English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
red out از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
Other Matches
kenning نگاه قدرت بینایی
retardation شتاب منفی
deceleration شتاب منفی
negative acceleration شتاب منفی
decelerete بصورت منفی شتاب دادن
accelerating power قدرت شتاب
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
acatamathesia ازبین رفتن قدرت ادراکات
knock knees زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
paradrag drop سقوط ازاد از ارتفاع کم سقوط با چتر کمکی
gyrodyne رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
cyclotron دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
sights بینایی
visions بینایی
second sight بینایی
spectrum بینایی
perspectives بینایی
perspective بینایی
eyeing بینایی
spectral بینایی
eyes بینایی
eyesight بینایی
vision بینایی
eying بینایی
eye بینایی
sight بینایی
perceptivity بینایی
visual acuity تیزی بینایی
visive وابسته به بینایی
visual axis محور بینایی
vision test ازمون بینایی
emmetropia بینایی طبیعی
tunnel vision بینایی کانونی
the sense of sight حس بینایی یا باصره
facial vision بینایی صورتی
far point برد بینایی
field of vision میدان بینایی
discernment بصیرت بینایی
dichromatism بینایی دوفامی
trichromatism بینایی سه فامی
scotopia بینایی در تاریکی
visual purple ارغوان بینایی
optics علم بینایی
rhodopsin ارغوان بینایی
visual yellow زرد بینایی
photopia بینایی درنورزیاد
monochromatism بینایی تک فامی
asthenopia ضعف بینایی
optometry بینایی سنجی
monocular vision بینایی یک چشمی
optometer بینایی سنج
optic وابسته به بینایی
optic nerve عصب بینایی
emmetropis بینایی طبیعی
quick sight بینایی تیز
nervus opticus عصب بینایی
astigmatism ناهمخوانی بینایی استیگماتیسم
test chart لوحه بینایی سنجی
campimeter میدان سنج بینایی
manoptoscope برتری سنج بینایی
perimeters میدان سنج بینایی
optical instruments الات وابسته به بینایی
perimeter میدان سنج بینایی
xanthocyanopsia بینایی زرد- ابی
perceptiveness بینایی قوه مشاهده
optometric service قسمت بینایی سنجی
scope وسیله دیدبانی یا بینایی
ametropia نقص انکساری بینایی
paropsis خراب شدن بینایی
orthoptic درست کننده نقص بینایی
orthoptic وابسته به اصلاح نقص بینایی
hemeralopia کمی بینایی در نور زیاد
his sight could p darkness بینایی وی تاریکی رامی شکافت
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
eye glass شیشهای که برای کمک بینایی بکارمیبرند
optometric service بخش بینایی سنجی و چشم پزشکی
Poor eyesight is a handicap to a scientists progress . ضعف بینایی مانع پیشرفت یک دانشمند است
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
crashing سقوط
nosedives سقوط
nosediving سقوط
crashingly سقوط
crashes سقوط
nosedived سقوط
crashed سقوط
nosedive سقوط
crash سقوط
downcome سقوط
come down سقوط
collapses سقوط
crack-up سقوط
elapses سقوط
chute سقوط
dropping سقوط
elapsing سقوط
chutes سقوط
prolapsus سقوط
falling سقوط
prolapse سقوط
dropped سقوط
elapse سقوط
crack up سقوط
drop سقوط
low dwon سقوط
tailspin سقوط
collapsing سقوط
drops سقوط
fall سقوط
collapsed سقوط
collapse سقوط
downfall سقوط
drops افت سقوط
lapse vi سقوط کردن
drops چکه سقوط
dropping افت سقوط
nosedived سقوط کردن
drop چکه سقوط
crashingly سقوط کردن
drop افت سقوط
break down سقوط ناگهانی
dropped چکه سقوط
dropped افت سقوط
nosedive سقوط کردن
dropping چکه سقوط
nosediving سقوط کردن
arrest جلوگیری از سقوط
tailspin سقوط کردن
fall velocity سرعت سقوط
discharge of an obligation سقوط تعهد
gastroptosis سقوط معده
chute سقوط انحطاط
velocity of fall سرعت سقوط
chute ریزش با سقوط
chutes سقوط انحطاط
chutes ریزش با سقوط
loss گریز سقوط
prolapse of the uterus سقوط رحم
wipe out سقوط کردن
free fall سقوط ازاد
lapse inconduct سقوط در رفتاروکردار
arrests جلوگیری از سقوط
arrested جلوگیری از سقوط
nosedives سقوط کردن
termination of obligations سقوط تعهدات
aborting سقوط کردن
aborted سقوط کردن
abort سقوط کردن
falling سقوط کننده
fall افت سقوط
fall سقوط کردن
aborts سقوط کردن
stumbling blocks سبب سقوط
crash سقوط کردن
crashing سقوط کردن
crashes سقوط کردن
crashed سقوط کردن
stumbling block سبب سقوط
free type parachute چتر سقوط ازاد
crash land سقوط کردن هواپیما
drop hammer چکش سقوط ازاد
crash-land سقوط کردن هواپیما
crash-landed سقوط کردن هواپیما
proctoptosis سقوط روده راست
crash-landing سقوط کردن هواپیما
pash سقوط برف سنگین
crash-lands سقوط کردن هواپیما
plumper دروغ صرف سقوط
crashed سقوط کردن هواپیما
crashes سقوط کردن هواپیما
crashing سقوط کردن هواپیما
crash سقوط کردن هواپیما
crashingly سقوط کردن هواپیما
dropping قطره سقوط کردن کم کنید
plunges سقوط سنگین فرو بردن
aborts سقوط کردن موشک یا هواپیما
aborting سقوط کردن موشک یا هواپیما
dropping ball viscosimeter گرانروی سنج با سقوط گلوله
skid راه شکست مسیر سقوط
high velocity drop بارریزی با سرعت سقوط زیاد
debacle سقوط ناگهانی حکومت و غیره
dTbGcles سقوط ناگهانی حکومت و غیره
dropped قطره سقوط کردن کم کنید
debacles سقوط ناگهانی حکومت و غیره
falling of the womb سقوط کردن پائین افتادگی
aborted سقوط کردن موشک یا هواپیما
abort سقوط کردن موشک یا هواپیما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com