Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
combat control team
تیم کنترل رزمی
Other Matches
combat team
گروهان مرکب رزمی گروه رزمی پیاده
combat team
تیم رزمی
control and assessment team
تیم کنترل و ارزیابی نتایج تک ش م ر
team up
توحید مساعی کردن
team
بصورت دسته یاتیم درامدن
team
دسته درست کردن
team
یک دستگاه
team
دست جفت
team
تیم
team
دسته
team up
تشریک مساعی
team
گروهه
team
گروه
team
گروهان تقویت شده
team
تیم گروهانی
team up
هم دست شدن
[در کار]
first team
تیم اصلی
work team
گروه کار
team area
محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
team-mates
یار
team foul
خطای مهم
boat team
تیم قایق اب خاکی
work team
دسته
team-mates
همگروه
team bench
نیمکتبازیکنان
team shirt
لباستیم
team-mate
یار
team-mate
همگروه
triple team
سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
team spirit
روحیهوفاداریمابینیکتیم
special team
تیم ذخیره ها
specialty team
تیم ذخیره ها
boat team
تیم سوارشونده در یک قایق در عملیات اب خاکی
team game
بازی گروهی
programming team
تیم برنامه نویسی
pararescue team
تیم تجسس و نجات
expansion team
تیم تازه وارد به لیگ
embarkation team
تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
double team
تیم دونفره
prosecution team
تیم دادرسی
four man team
تیم چهار نفره
helicopter team
تیم سوار بر هلی کوپتر
functional team
تیم عمل کننده
company team
تیم مرکب
company team
تیم گروهانی
team tennis
بازیهای مختلف تنیس
team teaching
تدریس گروهی
team roping
مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
team pursuit
مسابقه تعقیبی تیمی
factory team
تیم کارخانه اتومبیل سازی
crisis team
گروه ضد بحران
team line up
به صف ایستادن تیم
functional team
تیم اجرایی
battalion landing team
تیم پیاده شونده گردانی
Both of us will make a good team.
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
battalion landing team
تیم ساحلی گردان
team handball court
زمین بازی هند بال
heavy fire team
تیم اتشهای زمینی سنگین
combined arms team
تیم مرکب
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
chief programmer team
سرپرست یک تیم برنامه نویسی
combined arms team
تیم رستههای مرکب
mobile training team
تیم اموزشی سیار
member of the national team
عضو تیم ملی
light fire team
تیم دو هلی کوپتره
light fire team
تیم اتش سبک
team handball court
مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
army assault team
تیم هجومی نیروی زمینی
brigade landing team
تیم پیاده شونده تیپی
The future of the team is shrouded in uncertainty.
آینده این تیم بلاتکلیف است.
combat available
اماده به رزم
combat available
اماده به پرواز
combat
مبارزه کردن
combat
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combat
جنگ
combat
رزم
combat
رزمی
combat
رزم جنگیدن با
combat
پیکار
combat
ستیز حرب
combat
نبرد
combat
زد وخورد
combat development
توسعه رزمی
combat essential
اقلام رزمی حیاتی حیاتی در رزم
combat essential
مورد نیاز حتمی رزمی
combat engineer
مهندسی رزمی
combat developer
وسیله اموزش دهنده رزمی مربی رزمی
single combat
اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
combat duty
امور رزمی
combat duty
ماموریت رزمی
combat development
پیشرفت اموزش رزمی
combat crew
خدمه رزمی
combat crew
خدمه رزمی هواپیما یاخودرو
close combat
جنگ تن به تن
combat , echelon
یکان رزمی
combat , elements
عناصر رزمی
combat , elements
یکانهای رزمی
close combat
رزم نزدیک
combat , elements
عناصر درگیر در رزم
combat area
منطقه رزم
combat arms
رسته رزمی
combat arms
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
combat , echelon
رده رزمی
combat exercise
مانور جنگی
land combat
نبرد زمینی
combat surveillance
تجسس میدان رزم
combat surveillance
مراقبت رزمی
combat support
پشتیبانی رزمی
combat resolution
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
combat resolution
پایین ترین رده رزمی
combat ready
دارای امادگی رزمی
combat ready
اماده به رزم
combat readiness
امادگی رزمی
combat ration
جیره رزمی
combat ration
جیره جنگی
combat survival
زنده ماندن در رزم
combat survival
باززیستی در رزم
combat tire
لاستیک جنگی
land combat
نبرد در ساحل
single combat
جنگ تن بتن
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
combat zone
منطقه رزم
combat vehicle
خودروی رزمی
combat troops
عدههای رزمی
combat trains
بنه رزمی
combat trail
مسیررزمی
combat trail
مسیر جریان رزم
combat tire
تایر جنگی خودرو
combat proficiency
مهارت رزمی
combat proficiency
شایستگی رزمی
combat power
نیروی رزمی استعداد رزمی
combat jump
پرش با چتر درمنطقه دشمن
combat jump
پرش رزمی
combat intelligence
اطلاعات رزمی
combat hysteria
هیستری جنگ
combat formation
ارایش رزمی
combat forces
نیروهای رزمی
combat firing
تمرین تیراندازی رزمی
combat firing
تیراندازی جنگی
combat neurosis
روان رنجوری جنگ
combat fatigue
روان رنجوری جنگ
combat liaison
ربط و ارتباط رزمی
combat liaison
حفظ ارتباط بین هواپیماها درحین پرواز
combat load
بار رزمی هواپیما
combat power
قدرت رزمی
combat phase
مرحله درگیری در رزم مرحله رزم
combat pay
فوق العاده رزمی
combat pay
فوق العاده جنگی
combat patrol
گشتی رزمی
combat outpost
پاسدار رزمی
combat orders
دستورات رزمی دستورالعملهای رزمی
combat operations
مرکز عملیات رزمی
combat loading
بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
combat load
بارجنگی کامل هواپیما
combat exercise
تمرین رزمی
combat helmet
کلاه ایمنی جنگی
[ارتش]
unarmed combat
درگیریغیرمسلحانه
hors de combat
از میدان رزم خارج شده
hors de combat
از کار افتاده
combat efficiency
کارایی رزمی
combat information center
اطاق عملیات
combat information center
مرکز اطلاعات رزمی
combat support arms
یکان پشتیبانی رزمی
combat support troops
یکانهای پشتیبانی رزمی
basic combat training
اموزش رزم مقدماتی
combat commander's insignia
علامت فرماندهی بر یکان رزمی
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
combat service support
پشتیبانی خدمات رزمی
combat airlift support
پشتیبانی رزمی حمل و نقل هوایی پشتیبانی رزمی ترابری هوایی
combat support arms
رسته پشتیبانی رزمی
combat air patrol
گشتی هوایی
combat air patrol
هواپیمای گشتی رزمی گشتی رزمی هوایی
combat support troops
عدههای پشتیبانی رزمی
barrier combat air patrol
گشتی هوایی سد کننده راه دشمن
barrier combat air patrol
گشتی مرزی هوایی
self control
کف نفس
control
بازرسی کردن
control
نظارت و ممیزی کردن
control
توپزن دقیق
control
کنترل کردن فرمان
control
کنترل بازبینی
control
اختیار
control
بازرسی
control
نظارت کردن تنظیم کردن
self control
خودداری
control
بازرسی نظارت جلوگیری
control
فرمان
control
وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
self control
قوه خودداری
self control
مسک نفس
control
نظارت کردن
control
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control
کنترل کردن مهار کردن
control
کنترل کردن
control
بازدید
I cant help it. It is beyond my control.
دست خودم نیست
control
مهار
self-control
خودداری
self-control
خودگردانی
self-control
خویشتنداری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com