Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
English
Persian
shuttle
رسانگر فضایی قابل استفاده مجدد که مانند هواپیما پروازمیکند
shuttled
رسانگر فضایی قابل استفاده مجدد که مانند هواپیما پروازمیکند
shuttles
رسانگر فضایی قابل استفاده مجدد که مانند هواپیما پروازمیکند
Other Matches
reusable
قابل استفاده مجدد
reusable program
برنامه قابل استفاده مجدد
storage
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
nonerasable storage
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
attitude motor
موتورهای راکت کوچک برای کنترل وضعیت رسانگر فضایی در حال حرکت
bussing
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
busses
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
bus
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
busing
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
buses
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
bussed
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
bused
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
capacity
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
capacities
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
erasable
1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
composite demand
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
collective goods
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
workings
فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working
فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
staging base
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
workspace
فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
resalable
قابل فروش مجدد
densities
حجم دادهای که در فضایی از دیسک یا نوار قابل جمع آوری است
density
حجم دادهای که در فضایی از دیسک یا نوار قابل جمع آوری است
central
فضایی در حافظه که محل آن مستقیماگ و به سرعت توسط CPU قابل آدرس دهی است
defect skipping
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
reproducible
قابل تولید مجدد تجدید پذیر
Gothick
[استفاده مجدد از فرمول های گوتیک در قرن هجدهم]
[معماری]
bay
یک بخش برای کار ویژه
[مانند سرویس یا انبار یا هواپیما وغیره]
air portable
قابل حمل با هواپیما
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
dry cell battery
باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
Biomimicry
تقلید از الگوهای طبیعی برای حل مشکلات بشر، مانند گرفتن ایده هواپیما از پرندگان و غیره.
instrument landing
فرود با استفاده ازدستگاههای کنترل هواپیما وبرج مراقبت
adjustable stabilizer
تثبیت کننده افقی قابل تنظیم هواپیما
comparable
قابل مقایسه مانند کردنی
radio fix
تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
air foil
سطوح ایرودینامیک هواپیماپوششهای قابل انعطاف بدنه هواپیما
low resolution graphics
توانایی نمایش بلاکهای گرافیکی با اندازه حروف یا تنظیم مجدد شکل ها روی صحفه بجای استفاده از پیکسهای جداگانه
design landing weight
حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام فرود هواپیما برای استفاده در محاسبات طراحی
exploitable
قابل استفاده
practicals
قابل استفاده
allowable
قابل استفاده
usable
<adj.>
قابل استفاده
handier
قابل استفاده
serviceable
<adj.>
قابل استفاده
profitable
قابل استفاده
operational
قابل استفاده
fit for use
قابل استفاده
handy
<adj.>
قابل استفاده
handiest
قابل استفاده
practical
<adj.>
قابل استفاده
applicable
<adj.>
قابل استفاده
advantageous
<adj.>
قابل استفاده
beneficial
<adj.>
قابل استفاده
expedient
<adj.>
قابل استفاده
handy
[useful]
<adj.>
قابل استفاده
helpful
<adj.>
قابل استفاده
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
قابل استفاده
practicable
<adj.>
قابل استفاده
purposeful
<adj.>
قابل استفاده
purpose-built
<adj.>
قابل استفاده
serviceable
قابل استفاده
purposive
<adj.>
قابل استفاده
applicatory
<adj.>
قابل استفاده
proper
<adj.>
قابل استفاده
utilitarian
[useful]
<adj.>
قابل استفاده
functional
<adj.>
قابل استفاده
suitable
<adj.>
قابل استفاده
useful
<adj.>
قابل استفاده
utilisable
[British]
<adj.>
قابل استفاده
utilizable
<adj.>
قابل استفاده
convenient
<adj.>
قابل استفاده
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
قابل استفاده
valuable
<adj.>
قابل استفاده
space ship
کشتی فضایی سفینه فضایی
serviceability
قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
muffs
مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
muffing
مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
muff
مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
muffed
مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
serviceableness
قابل استفاده بودن
available
قابل استفاده سودمند
credit available
اعتبار قابل استفاده
commonable
قابل استفاده عموم
utilizable
قابل استفاده مصرف
cumber
غیر قابل استفاده
inoperable
غیر قابل استفاده
instrumental
مفید قابل استفاده
operatives
قابل استفاده موثر
operative
قابل استفاده موثر
fleet in being
ناوگان قابل استفاده
handy
بسهولت قابل استفاده
out of commission
غیر قابل استفاده
handier
بسهولت قابل استفاده
handiest
بسهولت قابل استفاده
garbage
سازماندهی مجدد و حذف فایلهای داده و رکوردهای نالازم . پاک کردن بخشی از حافظه برنامه یا داده اش که استفاده نمیشود
microsoft
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
ARQ
قابل استفاده در برخی مودم ها
unavailable water
رطوبت غیر قابل استفاده
unserviceable
وسایل غیر قابل استفاده
waterlog
غیر قابل استفاده شدن
useable
قابل استفاده مصرف کردنی
available payload
بازده قابل استفاده وسیله
usable
قابل استفاده مصرف کردنی
operational
قابل استفاده مربوط به عملیات
