English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
target-oriented <adj.> هدف گرا
target-oriented <adj.> مقصد گرا
target-oriented <adj.> هدف دار
Other Matches
oriented گرویده
oriented متمایل به
oriented جهت دار
problem oriented مسئله گرا
sense oriented حس گرا
software oriented نرم افزارگرا
goal-oriented <adj.> مقصد گرا
goal-oriented <adj.> هدف دار
computer oriented کامپیوتر گرا
byte oriented لقمه گرا
area oriented بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
application oriented کاربرد گرا
goal-oriented <adj.> هدف گرا
goal oriented مقصد گرا
task oriented تکلیف گرا
transaction oriented تراکنش گر
object oriented استفاده میکند
object oriented استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
object oriented تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
motor oriented حرکت گرا
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
market oriented در جهت بازار
market oriented بازاری
procedure oriented رویه گرا
goal oriented هدف گرا
machine oriented ماشین گرا
future-oriented <adj.> آینده گرا
future-oriented <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
human oriented language زبان ارایش یافته بشری
demand oriented pricing قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
problem oriented language زبان باگرایش مسئله
problem oriented language زبان مسئله گرا
application oriented language زبان کاربردی
transaction oriented processing پردازش تغییرگرا
object oriented programming برنامه نویسی مقصود گرا
word oriented computer کامپیوتر کلمه گرا
object oriented graphics نگاره سازی موضوعی
user oriented language زبان استفاده کننده گرا
procedure oriented language زبان رویه گرا
computer oriented language زبان کامپیوترگرا
competition oriented pricing قیمت گذاری رقابت امیز
magazines computer oriented مجلات کامپیوتری
character oriented protocol پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
machine oriented language زبان ماشین گرا
action oriented management report گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
record oriented database management برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
object oriented programming language زبان برنامه نویسی موضوعی
table oriented database management progr برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
target سپر
target نقطه برداشت یا قرائت
target تخته هدف
target اماج
on target روی هدف
on target بالای اماج زمان روی هدف
target تیر نشانه
target هدف گیری کردن
target نشان
target نشانگاه
target هدف
target هدف مشخص
target سیبل
target گل
target کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
target هدفی که می خواهید به آن برسید
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target حد و مرز
target پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
target برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
target دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
target مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
known target هدف معلوم
target هدف فرود هدف شمشیرباز
target سینه حریف
target حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
known target هدف شناخته شده یا مشخص
target of opportunity هدف ناگهانی
target profit سود مورد نظر
target price قیمت موردنظر
target of opportunity هدف انی
target point تیر نوک تیز
target overlay کالک اماج
target overlay کالک هدفها
target price قیمت مورد نظر
target pattern شکل هدف مسیر تک هواپیما به هدف
target dossiers پرونده هدفها
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
target grid مختصات هدف
target folders پوشههای پرونده هدف پوشه اطلاعات هدف
target echo علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
target grid شبکه هدف
target dossiers پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
target indications اطلاعات مربوط به هدف
target indicator شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
target language زبان مقصود
target list لیست هدفها
target language زبان هدف
target list لیست اماجها
target market بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
target indications عناصر هدف
target profit سود مطلوب
time on target زمان روی هدف
time on target اتش زمان روی هدف
time on target زره
time over target زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
transient target هدف متحرک
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
triplane target هدف کش زیرابی
target areas ناحیههدف
soft target هدفبدوندفاع
To hit the target. بهدف خوردن
thermal target هوای گرم بالارونده برای بالون
target system سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
target system سیستم هدفها
target program برنامه مقصود
target program برنامه هدف
target programm برنامه هدف
target range برد هدف
target range مسافت هدف میدان تیر مشقی
target rifle تفنگ مشقی
target rifle تفنگ مخصوص تیراندازی به هدف
target round یک دور تیراندازی با تیر وکمان
target routine روال هدف
target selector دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
target pattern شکل قرار گرفتن هدف
area target هدف منطقهای
opportunity target هدف ناگهانی
opportunity target هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
pinpoint target هدف نقطهای
pinpoint target هدف دقیق تعیین شده
planned target هدف طرح ریزی شده
planned target اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
record as target اماج را ثبت کنید
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
record as target ثبت اماج
scheduled target اماج طبق برنامه
silhouette target ادمک
silhouette target هدف مصنوعی هیولای هدف
lost target تیر خطا
linear target هدفهای درخط
linear target هدفهای خطی
area target اماج منطقهای
auxiliary target هدف کمکی
auxiliary target نقطه کمکی
crossing target هدف متحرک
crossing target هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
crossing target هدفهای متحرک عرضی
demolition target هدف تخریب
demolition target منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
disappearing target هدف ناپدید شونده
disappearing target هدف غایب شونده هدف ناپایدار
phantom target جعبه بازاوا
fleeting target هدف متحرک و زودگذر هدفی که با سرعت حرکت میکند
fresh target هدف جدید
off target hit ضربه بی ارزش شمشیرباز
silhouette target سایه هدف
sleeve target هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
target disk دیسک مقصود
target bow کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
target cap گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
target captain عضو تیم چهارنفره تیراندازی با تیر و کمان که ضمنا"دستور اغاز و پایان را میدهد
target diving شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
target chart نقشه هدفهای بمباران هوایی
target computer کامپیوتر هدف
target audience گروه اجتماعی که هدف تبلیغ هستند
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
target description خصوصیات هدف
target description شرح مشخصات هدف
target description شرح هدف
target designation سیستن انتخاب هدف
target designation روش انتخاب هدف
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
target behavior رفتار اماج
target audience افراد مورد نظر
strategic target هدف مهم نظامی
target allocation واگذاری هدف
target allocation سهمیه بندی هدف
target angle زاویه هدف
target aquisition سیستم هدف یابی
target aquisition سیستم تجسس هدف
target archery مسابقه تیراندازی از فاصله معین با تیر و کمان
target area منطقه هدف
target array نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
target audience جماعت هدف تبلیغات
target array نیمرخ هدف
target arrow تیر مخصوص تیراندازی
target detection radar رادارحمایتکنندههدف
The aim [target] is 5 Euros. هدف [کسب] ۵ ایرو است.
air target mosaic مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
air target chart نمودارهدفهای هوایی
air target chart نقشه هدفهای هوایی
target information center مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
target offset methode روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
gun target line خط توپ هدف
target approach point اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
target information center مرکز اطلاعات هدف
aerial target aquisition هدف یابی هوایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com