English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
Other Matches
prior permission اجازه قبلی پرواز
buffer وسیلهای که به دستورات یا داده ها اجازه میدهد پیش از کامل شدن قبلی داده جدید وارد کنند
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
flight clearance اجازه پرواز
passage اجازه عبور
passes اجازه عبور
passed اجازه عبور
passages اجازه عبور
conge اجازه عبور
transit bill اجازه عبور
pass اجازه عبور
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
safe-conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct اجازه عبور از منطقه ممنوعه
air traffic control clearance اجازه حرکت و عبور و مرورهواپیما
safe conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
train path اجازه عبور ترن روی یک خط
franked اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
bandpass filter فیلتر الکترونیکی که به فرکانسهای خالص اجازه عبور میدهد و سایر فرکانسها را ترد میکند
filters مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
filter مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
diode قطعه الکترونیکی که به جریان الکتریک اجازه عبور از یک جهت ونه جهت دیگر میدهد
transire برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
fore قبلی
ex- قبلی
predecessors قبلی
predecessor قبلی
preceding قبلی
one-time قبلی
foregone قبلی
prior قبلی
ex قبلی
previous قبلی
aforetime قبلی
preengagement تعهد قبلی
premonition اخطار قبلی
premonitions اخطار قبلی
preexistence موجودیت قبلی
forethought اندیشه قبلی
predilections تمایل قبلی
predilection تمایل قبلی
pre arrengement قرار قبلی
predispostion تمایل قبلی
predesignation تعیین قبلی
presupposition فرض قبلی
late war جنگ قبلی
precognition اطلاع قبلی
precompression تراکم قبلی
preconidtion شرط قبلی
pre arrangement قرار قبلی
forewarning اخطار قبلی
prepossession تصرف قبلی
presuppositions فرض قبلی
prefiguration تصور قبلی
preoccupation اشغال قبلی
preoccupations اشغال قبلی
preview اطلاع قبلی
previews اطلاع قبلی
premeditation قصد قبلی
pretreatment معالجه قبلی
previous work کارهای قبلی
backgrounds معلومات قبلی
background معلومات قبلی
at sight بی مطالعه قبلی
premeditatedly با اندیشه قبلی
foredoom محکومیت قبلی
preformation تشکیل قبلی
premeditated با قصد قبلی
pregiurement احتساب قبلی
foretoken اعلام قبلی
prefiguration or prefigurement نمایش قبلی
foretype نمونه قبلی
chains از کلمه قبلی
chain از کلمه قبلی
foreordainment حکم قبلی
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
as you were به حالت قبلی برگردید
malice aforethought سوء نیت قبلی
forebedement اخبار قبلی پیشگویی
premonitory متضمن اخطار قبلی
off the cuff <idiom> بدون آمادگی قبلی
bias ولتاژ قبلی دادن
pre indexing شاخص گذاری قبلی
biases ولتاژ قبلی دادن
prelibation ازمایش یانوشیدن قبلی
A one-month notice. اطلاع قبلی یک ماهه
pre indexing فهرست سازی قبلی
pre engaged دارای تعهد قبلی
prognostications تشخیص قبلی مرض
prognostication تشخیص قبلی مرض
leave hanging (in the air) <idiom> بدون تصمیم قبلی
sight-reads بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reading بدون مطالعه قبلی خواندن
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
sight-reading بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read بدون امادگی قبلی اجراکردن
prognosticate تشخیص دادن قبلی مرض
quondam قبلی مربوط به چندی قبل
prerequisite شرط قبلی لازمه امری
prerequisites شرط قبلی لازمه امری
prognosticator تشخیص دهنده قبلی مرض
prenotion احساس قبلی نسبت بچیزی
a priori بدون بررسی یا آزمایش قبلی
foredknowlege اطلاع قبلی علم غیب
premonition برحذر داشتن فکر قبلی
premonitions برحذر داشتن فکر قبلی
free wheeling بازی بدون نقشه قبلی
prefiguration پیش بینی احتساب قبلی
premisses فرض قبلی فرضیه مقدم
precognitive وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
sneak previews نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
premised فرض قبلی فرضیه مقدم
premise فرض قبلی فرضیه مقدم
sneak preview نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
pre condition شرط لازم الاجرای قبلی
prefiguration or prefigurement تشبیه از پیش تصور قبلی
sight-reads بدون مطالعه قبلی خواندن
inherited error خطایی در فرآیند یا عمل قبلی
precombustion chamber engine موتور با اطاق احتراق تراکم قبلی
Do not do any thing without due reflection . بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
foretaste ازمایش قبلی پیش بینی کردن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
zero hour هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
go off half-cocked <idiom> صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
post edit ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
cancel لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
cancelling لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
cancels لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
package shows نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
decision اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
undoes برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undo برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
decisions اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
firewall سیستم امنیتی سخت افزار یا نرم افزار بین سرور یا اینترنیت و اینترنت عمومی . سیستم اجازه عبور اطلاعات به اینترنت را میدهد ولی داده ورودی را بررسی میکند پیش از ارسال آن به سرور خصوصی
prolepsis فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
Can I make an appointment for friday? آیا میتوانم برای روز جمعه وقت قبلی بگیرم؟
predicted log racing مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
counter disengagement حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
impulsive کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
ideology بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
incremental backup تابع پشتیبان که فقط فایل هایی را ذخیره میکند که نسبت به ذخیهر قبلی تغییر کرده اند
fly through عبور هدف هوایی از مخروط اتش ضد هوایی تقاطع هدف با اتش ضد هوایی
random access فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد
airspace prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
permission اجازه
licensure اجازه
licences اجازه
ok اجازه
licenses اجازه
fiats اجازه
unauthorized بی اجازه
warrent اجازه
liberties اجازه
liberty اجازه
fiat اجازه
okay اجازه
permitting اجازه
permits اجازه
permit اجازه
licence اجازه
approval اجازه
authorization اجازه
license اجازه
licensing اجازه
ratification اجازه
by permission of با اجازه
leave اجازه
leaving اجازه
authority اجازه
authorisations اجازه
readout وسیله نمایش که با نوشتن حروف جدید حروف قبلی را پاک میکند
reconstitutes برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
cob web theorem ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
palinode قطعه شعر یا سرودی که مطلب شعر یا سرود قبلی راانکار کند
reconstitute برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituting برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
sequential مدار منط قی که خروجی آن بستگی به وضعیت منط قی ورودی قبلی دارد
reconstituted برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
relative دادهای که اطلاعات مختصات جدید دررابط ه با مختصات قبلی میدهد
pre engage ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com