readied
که منتظر است تا قابل استفاده شود
readying
که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready
که منتظر است تا قابل استفاده شود
readies
که منتظر است تا قابل استفاده شود
through the green
منطقه قابل استفاده در بازی گلف
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
unix
یک سیستم عاملی که براحتی قابل استفاده است
user programmable terminal
ترمینال قابل برنامه نویسی استفاده کننده
acceptance credit
اعتبار قابل استفاده به وسیله قبولی نویسی
portable
که روی کامپیوترهای مختلف قابل استفاده اند
vectored attacks
تک غیر مستقیم هواپیما به هدف با استفاده از هدایت یک یکان زمینی مستقر دراطراف هدف
texture mapping
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
common
تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
single
ریبون چاپگر که فقط یک بار قابل استفاده است
function
مجموعه توابع که توسط یک برنامه قابل استفاده اند
commoners
تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
environments
حجم حافظه خالی قابل استفاده توسط برنامه
functions
مجموعه توابع که توسط یک برنامه قابل استفاده اند
chargeable
مین نیرو و پس از بین رفتن آن قابل استفاده است
environment
حجم حافظه خالی قابل استفاده توسط برنامه
ends
کد نشان دهنده انتهای رسانه فیزیکی قابل استفاده
end
کد نشان دهنده انتهای رسانه فیزیکی قابل استفاده
usable
آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
commonest
تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
functioned
مجموعه توابع که توسط یک برنامه قابل استفاده اند
ended
کد نشان دهنده انتهای رسانه فیزیکی قابل استفاده
commoners
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
sounds
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
soundest
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
sounded
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
commonest
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
sound
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
common
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
share
پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
shared
پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
i/o
که برای ورودی و خروجی داده به پردازنده قابل استفاده است
effective
آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
shares
پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
cryogenic materials
مواد یا الیاژهایی که دردماهای بسیار پایین قابل استفاده اند
critical path analysis
منبعی که در هر زمان فقط توسط یک پردازنده قابل استفاده است
multi strike printer ribbon
ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
desk accessories
وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
sectors
جدولی که حاوی سکتورهای غیر قابل استفاده دیسک سخت باشد
sector
شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
sector
جدولی که حاوی سکتورهای غیر قابل استفاده دیسک سخت باشد
sectors
شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
re issuable notes
اوراق بهادار در وجه حامل که پس از یک بار پرداخت دوباره قابل استفاده هستند
high
اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
highest
اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
highs
اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
apl
زبان برنامه نویسی سطح بالا قابل استفاده در کارهای علمی و ریاضی
typeball
یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
dial in modem
مودمی که خودکار پاسخ میدهد و در هر زمانی برای دستیابی به سیستم قابل استفاده است
vehicles
رسانگر
vehicle
رسانگر
cannibalising
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalises
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalised
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalize
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalized
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizes
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizing
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
appliance computer
سیستم کامپیوتری آماده اجرا که خریداری میشود و به سرعت برای یک منظور کاربردی قابل استفاده است
worded
موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word
موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
pads
سکوی پرتاب رسانگر
platform
رسانگر حامل گیرنده
pad
سکوی پرتاب رسانگر
darting
رسانگر ایرودینامیکی پروازازاد
platforms
رسانگر حامل گیرنده
dart
رسانگر ایرودینامیکی پروازازاد
darted
رسانگر ایرودینامیکی پروازازاد
faulted
مدت زمان بین وقتی که سیستم کامپیوتری کار نمیکند یا بع علت خطا غیر قابل استفاده است
faults
مدت زمان بین وقتی که سیستم کامپیوتری کار نمیکند یا بع علت خطا غیر قابل استفاده است
fault
مدت زمان بین وقتی که سیستم کامپیوتری کار نمیکند یا بع علت خطا غیر قابل استفاده است
approach end
نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
landing gear
چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
altitude sickness
حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
basics
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
mouse
برنامهای که داده محل ارسالی را از mouse به مختصات استاندارد تبدیل میکند تا توسط نرم افزار قابل استفاده باشد
basic
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
mouses
برنامهای که داده محل ارسالی را از mouse به مختصات استاندارد تبدیل میکند تا توسط نرم افزار قابل استفاده باشد
touchdown
تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
barometric leveling
تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
touchdowns
تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com