading apron نوار بارگیری
loading bucket سطل بارگیری
pallet کفه بارگیری
load بارگیری مهمات
frequency loading بارگیری فرکانسی
loading chart طرح بارگیری هواپیما
stevedore متصدی بارگیری و تخلیه
ingot charging crane جراثقال بارگیری شمش
tactical loading بارگیری رزمی یا جنگی
cargo plan طرح بارگیری ناو
stevedore بارگیری وباراندازی کردن
bulk load method روش بارگیری با بارقوال
stevedores بارگیری وباراندازی کردن
initial program load بارگیری برنامه اغازی
stevedoring charges هزینههای بارگیری وباراندازی
charging side محل بارگیری کوره
loading plan طرح بارگیری خودرو
actual obligated space محل یا جا در بارگیری دریایی
shiping agent کارگزار بارگیری کشتی
loading بارگیری مهمات درهواپیما
horizontal loading بارگیری افقی کشتیها
loading space فضای قابل بارگیری
stevedores متصدی بارگیری و تخلیه
charge and discharge محل بارگیری و باراندازی
commodity loading بارگیری کالاهای مختلف
embarkation table جدول قابلیت بارگیری
loading list لیست بارگیری خودرو
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
bulk loading بارگیری مخزن به طور یک جا
cargo port دریچه بارگیری ناو
palletetisation درکفه بارگیری قرار دادن
railway end پل سکوی بارگیری راه اهن
free in and out بدون هزینه تخلیه و بارگیری
fio بدون هزینه تخلیه و بارگیری
reloadable control storage انباره با کنترل بارگیری مجدد
mutilation table جدول راهنمای بارگیری خودروها
shiping agent حق العمل کار بارگیری کشتی
p&d delivery and up pick بارگیری و تحویل
port شراب شیرین بارگیری کردن
stevedore متصدی بارگیری و حمل و نقل
drayage هزینه بارگیری وبار اندازی
accessorial services خدمات بارگیری و تخلیه بار
stevedores متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
stevedores متصدی بارگیری و حمل و نقل
roll on roll off روش بارگیری مستقیم ناو
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
stevedore متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
lading بارگیری عمل بار کردن
lay day روز بارگیری وباراندازی کشتی
bridge plate پل بین سکوی بارگیری وخودرو
lay day ایام بارگیری و باراندازی کشتی
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
capacity load حداکثر فرفیت بارگیری ناو
laydays ایام بارگیری و باراندازی کشتی
bulk load method روش استفاده از بارگیری قوال
lighterage هزینه بارگیری وباراندازی ازکشتی
maximum load rating قابلیت بارگیری نامی حداکثر
base loading بارگیری انجام شده در پایگاه
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
loading ramp راهروی شیب دار بارگیری
dispersal airfield فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
loading بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com