English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (9 milliseconds)
English Persian
stand-offs محشور نبودن
stand-offs دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand-offs سرد گریز کردن
stand-offs مساوی یاهیچ به هیچ
stand-offs خصوصیات جنگ افزار هواپیما
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
Other Matches
one-offs بی تا
one-offs نادر
one-offs تک
one-offs فقط برای یک دفعه
one-offs یک باره
rip-offs گولزنی
spin-offs برنامهی اشتقاقی
spin-offs شرکت بخشهسازی شده
spin-offs بخشهسازی
rip-offs بنجل
rip-offs کالای قلابی
rip-offs جنس بدل
rip-offs مغبون سازی
rip-offs کلاه برداری
cast-offs دوراندازی
turn-offs محل چرخش
turn-offs نقطه تحول
turn-offs نقطه انحراف
turn-offs قط ع منبع تغذیه یک ماشین
turn-offs خاموش کردن
write-offs از دفتر خارج کردن
write-offs مستهلک کردن
write-offs حذف کردن
write-offs قلم زدن
write-offs زود نوشتن
cast-offs کنارگذاشته مردود
turn-offs خاموش کردن یاشدن
trade-offs سبک و سنگین کردن
trade-offs رابطه جایگزینی
show-offs خودنمایی کردن ادم خودنما
run-offs زائده
kick-offs اغاز
kick-offs توپ زنی
run-offs مسابقه سرنوشت ساز
run-offs زهاب اب زه کشی
run-offs اشغال
play offs مسابقههای حذفی پایان فصل
run-offs وازده
tip-offs اطلاع نهانی
tip-offs اخطار
send-offs مشایعت کردن
show-offs جلوه دادن
cut-offs درنگ
cut-offs برش
send-offs اخراج بازیگر
send-offs حرکت اسبها از دروازه شروع
send-offs ایین بدرود ودعای خیر
cast-offs دورانداختن
send-offs همراهی
stand alone مستقل
stand alone خودکفا
take one's stand جاگرفتن
stand up to روبرو شدن با
stand to انجام دادن
stand up f. جنگ اشکاریاعلنی
to stand out برجسته بودن
it stand well with him بامن نظرمساعدی دارد
i stand to it that جدا عقیده دارم که
it stand well with him بامن خوب است
to stand over عقب افتادن
to stand over معوق ماندن
stand by دم دست بودن اماده خدمت
stand by حاضر بودن
stand alone وضعیت یکتا
stand by دم دست
stand alone به تنهایی
stand first اول بودن
stand for داوطلب بودن
stand for هواخواه بودن
stand out برجسته بودن
stand out دوام اوردن ایستادگی کردن
stand out حرکت کردن ناو به سمت دریا
stand over معوق ماندن
stand over عقب افتادن
stand out برجسته عالی
take one's stand جا گزیدن
stand for علامت چیزی بودن
stand for <idiom> اجاره دادن
stand for <idiom> سرحرف خود بودن
stand for <idiom> درفکر کسی بودن
stand by <idiom> پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
stand by <idiom> نزدیک بودن
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
To stand someone up . کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
Please stand up ! لطفا" بایستید !
stand (someone) up <idiom> به سر قرار نرفتن
stand in for someone <idiom> جانشین کسی بودن
stand off <idiom> کنارماندن
stand off <idiom> دورنگه داشتن
stand-alone <adj.> خود کفا [به تنهایی] [مستقل ]
take a stand on something <idiom> فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
stand up to someone <idiom> شجاعت روبرو شدن را داشتن
stand up for <idiom> جنگیدن برای
stand up <idiom> مقاوم بودن
stand over <idiom> زیر ذرهبین بردن
stand out <idiom> موردتوجه بودن
to take one's stand جای گزیدن
to take one's stand جا گرفتن
to stand up with رقصیدن با
to stand between میانجی شدن
to stand behind پشت سر ایستادن
to stand at a بحالت خبردارایستادن
to stand a. off کناره گرفتن
to stand a. off دورایستادن
to come up to the stand بمیزان یا پایه معین رسیدن
to come to a stand ایستادن
to come to a stand متوقف شدن
to stand چیزیرادقیقا رعایت کردن
to stand or go between میانجی شدن
to stand by ایستادن
to stand by ایستادن وتماشا کردن
to stand up for پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
to stand up وایستادن برخاستن
to stand out دوام یاایستادگی کردن
to stand in with any one با کسی هم پیمان بودن
to stand in the way of مانع شدن
to stand for طرفداری کردن از
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
to stand for داوطلب بودن
to stand by گوش بزنگ بودن
to stand د رچیزی پافشاری یا اصرارکردن
stand ایستادن
stand-in شرکت کردن
stand-in قرب ومنزلت
stand-in جانشین هنرپیشه شدن
stand-in عوض
stand in شرکت کردن
stand in قرب ومنزلت
stand راست شدن
stand in جانشین هنرپیشه شدن
stand in عوض
stand توده
stand پایه
stand ماندن
stand off محشور نبودن
stand ایست کردن توقف کردن
stand توقف
stand-off سرد گریز کردن
stand-off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand-off محشور نبودن
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off خصوصیات جنگ افزار هواپیما
stand off مساوی یاهیچ به هیچ
stand مکث موضع
stand off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand وضع
stand قسما ساکن دستگاه مقام نوردکاری
stand بستهای فولادی کورهای بلند
stand کمینگاه شکارچی
stand سه پایه دکه بساط دکان
stand بساط ایستگاه
stand توقفگاه
stand جایگاه گواه در دادگاه
stand سکوب تماشاچیان مسابقات
stand تحمل کردن
stand دوره سکون اب دریا
stand مقر پایه
stand تکیه گاه
stand توقفگاه وضع
stand پایه میز کوچک
stand سطح معمولی اب دریا
stand قرار گرفتن
stand طرز یا محل ایستادن کمانگیر
stand دفاع مداوم
stand water slack
stand مقاومت کردن
stand علامت یادبود
stand بودن واقع بودن
stand واداشتن
stand عهده دارشدن موقعیت
stand شهرت
stand مقام
stand ایست
stand-off خصوصیات جنگ افزار هواپیما
come to a stand متوقف شدن
stand ایستگاه
stand up برپاماندن
stand-up روی پا ایستادن ایستاده
stand-up برپاماندن
stand-up با استقامت
stand-up اهاردار وسفت
stand up اهاردار وسفت
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand up با استقامت
stand up روی پا ایستادن ایستاده
stand-off مساوی یاهیچ به هیچ
stand off سرد گریز کردن
main stand تکیهگاهاصلی
band-stand جایگاه ارکستر
hat stand جالباسی
a stand-alone computer یک رایانه مستقل
a stand-alone company یک شرکت مستقل
judge's stand جایگاهداوری
control stand جایگاهکنترل
ball stand محلتوقفتوپ
toe stand ایستادن ژیمناست روی نوک پا
one-night stand نمایش یک شبه
one-night stand برنامهی یک باره
one-night stand تک برنامه
one-night stand رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com