English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (8 milliseconds)
English Persian
fail safe با خرابی امن
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe تخریب امن
Search result with all words
fail-safe با خرابی امن
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe تخریب امن
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
Other Matches
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail شکست خوردن
fail out ریزش کردن
without fail حتما البته بی تخلف
fail سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
fail قصور کردن
fail رد شدن قصور ورزیدن
fail عقیم ماندن ورشکستن
fail وا ماندن
fail درماندن
fail مردود شدن
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail رد شدن
fail ورشکست شدن
fail soft تخریب تدریجی
fail soft تخریب
fail soft با خرابی ملایم
fail back پشتیبان
fail back یدکی
fail softly با خرابی ملایم
to fail [memory] درماندن [حافظه یا خاطره]
to fail [memory] وا ماندن [حافظه یا خاطره]
fail soft با خرابی تدریجی
fail softly با خرابی تدریجی
You wI'll fail unless you work harder . موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
power fail restart سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
To flunk a course . To fail an exam. در امتحان رد شدن
How did you make out? Did you succeed or fail? شیری یا روباه ؟
to fail to provide an answer درماندن در دادن پاسخ
To pass (fail,flunk) an exam. درامتحان قبول ( رد )شدن
His deeds fail to square with his words. عملش با حرفش نمی خواند
safe مطمئن
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
he is safe to be there حتما انجاخواهدبود
he is safe to be there یقیناانجاخواهدبود
safe ضامن
safe ایمن
safe سالم
safe بی خطر
safe صحیح اطمینان بخش
safe صدمه نخورده
safe گاوصندوق
safe محفوظ
safe امن
safe به ضامن
safe from danger محفوظ از خطر
safe mode حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe valve دریچه اطمینان
safe load بار مجاز
safe life عمر مطمئن
safe keeping حفافت توجه
safe keeping حفظ
safe keeping نگهداری
safe house خانه امن
safe distance فاصله بی خطر
safe guard حفافت
safe distance مسافت امن اطراف مین
safe format عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe guard نگهداری
safe pledge کفالت
safe pledge وجه الکفاله
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
safe yield بده قابل اطمینان
safe velocity سرعت مطلوب
safe valve در رو
safe valve دریچه ایمنی
to be in safe keeping درجای امن بودن
to be on the safe side باقی نباشد
safe bet بیخطر بدونریسک
safe passage مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe sex آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
(on the) safe side <idiom> سخت سرزنش کردن
to play it safe با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
safe yield بده قابل برداشت
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe conduct خط امان
safe conducts جواز امان
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts خط امان
safe-conducts امان نامه
safe-conducts امان دادن
safe-conducts رخصت عبور
safe-conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts جواز امان
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts رخصت عبور
safe conduct امان نامه
safe conduct امان دادن
safe conduct اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct جواز امان
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts خط امان
safe conducts امان نامه
safe conducts امان دادن
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe deposit گاوصندوق
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
safe altitude ارتفاع امن
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe and sound صحیح وتندرست
meat safe قفسه توری
meat safe قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
safe area منطقه امن
safe area منطقه بی خطر
safe conduct رخصت عبور
conduct safe جواز امان
conduct safe خط امان
can you pronounce him safe بگویید که اواز خطر محفوظ است
safe custody حرز
can you pronounce him safe ایا میتوانید
render safe به ضامن کردن مین
safe conduct holder مستامن
property kept in safe custody مال محرز
safe working load بارکاری مطمئن
safe water mark علامتآببیخطر
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
breaking into safe custody هتک حرز
safe loads tables جداول بارهای مجاز
temporary safe conduct امان
In a secure ( safe ) place. درمحل محکم وامنی
Ton play safe . To tread cautiously. با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com