Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
centre pocket
گودال
centre pocket
مرکزی
Other Matches
pocket
درجیب پنهان کردن
pocket
پیش رفتگی خط جبهه
pocket
فرورفتگی
pocket
جیب دار درجیب گذاردن
pocket
پولی
pocket
نقدی
pocket
کوچک جیبی
pocket
پاکت تشکیل کیسه در بدن
pocket
کیسه هوایی
pocket
محاصره شدن
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
she had him in her pocket
کاملابراواختیارمیکرد
pocket
بجیب زدن
pocket
حباب
pocket
کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket
جیب
centre
درمرکز قرارگرفتن
centre third
سومینخطمیانی
right-of-centre
جناحراست محافظهکاران
right centre
مرکزقائم
off centre
لنگی
centre
تمرکز یافتن
centre
وسط ونقطه مرکزی
centre
مرکز
off centre
لنگ زدن
centre
میان
off-centre
لنگی
off-centre
لنگ زدن
centre
وسط
centre
محل
centre
نقط ه میانی چیزی
centre
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
centre
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centre
محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centre
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
pocket pistol
بغلی عرق
watch pocket
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
door pocket
جیبدر
exterior pocket
کیفبازشو
vest pocket
جیبی
flap pocket
جیبلبهدار
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
foot pocket
قالب پا
fork pocket
محفظهانشعابی
front pocket
جیبجلو
gusset pocket
جیبپاکتی
pocket pistol
طپانچه جیبی
pocket veto
رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
slash pocket
جیب عمودی درجهت درزلباس
the furniture of ones pocket
دارایی جیب
vest pocket
مخصوص
vest pocket
جیب جلیقه
watch pocket
جیب ساعتی
pocket piece
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
back pocket
جیبپشتی
batten pocket
بادبان
bottom pocket
سوراخمیزبیلیاردبرایتوپ
hidden pocket
جیبمخفی
inset pocket
جیبمخفی
pocket watch
ساعت جیبی
pocket calculator
ماشین حساب جیبی
trouser pocket
جیب شلوار
air pocket
دست انداز هوایی
pocket rule
خط کش جیبی
[ابزار]
pocket rule
خط کش تاشو
[ابزار]
pocket rules
خط کش های جیبی
[ابزار]
pocket rules
خط کش های تاشو
[ابزار]
They picked my pocket.
جیبم رازدند
interior pocket
جیبداخلی
mock pocket
جیبساختگی
outside ticket pocket
جیبکوچکبیرونی
patch pocket
جیبرویسینه
seam pocket
جیبرویدرز
stake pocket
جیبتودهای
top pocket
حفرهفوقانی
vertical pocket
جیبعمودی
welt pocket
جیبنواری
pocket-sized
جیبی
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
empty pocket
ادم بی پول یا تهی کیسه
pocket calculators
حسابگر جیبی
pocket battleship
رزمناو تندرو و سبک
out of pocket expenses
هزینه واقعی
out of pocket expenses
هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
pocket handkerchief
دستمال جیبی
pocket handkerchiefs
دستمال جیبی
pocket knife
چاقوی جیبی
pocket knives
چاقوی جیبی
air pocket
منفذ
air pocket
بادگیر
chip pocket
شیار دندانههای اره
air pocket
چاه هوایی
one pocket billiard
بیلیارد با 51 گوی هدف که هر بازیگر سعی دارد 8 گوی را در کیسه انتخابی خوداندازد
armature pocket
شیار ارمیچر
lime pocket
پوشش اهک
called pocket
کیسه تعیین شده از طرف بازیگر
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
pocket billiards
بیلیارد امریکایی با 51 گوی رنگی و 6 کیسه از شماره 1تا 51 بین 2 بازیگر
pocket book
کیف بغلی
pocket book
دفتر بغلی
pocket meter
سنجه جیبی
pocket lamp
چراغ قوه
pocket lamp
لامپ کوچک
pocket judgment
سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
pocket judgment
سند قطعی لازم الاجرا
pocket picking
جیب بری
i am rials in pocket
سه ریال در جیب دارم
pocket money
پول جیب
i am 0 rials out of pocket
05 ریال زیان
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
pocket edition
چاپ جیبی کتاب
pocket borough
حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
i am rials in pocket
سه ریال سود بردم
pocket calculator
حسابگر جیبی
pocket computer
کامپیوتر جیبی
centre of activities
مرکز عملیات
community centre
محلاجتماعات
centre game
بازی مرکزی
centre of pressure
مرکز فشار
centre pawns
پیادههای مرکزی شطرنج
centre plate
keel drop
civic centre
میانگاه شهر
civic centre
مرکز شهر
centre-stage
شرائطبسیار حساسو مهم
left centre
مرکزچپ
detention centre
پذیرشهتل
centre of gravity
مرکز ثقل
centre of mass
مرکز ثقل
nerve centre
مرکز فرمان
centre of mass
گرانیگاه
Take me to the city centre?
مرا به مرکز شهر ببرید.
How far is it to city centre?
تا مرکز شهر چقدر راه است؟
shopping centre
مرکزخرید
remand centre
بازداشتگاهموقت
reception centre
مکانیکهبرایافرادبیخانماناقامتگاهموقتیفراهممیآورد
centre castle
پل فرماندهی
leisure centre
مرکزتفریحیورزشی
left-of-centre
معتقدبهسوسیالیزم
health centre
مرکز سلامتی
garden centre
مکاندفنزباله
centre of gravity
گرانیگاه
cost centre
مرکز هزینه یابی
centre circle
دایرهمرکزی
off centre load
بار خارج از مرکز
centre mark
نقطهمرکزی
centre line
خطمرکزی
centre lane
بیندوخط
centre hole
مرکزگودال
centre half
نیمهمیانی
centre forward
مرکز
centre flag
پرچموسطی
centre fielder
بازیکنمرکزی
centre field
مرکززمین
centre electrode
الکترودمرکزی
centre court
حیاطمیانی
centre console
میزفرمانمرکزی
centre back
نیمهعقب
centre base
ستونمرکزی
centre chief
مهاجممیانی
centre point
نقطهمرکزی
centre post
قسمتبدونآرایش
surrending the centre
تفویض مرکز
centre-back
میانیعقب
conference centre
مرکزکنفرانس
fluid centre
مرکز سیال
centre wheel
چرخهمیانی
centre strap
نوارمیانی
centre spot
خالوسط
centre-aisle
راهرویمیانی
profit centre
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
centre Keelson
مرکزالوارکیل
profit centre
مرکز سود
profit centre
واحد دخل و خرج کننده
centre span
مرکزپل
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
hand-warmer pocket
جیبگرم کنندهیدست
hand warmer pocket
جیببقل
poker pocket billiards
بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
ast welt pocket
جیبپیشسینهای
to pocket a tidy sum
<idiom>
پول خوبی به جیب زدن
trousers pocket
[American E]
جیب شلوار
front top pocket
جیببالایجلویشلوار
To pick somebodys pocket.
جیب کسی را زدن
bottle pocket billiard
بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
pants pocket
[American E]
جیب شلوار
To put ones hand in ones pocket.
دست توی جیب کردن ( پول خرج کردن )
urban centre of a community
مرکز شهرک
principal centre of affairs
مرکز مهم امور
centre back vent
پیلیپشت
retail centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
Can I drive to the centre of town?
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
Which bus goes to the town centre?
کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
in the centre near the railway station
در مرکز شهر نزدیک ایستگاه قطار
What's the fare to city centre?
نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
retail centre
[British]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com