Total search result: 116 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
I wI'll get there somehow. |
یکجوری خودم را آنجا می رسانم |
|
|
Other Matches |
|
homogeneity |
یکجوری |
concord |
یکجوری پیمان |
She's done so much for us, we need to repay her somehow. |
او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم. |
myself |
خودم |
own |
خودم |
myself |
من خودم |
owns |
خودم |
owned |
خودم |
owning |
خودم |
number one |
خودم |
on my own account |
بابت خودم |
with my proper eyes |
با چشم خودم |
for my part |
از سهم خودم |
for my parts |
از سهم خودم |
on my own account |
بحساب خودم |
myself |
شخص خودم |
onmy own responsibility |
به مسئولیت خودم |
siree |
اقای خودم |
pon my life |
بجان خودم |
sirree |
اقاجان اقای خودم |
imyself saw it |
من خودم انرا دیدم |
it is my own |
مال خودم است |
I cant help it. It is beyond my control. |
دست خودم نیست |
i may thank myself |
گناه از خودم است |
With my own capital . |
با سرمایه شخصی خودم |
own |
شخصی مال خودم |
owned |
شخصی مال خودم |
owning |
شخصی مال خودم |
i saw it my self |
من خودم انرا دیدم |
owns |
شخصی مال خودم |
subsequently <adv.> |
در آنجا |
at that [at that provocation] <adv.> |
در آنجا |
consequently <adv.> |
در آنجا |
as a result <adv.> |
در آنجا |
thereat <adv.> |
در آنجا |
thereupon <adv.> |
در آنجا |
I have entangled myself with the banks . |
خودم را گرفتار بانک ها کردم |
That is my line ( field ) . |
خودم این کاره هستم |
I saw it for myself . I was an eye –witness |
خودم شاهد قضیه بودم |
What a mes I made of my life . |
دیدی چه بروز خودم آوردم |
I could pass for a Greek . |
می توانم خودم رایونانی جابزنم |
in p of my statement |
برای اثبات گفته خودم |
I can manage that. <idiom> |
خودم از پسش برمی آیم. |
on your own |
خودم تنهایی [کاری را کردن] |
As far as I know . So far as I know. |
تا آنجا که من می دانم |
I sat down with no fuss or bother . |
برای خودم قشنگ گرفتم نشستم |
I weighed myself today . |
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم ) |
I stayed in concealment until the danger passed. |
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت |
I know best where my interests lie. |
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم |
I should bring you round to my way of thinking . |
باید تو راهم با خودم همفکر کنم |
I'd like to have a place of my own [to call my own] . |
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم. |
I can manage, thank you. |
خودم از پسش برمی آیم، متشکرم. |
The situation there is bad. |
وضعیت در آنجا بد است. |
as far as I'm concerned <adv.> |
تا آنجا که به من مربوط می شود |
so far as I'm concerned |
تا آنجا که به من مربوط می شود |
In so far as their taste would go . |
تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد |
As far as I am concerened. |
تا آنجا که به من مربوط می شود |
Have you been there recently (lately) |
تازگیها آنجا رفته ای ؟ |
Since the day he set foot there . |
از روزیکه به آنجا پا نهاد |
According to my lights . |
تا آنجا که عقلم قد می دهد |
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies |
تا آنجا که تیغم ببرد |
I wI'll do that all by myself. |
من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد |
I wI'll do it on my own responsibility . |
به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد |
No one sent me, I am here on my own account. |
هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم. |
Nobody was there but me. |
هیچکسی غیر از من آنجا نبود. |
Come as quickly as possible. |
تا آنجا که می شود زود بیا |
CERN |
یس که www اولین آنجا اختراع شد |
I happened to be there when …. |
اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه … |
Left out of one place and driven away from another. <proverb> |
از آنجا مانده از اینجا رانده . |
It took us four days to get there . |
چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم |
I'm old enough to take care of myself. |
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم. |
I wI'll try to catch up. |
سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه ) |
This house is my own . |
این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست ) |
I accidentally locked myself out of the house. |
من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم. |
to turn around |
برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند] |
We were there just to make up numbers. |
ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم |
lover's lane <idiom> |
جای دنجی که عشاق به آنجا می روند |
Not that I remember . |
تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده ) |
Can I get there on foot? |
آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟ |
It is improper to go there uninvited. |
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست |
factory |
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند |
to turn back |
برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند] |
If it ( ever ) comes to that . |
اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد |
He has always lived there. |
او همیشه آنجا زندگی کرده است. |
factories |
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند |
to let it get to that point |
اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد |
I'm doing it on my own account, not for anyone else. |
این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر. |
There they were in all their finery. |
آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند. |
almonry |
[قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.] |
Nothing has changed there. |
آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است. |
Hotel accommodation is rather expensive there. |
قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است. |
You can't get there other than by foot. |
به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت. |
Nothing on earth will induce him to go there again. |
اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد. |
window |
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند |
Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb> |
هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند. |
switching |
نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند |
His sculptures blend into nature as if they belonged there. |
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند. |
stop |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
stopping |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
stops |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
trap |
نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند |
main |
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند |
stopped |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
to lock somebody [yourself] out [of something] |
در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده] |
voices |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
voicing |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
voice |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
to make every effort |
تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد |
stationed |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
stations |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
station |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
conventional RAM |
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند |
conventional memory |
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند |
colony |
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند |
Oriental rug |
فرش شرقی [از آنجا که امروزه فرش های شرقی در همه جا بافته می شوند، این لفظ به فرش دست باف که الهام گرفته از طرح های شرقی است اطلاق می شود.] |