English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
double church کلیسا دو طبقه
Other Matches
the church e. سازمان قانونی کلیسا
church کلیسایی درکلیسامراسم مذهبی بجااوردن
church کلیسا
the orthodox church کلیسای خاور
cross-church کلیسای صلیبی
Collegiate church کلیسای وقف ایتام
the orthodox church کلیسای ارتودوکس
Church of England کلیسای انگلستان
Coptic Church کلیسای قبطی
Coptic Church کلیسای بومی مصر و اتیوپی
greek church کلیسای خاور
church warden متصدی دارایی کلیسا
ante-church پیش ناو کلیسا
ambulatory church [کلیسایی که حرم و نمازخانه آن با رواق جدا شده است.]
church text یکجورحروف سیاه قلم که بیشتربرای نوشتن لوحههای گورستان بکارمی رود
church goer کلیسارو
Episcopal Church کلیسائیدرآمریکاواسکاتلند
High Church فرقهای که سخت پابند اداب ورسوم کلیسایی ومناجات وتسبیحات مرسوم درکلیساهستند
the church militant همه کسانی که در راه دین مسیحی می جنگند
hall-church [کلیسایی با چندین راهرو اما بدون پنجره بام]
fortified church [کلیسایی دارای استحکامات نظامی]
established church کلیسای قانونی و شرعی
facing the church روبروی کلیسا
greek church کلیسای شرقی
the church militant قاطبه مسیحیان جهان
as poor as a church mouse مثل گدای شب جمعه [فقیر]
to be [as] poor as a church mouse <idiom> بیش از اندازه تنگدست بودن
The Catholic Church springs [comes] to mind as an obvious example. کلیسای کاتولیک به عنوان یک نمونه بارز به ذهن می آید.
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double دوبار
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double مضاعف نمودن
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double up دولا شدن
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double-take واکنش دوگانه
double-take یکه خوردن
double a زنای محصن بامحصنه
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double p پاروی دوسر
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double-six دوطرفشش
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out 081 خارج
double zero صفر2برابر
double up دولاکردن
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double توپزن 0001امتیازی فصل
double جفت
double : دو برابر دوتا
double بازی دونفره خطای دبل
double دو نفره
double تصویر قرینه
double in 081 تو
double دو برابر کردن
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double دوسر المثنی
double همزاد
double :دوبرابر کردن
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double بازی دوبل
double دویدن
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double مضاعف
double دولا
double تاکردن
double دو برابر
double مضاعف کردن دولا کردن
double header دوسر
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double helix مارپیچ دوگانه
double row دوطرفه
double refraction انکسار دوبل
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double reverse شوت برگردان به دروازه
double ignorance جهل مرکب
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double hyphen این علامت //
double hit دوبله
double row موتور
double rhyme شعر دو قافیهای
double hardening سخت گردانی مضاعف
double guard دفاع با دو دست
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double star دوگانه
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double sixes جفت شش
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double salt ملح مضاعف
double salt نمک مضاعف
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double frequency فرکانس دوبل
double taxation مالیات مضاعف
double refraction شکست دوبل
double knot گره دوبل
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double length با طول مضاعف
double length طول مضاعف
double organs اندامهای جفتی
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor دوموتوره
double minimum جفت کمینه
double minded بی ثبات
double limiter محدود کننده مضاعف
double line خط مضاعف
double minded فریبنده
double minded متلون
double minded دودل
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double mind دردل
double mind منلون
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double knee لوله زانویی دوبل
double kick دو ضربه پی در پی
double image تصویر مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double precision دقت مضاعف
double precision مضاعف
double precision دقت
double poppy گل هزاره
double pole دو قطبی
double pole با دو قطب
double pneumonia اماس هر دو شش
double pica حروف 42 پونط
double decker هرچیزیکه دو لایه دارد
double integral انتگرال دوبل
double junction اتصال مضاعف
double mind فریبنده
double-digit <adj.> دو رقمی
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler حمام آب
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room یک اتاق دو نفره
double room اتاقدونفره
double-glaze پنجرهدوجداره
double-glazing شیشهدوجداره
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double bed یک تخت دو نفره
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double cloister راهرو دو قسمتی
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window پنجره دو جداره
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double arch قوس جفتی
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double cream خامهزیاد
double bluff دروغدرروزروشن
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
to fold double دولاکردن
to fold double دوتاکردن
double blind دوسوکور
double v machine دستگاه ورق خم کن
double back <idiom> برگشتن
double tent چادر دو نفره
double the edge لب گردانیدن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com