English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
automation افزایش تولید در اثر ماشینی شدن
Other Matches
mass production تولید ماشینی
mechanical production تولید ماشینی
automation ماشینی شدن تولید
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
cams استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cam استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
robotics زمینهای در هوش مصنوعی که مورد طراحی تولید و کاربردادم ماشینی است
long run مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
object code خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
intensive cultivation اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
optimize کامپایلری که کد ماشین را که تولید میکند آنالیز میکند و سرعت و کارایی آنرا افزایش میدهد
mask یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
increases صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
accretion افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
bulking افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
reaganomics اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
wagners law براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sales promotion افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
machine made ماشینی
mechanician ماشینی
mechanic ماشینی
mechanical ماشینی
mechanized ماشینی
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
automaton ادم ماشینی
factory rugs فرش ماشینی
automatons ادم ماشینی
power saw اره ماشینی
machine tools ابزار ماشینی
mechanism قطعه ماشینی
manipulator دست ماشینی
robot ادم ماشینی
robots ادم ماشینی
machine tool ابزار ماشینی
octane سوخت ماشینی
mechanisms قطعه ماشینی
mechanical language زبان ماشینی
machine welding جوشکاری ماشینی
mechanized data دادههای ماشینی
machine translation ترجمه ماشینی
mechanical translator مترجم ماشینی
mechanical translation ترجمه ماشینی
machine shop tool ابزار ماشینی
machine ringing زنگ ماشینی
artificial intelligence هوش ماشینی
lawn sprinkler اب پاش ماشینی
drill press vise گیره ماشینی
mechanized ماشینی شده
machinery steel فولاد ماشینی
mechanization ماشینی کردن
tufted rugs فرش ماشینی
mechnical ماشینی صنعتی
mechanical welding جوشکاری ماشینی
to start a car [to crank a car] [American English] ماشینی را روشن کردن
man machine systems نظامهای انسانی- ماشینی
machine shop کارگاه محاسبات ماشینی
machinery castings ریخته گری ماشینی
agricultural mechanization ماشینی کردن کشاورزی
mechanistic theory نظریه ماشینی نگری
crosscut saw اره گرد ماشینی
gynoid نوع زن ادم ماشینی
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
bordering machine ماشینی که لبه لوله ها را خم میکند
droid یک ادم ماشینی شبیه انسان
businesses ماشینی که در شرکت استفاده میشود
business ماشینی که در شرکت استفاده میشود
winepress ماشینی که اب انگور رامیگیرد چرخشت
Machine- made carpets . فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
barker کارگر یا ماشینی که پوست میکند
automatons ماشینی که کارهای انسان را میکند
serviced ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
automaton ماشینی که کارهای انسان را میکند
clock ماشینی که زمان را نشان میدهد
clocks ماشینی که زمان را نشان میدهد
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
ingrain فرش ماشینی دو رو و تمام پشم
badge reader ماشینی که داده را از یک نشانه مشخصات می خواند
saw doctor ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
caloric engine ماشینی که باهوای گرم حرکت میکند
pulsator ماشینی که الماس را از خاک جدا میکند
weighing machine ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
appliances ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
appliance ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
wright کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
to conk out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
injection engine ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
to conk out خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to have packed up [British E] خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
wringer ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to crap out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to have packed up [British E] کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
manifold writer ماشینی که چندین نسخه باکاغذ برگردان بر میدارد
manifolder ماشینی که چندین تسخه باکاغذ بر گردان بر میدارد
to crap out خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
card ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
self feeder ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
cards ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
perforator ماشینی که روی کاغذ سوراخها را پانج میکند
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
CNC ماشینی که به طور خودکار توسط کامپیوتر اجرا میشود
DDC ماشینی که به صورت خودکار توسط یک ماشین کار میکند
wiretapper جاسوس یا ماشینی که مکالمات را بطور سری ضبط میکند
reperforator ماشینی که نوارکاغذی را سوراخ میکند برای دریافت سیگنال
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
cash dispensers ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispenser ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
power loom ماشین بافندگی [در بافت فرش های ماشینی از آن استفاده می شود.]
burster ماشینی که برای جداکردن انبوهی زا صفحات کاغذ به کار می رود
ball and socket joint [مفصل ماشینی که گلوله دارد و در داخل حفره قرار میگیرد]
pilot engine ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
dnc Control Numerial Direct روش کنترل کامپیوتری وسائل ماشینی خودکار
compacting ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacts ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compact ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
reperforator ماشینی که نوار کاغذی را سوراخ میکند ارسال کننده نوارپانچ شده متصل به هم
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
collator ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
grader ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
scale up افزایش
intensification افزایش
aggrantizement افزایش
additions افزایش
increase افزایش
addition افزایش
auxesis افزایش
enhancement افزایش
accretion افزایش
multiplication افزایش
increscent افزایش
affixture افزایش
increases افزایش
additament افزایش
increased افزایش
adjunction افزایش
increments افزایش
increment افزایش
accessing افزایش
accession افزایش
accessed افزایش
access افزایش
rises افزایش
rise افزایش
addendum افزایش
raise افزایش
accesses افزایش
amplification افزایش
accru افزایش
summation افزایش
gained افزایش
gain افزایش
reduce/enlarge افزایش
addenda افزایش
expansion افزایش
gains افزایش
raises افزایش
augmentation افزایش
voltage rise افزایش ولتاژ
fire-raising افزایش اتش
fire raising افزایش اتش
increase of output افزایش توان
increase of contrast افزایش کنتراست
increase of current افزایش جریان
put on weight <idiom> افزایش وزن
aggrandizement افزایش بزرگی
pick up speed <idiom> افزایش سرعت
increase in sensitivity افزایش حساسیت
increase of potential افزایش پتانسیل
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com