English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
English Persian
utilization استفاده عملی
Search result with all words
decision علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
monadic operator عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
Other Matches
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
vertical نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
freed آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
freeing آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
frees آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
capacities استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
idles که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idlest که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacity استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
idled که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
fourth generation computers فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
bitmap معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
quads چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quad چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
composite demand تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
band شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
bands شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
ieee که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
shareware نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
duplexes دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplex دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
exerciser وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
joint tenants در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
common use مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
PPP که معمولا برای ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه Tcp/Ip استفاده میشود
wimps نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
wimp نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
Hamming code سیستم کدگذتاری که از بیتهای بررسی برای تشخیص و تصحیح خطاها در داده ارسالی استفاده میکند که بیشتر در سیستمهای متن راه دور استفاده میشود
defect skipping روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
solenoid sweep پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
publish 1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
published 1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
publishes 1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
wire روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wires روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
pragmatic عملی
empirical عملی
ex post عملی
operative عملی
business like عملی
operatives عملی
convenient <adj.> عملی
factual عملی
possible [doable, feasible] <adj.> عملی
manageable <adj.> عملی
makable [spv. makeable] <adj.> عملی
feasible <adj.> عملی
doable <adj.> عملی
contrivable <adj.> عملی
achievable <adj.> عملی
practicable <adj.> عملی
performable عملی
makable <adj.> عملی
makeable <adj.> عملی
practicable عملی
applicative عملی
operable عملی
workable <adj.> عملی
executable <adj.> عملی
applicatory <adj.> عملی
applied عملی
utilitarian [useful] <adj.> عملی
useful <adj.> عملی
practicals عملی
suitable <adj.> عملی
objectives عملی
handy <adj.> عملی
practical <adj.> عملی
objective عملی
pragmatics عملی
down-to-earth عملی
down to earth عملی
de facto عملی
operational عملی
appropriate [for an occasion] <adj.> عملی
factually عملی
practic عملی
pracitcable عملی
functional <adj.> عملی
feasible عملی
proper <adj.> عملی
purpose-built <adj.> عملی
purposeful <adj.> عملی
workable عملی
purposive <adj.> عملی
experimental عملی
oasis یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
oases یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
put into effect عملی کردن
put into practice عملی کردن
bring inbeing عملی کردن
operationalism مکتب عملی
fulfill [American] عملی کردن
execute عملی کردن
carry out عملی کردن
operationism مکتب عملی
accomplish عملی کردن
defacto recognition شناسایی عملی
inapplicable غیر عملی
practical joke شوخی عملی
practical jokes شوخی عملی
worked عملی شدن
practical art هنر عملی
activity catharsis پالایش عملی
practicably بطور عملی
actualize عملی کردن
work عملی شدن
practical capacity گنجایش عملی
airy-fairy غیر عملی
put in practice عملی کردن
pratique تمرین عملی
applicability عملی بودن
training آموزش عملی
practicableness عملی بودن
practicalness عملی بودن
practical unit واحدهای عملی
performance test ازمون عملی
positive یقین عملی
self action خود عملی
feasibilty عملی بودن
logical positivism فلسفه عملی
logical positivism منطق عملی
impracticable <adj.> غیر عملی
inexecutable <adj.> غیر عملی
unfeasible <adj.> غیر عملی
practicability عملی بودن
logical empiricism فلسفه عملی
logical empiricism منطق عملی
workability امر عملی
feasible امکان عملی
compulsions وسواس عملی
to give effect to عملی کردن
folderol غیر عملی
pragmatism فلسفه عملی
practicalities عملی بودن
inoperative غیر عملی
feasibly بطور عملی
practicality عملی بودن
to put in practice عملی کردن
viability امکان عملی
compulsion وسواس عملی
workable competition رقابت عملی
make a reality عملی کردن
applied research تحقیقات عملی
put inpractice عملی کردن
usability عملی بودن
put ineffect عملی کردن
implement عملی کردن
carry ineffect عملی کردن
actualise [British] عملی کردن
usefulness عملی بودن
bring into being عملی کردن
availability عملی بودن
impractical غیر عملی
realpolitik سیاست عملی
inapplicability عملی نبودن
make something happen عملی کردن
application [applicability] عملی بودن
applied research تحقیق عملی
carry into effect عملی کردن
verb دستورالعمل انجام عملی
functional residual capacity فرفیت باقیمانده عملی
ism سیستم عملی گرایش
option عملی که انتخاب میشود
options عملی که انتخاب میشود
sensibleness عملی بودن اگاهی
pragmatist پیرو فلسفه عملی
effecting عملی کردن معلول
impracticability غیر عملی بودن
top-heavy افتادنی غیر عملی
utopian خیالی و غیر عملی
It is not possible ( feasible , practicable) . اینکار عملی نیست
effected عملی کردن معلول
effect عملی کردن معلول
practical system دستگاه یکانهای عملی
verbs دستورالعمل انجام عملی
skill مهارت عملی داشتن
impracticable غیر عملی بیهوده
top heavy افتادنی غیر عملی
pragmatism جنبه عملی قطعیت
stopped انجام ندادن عملی
applied economics علم اقتصاد عملی
stop انجام ندادن عملی
stopping انجام ندادن عملی
positivism فلسفه عملی ومثبت
register انجام عملی به یک محرک
stops انجام ندادن عملی
registering انجام عملی به یک محرک
fall to به عملی دست زدن
plan implementation عملی کردن برنامه
registers انجام عملی به یک محرک
operatively بطور موثر یا عملی
on the job حین کار عملی
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
Suit the action to the word. حرفی را فورا" عملی کردن
interrupt انجام عملی پس از تشخیص وقفه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com