Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
weather board
تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
Other Matches
weather
اوضاع جوی
to weather something
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
weather
اب و هوا
under the weather
<idiom>
ناخوش بودن
all weather
همه هوایی
Weather you like it or not.
چه بخواهی چه نخواهی
weather
تحمل یابرگزارکردن
weather
به سمت باد
weather
هوا
weather
هواشناسی
weather
جوی
weather
جو
weather
در معرض هواگذاشتن
weather
تغییر فصل
weather
اب و هوا باد دادن
under the weather
درسختی یابدبختی
fair-weather
درخورهوای صاف
fair-weather
نیم راه
fair-weather
بی وفا
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
weather stations
ایستگاه هواشناسی
weather stations
ایستگاه هوا شناسی
weather station
ایستگاه هواشناسی
weather station
ایستگاه هوا شناسی
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
weather forecasts
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecast
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
foul weather
هوای خراب
weather beaten
افتاب زده
weather beaten
در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
how fine is the weather
چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
heavy weather
هوای طوفانی
heavy weather
هوای خراب
foul weather
هوای نامساعد
fair weather
نیم راه
fair weather
بی وفا
fair weather
مناسب برای
fair weather
دارای هوای صاف
elements of weather
عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
how fine the weather is
چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
inclement weather
هوای بسیار سرد یا طوفانی
adverse weather
هوای نامساعد
queen's weather
هوای باز
queen's weather
جای افتابی
all weather fighter
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
all weather fighter
هواپیمای همه هوایی
all weather hood
کلاهک مخصوص هوا
queen's weather
افتاب
aviation weather
مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
proof weather
هوا پایدار
oh what a nasty weather
چه هوای کثیفی است
oh what a nasty weather
اه
broken weather
هوای بی قرار
weather vane
الت بادنما
weather-vane
الت بادنما
weather proof
محفوظ از اثرهوا هوا نخور
weather side
سمت بادگیر
weather stained
هوا خورده ورنگ پریده
weather wise
هوا شناس
weather wise
وارد بجریانات روز
weather wise
مطلع
weather worn
تحت تاثیر هوا در امده
present weather
هوایکنونی
weather radar
رادارآبوهوا
to grumble about the weather
مورد هوا گله کردن
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
muddy weather
هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود
[هوا و فضا]
weather-vanes
الت بادنما
weather forecaster
هواشناس
weather permitting
اگر هوا بگذارد
weather helm
تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
weather deck
پل باز
weather deck
عرشه باز
weather deck
عرشه بدون سقف کشتی
weather code
پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
weather cock
باد نما ادم دمدمی مزاج
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
weather bureau
اداره هواشناسی
weather glass
هواسنج میزان الهوا
weather helm
سکان سمت باد
weather moulding
ابریز
weather moulding
سنگی که اب باران راردمیکند
weather map
نقشه هواشناسی
weather observation
مشاهدات جوی
weather intelligence
اطلاعات هواشناسی
weather observation
مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
fair-weather friend
آدم بی وفا
the weather inclines to fair
هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
fair-weather friend
رفیق نیمه راهه
feel a bit under the weather
<idiom>
[یک کم احساس مریضی کردن]
present state of weather
وضعهوایکنونی
It is foul weather today .
امروز هوا خیلی گند است
Beautiful music ( weather ) .
موسیقی ( هوای ) قشنگ
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
It is splendid weather for swimming.
این هوا برای شنا جان میدهد
we made heavy weather of it
انرا خیلی سخت دیدیم
fair-weather friend
<idiom>
شخصی که تنها دوست است
all weather air station
ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
board
میزشوریادادگاه
board
تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
board
هیات
across the board
شامل تمام طبقات
above board
بی حیله
above board
به طور آشکار
board
برد
board
صفحه مدار
to go on board
سوارکشتی شدن
board
پانسیون شدن
to board out
بیرون ازخانه خود غذاخوردن
To get on board.
سوار کشتی شدن
board
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board
سوارشدن بکنارکشتی امدن
board
تخته پوش کردن
board
سوار
on board
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
across the board
یکسره
go by the board
از ناو پرت شدن
board
وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board
تابلوی امتیازات
board
صفحه یامیز شطرنج
board
سکوی شیرجه
board
روکش کردن
board
جلد کردن تخته
board
مقوا
board
کشتی
i/o board
تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
i got it over board
انرادرکشتی اوردم
board
شدن
board
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
board
BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
board
هیئت ژوری
board
هیئت کمیسیون
board
کمیته تخته کار صفحه چارت
board
تخته حاوی نقشه
board
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board
اغذیه
by the board
از طرف پهلوی ناو
across the board
سرجمع
board
میز غذا
board
تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
board
تابلو
board
تخته
over the board
بازی شطرنج حضوری
board
منزل کردن
board
غذای روی میز
on board
<idiom>
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
side board
میز کناری
scaffold board
تخته زیر پا
side board
میز قفسه دار
seguin board
تخته سگن
sea board
کناردریا
skim board
تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
sliding board
سرسره
sliding board
سراشیبی
splash board
سپر پاشنه قایق
spring board
تخته شیرجه
side board
میز پا دیواری
side board
میز دم دستی
sea board
دریاکنار
sea board
خط ساحلی
system board
برد سیستم
selection board
هیات گزینش
shoe board
علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
sea board
کناره دریا
terminal board
تخته ترمینال
scale board
تخته نازک
shoulder board
پیش فنگ
spotting board
طرح تیر توپخانه دریایی طرح تنظیم تیر توپخانه دریایی
status board
تابلوی وضعیت
top board
میز نخست شطرنج
string board
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
switch board
صفحه کلید برق یاتلفن
to fall over board
ازکشتی پرت شدن
switch board
صفحه تقسیم برق
tilting board
صفحه کج شونده
three ply board
تخته سه لا
thin board
لا
switch board
تابلوی برق
tea board
سینی
terminal board
تخته اتصال سیم
terminal board
محوراتصال سیمها
tread board
کف پله
straw board
مقوای ضخیم
status board
تابلوی نشان دهنده وضعیت
accelerator board
تخته تسریع
accelerator board
برد تسریع تخته شتابنده
accelerator board
تخته شتاب دهنده
wash board
تختهای که برای ازاله اطاقها بکارمیبرند
wash board
تخته رختشویی
wall board
تخته برای چوبکاری دیوار
valley board
اب رو درهای
unpopulated board
تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
status board
تابلو وضعیت
story board
مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
takeoff board
تخته پرش طول
terminal board
تخته کلم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com