Total search result: 201 (20 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
contango |
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن |
|
|
Other Matches |
|
acculturate |
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر |
trans shipment |
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر |
transfer processing |
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر |
transferring |
انتقال دادن نقل کردن انتقال |
transfer |
انتقال دادن نقل کردن انتقال |
transfers |
انتقال دادن نقل کردن انتقال |
passages |
انتقال از حالتی به حالت دیگر |
passage |
انتقال از حالتی به حالت دیگر |
transposition |
انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری |
bridges |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
bridged |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
bridge |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
shift |
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها |
conducting |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
shifts |
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها |
conducts |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
conducted |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
shifted |
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها |
conduct |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
ferried |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferrying |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferry |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferries |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
giro |
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر |
giros |
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر |
begger my neighbour policy |
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی |
detaching |
انتقال دادن |
detaches |
انتقال دادن |
detach |
انتقال دادن |
shift |
انتقال دادن |
demise |
انتقال دادن |
transfer |
انتقال دادن |
transported |
انتقال دادن |
transporting |
انتقال دادن |
transports |
انتقال دادن |
shifted |
انتقال دادن |
transferring |
انتقال دادن |
deliveries |
انتقال دادن |
carry |
انتقال دادن |
delivery |
انتقال دادن |
transfers |
انتقال دادن |
shifting |
انتقال دادن |
transport |
انتقال دادن |
shifts |
انتقال دادن |
carrying |
انتقال دادن |
alienate |
انتقال دادن |
geared |
انتقال دادن |
gears |
انتقال دادن |
alienates |
انتقال دادن |
gear |
انتقال دادن |
alienating |
انتقال دادن |
evocate |
انتقال دادن |
carried |
انتقال دادن |
carries |
انتقال دادن |
to carry over |
انتقال دادن |
carry over |
انتقال دادن |
notary office |
دفتر اسناد رسمی دفتر خانه |
blotters |
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات |
blotter |
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات |
engineering office |
دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور |
shuttle |
نقل و انتقال دادن |
shuttles |
نقل و انتقال دادن |
shift fire |
انتقال اتش دادن |
redeployed |
نقل و انتقال دادن |
shift fire |
انتقال دادن اتش |
shift |
انتقال تیر دادن |
shuttled |
نقل و انتقال دادن |
tables |
به جدولی انتقال دادن |
switch fire |
انتقال تیر دادن |
tabled |
به جدولی انتقال دادن |
shifts |
انتقال تیر دادن |
tabling |
به جدولی انتقال دادن |
redeploy |
نقل و انتقال دادن |
moves |
تغییردادن انتقال دادن |
moved |
تغییردادن انتقال دادن |
redeploying |
نقل و انتقال دادن |
move |
تغییردادن انتقال دادن |
shifted |
انتقال تیر دادن |
redeploys |
نقل و انتقال دادن |
demise |
انتقال دادن مال |
table |
به جدولی انتقال دادن |
assignment |
ماموریت دادن انتقال افهار |
conducts |
انتقال دادن رهبری کردن |
conducting |
انتقال دادن رهبری کردن |
carry over |
انتقال به صفحه بعد دادن |
assignments |
ماموریت دادن انتقال افهار |
conducted |
انتقال دادن رهبری کردن |
assigned |
انتقال دادن وواگذار کردن |
assigning |
انتقال دادن وواگذار کردن |
assigns |
انتقال دادن وواگذار کردن |
rub off <idiom> |
به شخص دیگری انتقال دادن |
demise |
انتقال دادن مال با وصیت |
conduct |
انتقال دادن رهبری کردن |
remise |
انتقال دادن گذشت کردن |
make over |
انتقال دادن دوباره ساختن |
to make over |
انتقال دادن دوباره ساختن |
assign |
انتقال دادن وواگذار کردن |
negotiated |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
negotiates |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
negotiating |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
negotiate |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
deliveries |
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار |
delivery |
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار |
trasship |
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن |
induction station |
دفتر استخدام دفتر پذیرش |
to rub a thing in |
چیز دیگر دادن |
clerical |
دفتری |
remove |
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن |
removing |
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن |
removes |
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن |
book debts |
بدهی دفتری |
clerical jobs |
مشاغل دفتری |
white-collar |
کارمند دفتری |
book value |
بهای دفتری |
white collar |
کارمند دفتری |
book value |
ارزش دفتری |
exchanges |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
exchange |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
exchanged |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
to have done |
برای کسی [دیگر] انجام دادن |
intruder |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
exchanging |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
intruders |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
clerical test |
ازمون امور دفتری |
civilian internee information bureau |
دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان |
substituted |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
substituting |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
substitute |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
carrying |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carried |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carries |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
superimposing |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
superimpose |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
carry |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
superimposes |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
interpolated |
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن |
interpolating |
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن |
interpolates |
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن |
interpolate |
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن |
secretariats |
هیئت دبیران وکارمندان دفتری |
clerk |
کارمند دفتری فروشنده مغازه |
secretariat |
هیئت دبیران وکارمندان دفتری |
office grapevine |
سخن چینی [در دفتری یا شرکتی] |
clerks |
کارمند دفتری فروشنده مغازه |
the desk |
کار دفتری یا ادبی یاروحانی |
ship's serviceman |
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو |
journalize |
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن |
minnesota clerical aptitude test |
ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا |
transhipment |
انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر |
transhipment |
انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر |
indeterminate change of station |
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده |
I am just a pen – pusher . |
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد ) |
electronic funds transfer |
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها |
trial attorney |
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد |
personal assistant |
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد |
duty roster |
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی |
forward tell |
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر |
baseband transmission |
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه |
propagate |
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن |
propagated |
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن |
propagates |
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن |
propagating |
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن |
backslash |
کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند |
upload |
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور |
signal |
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی |
xmodem |
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد |
signalled |
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی |
signaled |
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی |
transfer rate |
نسبت انتقال سرعت انتقال |
transfer ladle |
کفچه انتقال چمچمه انتقال |
enclosing |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
enclose |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
encloses |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
chip |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
chips |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
pads |
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت |
pad |
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت |
invitation |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
invitations |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
otherwise <adv.> |
به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر] |
stack |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
stacked |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
stacks |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
switching |
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه |
jump instruction |
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه |
blitter |
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است |
central postal directory |
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی |
current maturity |
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز |
shift keys |
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ |
shift key |
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ |
negative acknowledgement |
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد |
conversion |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
conversions |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
references |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
reference |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
some other time |
دفعه دیگر [وقت دیگر] |
tunnelling |
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد |
he was otherwise ordered |
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود |
office automation |
خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری |
shifts |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |