Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
whole numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
counting numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
Other Matches
real numbers
اعدد حقیقی
[ریاضی]
rational numbers
اعدد گویا
[ریاضی]
duodecimal number system
سیستم اعدد با پایه دوازده
Hear hear!
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
authentical
صحیح
righted
صحیح
integers
صحیح
exacts
صحیح
right
صحیح
integral
صحیح
well advised
صحیح
proper
صحیح
integer
صحیح
judiciously
صحیح
righting
صحیح
exact
صحیح
exacted
صحیح
valid
صحیح
accurate
[correct]
<adj.>
صحیح
correct
<adj.>
صحیح
exact
<adj.>
صحیح
proper
<adj.>
صحیح
real
<adj.>
صحیح
true
<adj.>
صحیح
authentic
صحیح
indecorous
نا صحیح
corrects
صحیح
fea
صحیح
correcting
صحیح
Quite
[so]
!
صحیح!
correct
صحیح
i see
ها! صحیح !
accurate
صحیح
in order
صحیح
all right
صحیح
simon pure
صحیح
good
صحیح
spot-on
دقیقا صحیح
homozygote
صحیح النسب
integer variable
متغیر صحیح
valid transaction
معامله صحیح
genuine tradition
حدیث صحیح
integral number
عدد صحیح
true complement
مکمل صحیح
exacts
صحیح عین
valid contract
عقد صحیح
exacted
صحیح عین
eugenic
صحیح النسب
exact
صحیح عین
incorrupt
صحیح و بی عیب
indue order
به ترتیب صحیح
the ticket
کار صحیح
authentic document
سند صحیح
integer
عدد صحیح
A correct answer.
جواب صحیح
safe and sound
صحیح وتندرست
that is right
صحیح است
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
right you are
صحیح است
proper fraction
کسر صحیح
considered
با اندیشه صحیح
righted
درست صحیح
ok
صحیح است
integers
عدد صحیح
integer number
عدد صحیح
rightfully
<adv.>
بصورت صحیح
rightfully
<adv.>
بطور صحیح
properly
<adv.>
بطور صحیح
justly
<adv.>
بطور صحیح
duly
<adv.>
بطور صحیح
aright
<adv.>
بطور صحیح
orderly
<adv.>
بصورت صحیح
neatly
<adv.>
بطور صحیح
correctly
<adv.>
بطور صحیح
rightly
<adv.>
بطور صحیح
properly
<adv.>
بصورت صحیح
justly
<adv.>
بصورت صحیح
duly
<adv.>
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
بصورت صحیح
affirmative
صحیح است
aright
<adv.>
بصورت صحیح
true
خالصانه صحیح
truer
خالصانه صحیح
rightly
<adv.>
بصورت صحیح
truest
خالصانه صحیح
whole number
عدد صحیح
righting
درست صحیح
righting
به طور صحیح حق
roundest
عدد صحیح
tidily
<adv.>
بطور صحیح
to be proper for
صحیح بودن
round
عدد صحیح
tidily
<adv.>
بصورت صحیح
righted
به طور صحیح حق
right
به طور صحیح حق
whole numbers
عدد صحیح
rightly
بطور صحیح
orderly
<adv.>
بطور صحیح
drill
روش صحیح
drilled
روش صحیح
okay
صحیح است
drills
روش صحیح
right
درست صحیح
neatly
<adv.>
بصورت صحیح
levelheaded
دارای قضاوت صحیح
integer
عدد صحیح
[ریاضی]
positive integer
عدد صحیح مثبت
integer programming
برنامه سازی صحیح
right oh!
صحیح است بچشم
whole number
عدد صحیح
[ریاضی]
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
hit the nail on the head
<idiom>
یافتن انتخاب صحیح
In perfect condition (shape).
کاملا" صحیح وسالم
aright
<adv.>
بطور درست و صحیح
azimuth fine adjustment
تنظیم قوس صحیح
justly
<adv.>
بطور درست و صحیح
properly
<adv.>
بطور درست و صحیح
rightfully
<adv.>
بطور درست و صحیح
rightly
<adv.>
بطور درست و صحیح
correctly
<adv.>
بطور درست و صحیح
to do right
کار صحیح کردن
systemoless
فاقد سیستم صحیح
character
عدد صحیح خصوصیت
safer
صحیح اطمینان بخش
compos mentis
دارای مشاعر صحیح
rounded
بصورت عدد صحیح
cardinals
عدد صحیح مثبت
duly
<adv.>
بطور درست و صحیح
apply a correct holt
اجرای فن صحیح کشتی
safe
صحیح اطمینان بخش
common sense
قضاوت صحیح حس عام
authority
منبع صحیح و موثق
wrongs
پیام صحیح نیست
wrong
پیام صحیح نیست
safest
صحیح اطمینان بخش
due process of the law
تشریفات صحیح قانونی
safes
صحیح اطمینان بخش
half integer number
عدد نیم صحیح
impolitic
مخالف رویه صحیح
correctly
بطور درست و صحیح
characters
عدد صحیح خصوصیت
off
بیموقع غیر صحیح
wronging
پیام صحیح نیست
soundly
بطور صحیح و سالم
cardinal
عدد صحیح مثبت
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
proper decimal fraction
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
come to one's senses
<idiom>
شروع به فکر صحیح کردن
unsigned integer
عدد صحیح بدون علامت
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
terminating decimal
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
grammar
قوانین استفاده صحیح از زمان
positive integer
عدد صحیح مثبت
[ریاضی]
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
legitimately
به طور مشروع یا قانونی صحیح
alright
بسیار خوب صحیح است
grammars
قوانین استفاده صحیح از زمان
the right way to do a thing
صحیح برای کردن کاری
slugfest
بوکس بدون تاکتیک صحیح
sounding in damages
دعوی خسارت صحیح و محکم
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
What you say is true in a sense .
گفته شما به معنایی صحیح است
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
radix
عدد نشان دهنده اعشار صحیح
authenticating
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticate
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
integers
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
integer
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
Lets suppose the news is true .
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
euthenics
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
authenticated
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
omnia pressumuntur solemniter
اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
model geometric
نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
checks
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
real time
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
checked
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
check
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.
آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
balances
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
balance
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
Queen's English
[King's English]
<idiom>
[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
timed
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
times
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
deceleration time
زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
gunner's rule
روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
fallacy of composition
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
addressable
ترمینالی که دادهای را می پذیرد که آدرس صحیح و شماره شناسایی در ابتدای پیام داشته باشد
two phase commit
ن میشود که هر مرححله تراکنش صحیح است و معتبر , پیش از برخورد با تغییرات پایگاه داده ها
control unit
قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
integers
گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com