English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
discontinue ادامه ندادن
discontinued ادامه ندادن
discontinues ادامه ندادن
discontinuing ادامه ندادن
Search result with all words
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
Other Matches
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
to keep it up شل ندادن
to keep at arms length <idiom> رو ندادن
playdown اهمیت ندادن
forbids اجازه ندادن
to w one's consent رضایت ندادن
to set at d. اهمیت ندادن
retain از دست ندادن
retaining از دست ندادن
retains از دست ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
retained از دست ندادن
forbid اجازه ندادن
to make light of اهمیت ندادن
to take time by the forelock را ازدست ندادن
to let slid اهمیت ندادن به
absconds دررفتن رونشان ندادن
stops انجام ندادن عملی
stopping انجام ندادن عملی
hold-out <idiom> باموقعیت وفق ندادن
absconding دررفتن رونشان ندادن
absconded دررفتن رونشان ندادن
stopped انجام ندادن عملی
underact درست انجام ندادن
stop انجام ندادن عملی
wink at <idiom> اجازه دخالت ندادن
underdogs فرصت برد به حریف ندادن
will not hear of <idiom> رسیدگی ویا اجازه ندادن
underdog فرصت برد به حریف ندادن
The best advice is, not to give any <idiom> بهترین اندرز ندادن آن است
buggered قطعا کاریرا انجام ندادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را ناقص انجام ندادن
chicken out <idiom> از ترس کاری را انجام ندادن
We don't do things halfway. کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures. کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves. کاری را ناقص انجام ندادن
miscarrying نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarry نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarries نتیجه ندادن عقیم ماندن
to make noyhing of ناچیز شمردن اهمیت ندادن
underplaying نقش خود رابخوبی انجام ندادن
cut (someone) off <idiom> اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to be ill towardsany thing روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
to refuse somebody entry [admission] اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
underplays نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplay نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplayed نقش خود رابخوبی انجام ندادن
excludes راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
exclude راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to put somebody on the back burner به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to shut out راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
to shunt somebody aside به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
(not) move a muscle <idiom> حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
lock out درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
blanking نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
conceal پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
ignore تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
conceals پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
ignored تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignores تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
hangs وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
to stand in one's light جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
hang وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
let go <idiom> به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
continuation line خط ادامه
resumption ادامه
continuation ادامه
continuance ادامه
going on ادامه
hold on ادامه دادن
to run on ادامه داشتن
continue ادامه دادن
to take up ادامه دادن
discontinuance عدم ادامه
continue statement حکم ادامه
continuative ادامه دهنده
bring on ادامه دادن
to keep on ادامه دادن
run on ادامه دادن
extends ادامه دادن
take up ادامه دادن
extending ادامه دادن
go along <idiom> ادامه دادن
go on <idiom> ادامه دادن
hang on <idiom> ادامه دادن
to carry on ادامه دادن
over run ادامه به کاردادن
extend ادامه دادن
hold good <idiom> ادامه دادن
duration مدت ادامه
keep on ادامه دادن
keep up <idiom> ادامه دادن
discontinuation عدم ادامه
continuation card کارت ادامه
keeps ادامه دادن
to follow ادامه دادن
to continue ادامه دادن
keep ادامه دادن
to drag on or out ادامه دادن
furthers ادامه دادن
furthering ادامه دادن
furthered ادامه دادن
reopen ادامه دادن
reopened ادامه دادن
further ادامه دادن
carry on ادامه دادن
continues ادامه دادن
reopening ادامه دادن
continuable قابل ادامه
carry-on ادامه دادن
reopens ادامه دادن
for a continuance برای ادامه
continuant ادامه دهنده
follow-throughs ادامه حرکت پس از ضربه
continuation عمل ادامه دادن
fall behind <idiom> درمانده از ادامه راه
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
to press ahead with با زور ادامه دادن
time in ادامه بازی پس از توقف
to set on با زور ادامه دادن
contd مخفف ادامه یافته
bide بکاری ادامه دادن
viability امکان ادامه حیات
transattack period مدت ادامه تک اتمی
continuator ادامه دهنده مستمر
sustaining نگهدارنده ادامه دهنده
dashes مسیری را ادامه دادن
dashed مسیری را ادامه دادن
dash مسیری را ادامه دادن
go head ادامه بدهید بفرماید
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
dwell at اتش را ادامه دادن
detainer حکم ادامه توقیف
tracks ادامه گوی در مسیربولینگ
inability to box ناتوان از ادامه دادن
thwarted ادامه دادن یا کشیدن
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
live on بزندگی ادامه دادن
thwart ادامه دادن یا کشیدن
track ادامه گوی در مسیربولینگ
follow-through ادامه حرکت پس از ضربه
tracked ادامه گوی در مسیربولینگ
robustly که کار را پس از خطا ادامه میدهد
keep up with <idiom> به شکل قبل ادامه دادن
touch in goal line ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
Keep moving! ادامه بده [بدهید ] به راه!
Gothic Survival [ادامه عنصر سبک گوتیک]
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
give someone the green light <idiom> اجازه ادامه به کار رادادن
topspin ادامه حرکت چرخش توپ
extrapolation ادامه روند تعمیم دهی
resumes چکیده کلام ادامه یافتن
maintrain ادامه دادن عقیده داشتن
resuming چکیده کلام ادامه یافتن
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
run دوام یافتن ادامه دادن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
maintain ابقا کردن ادامه دادن
maintains ابقا کردن ادامه دادن
border break ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
hang on ادامه دادن دوام داشتن
go on سخن خود را ادامه دهید
resumed چکیده کلام ادامه یافتن
runs دوام یافتن ادامه دادن
robust که کار را پس از خطا ادامه میدهد
viability قدرت ادامه زندگی پس از تولد
extrapolations ادامه روند تعمیم دهی
resume چکیده کلام ادامه یافتن
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
I can't go on any longer. من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
There's more to come. <idiom> باز هم هست. [هنوز ادامه داره]
border break ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
continue port/starboard چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
run on ادامه دادن متن بدون توقف
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
inviable عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
long haul <idiom> مدت درازی بین کاری که ادامه داد
There's no need to elaborate. لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
head pole تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
disoblige دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
supersedeas دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
play out one's option ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
set in <idiom> تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com