English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English Persian
disparage انکار فضیلت چیزی راکردن
disparaged انکار فضیلت چیزی راکردن
disparages انکار فضیلت چیزی راکردن
Other Matches
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
disprove اثبات کذب چیزی راکردن
disproved اثبات کذب چیزی راکردن
disproving اثبات کذب چیزی راکردن
disproves اثبات کذب چیزی راکردن
conceptualize تصور یا اندیشه چیزی راکردن
miss از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
misses از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
preponderance فضیلت
virtues فضیلت
virtue فضیلت
pre-eminence فضیلت
excellence فضیلت
choiceness فضیلت
virtuosic با فضیلت
vertu فضیلت
virtu فضیلت
acquirement فضیلت
virtueless بی فضیلت
accomplishment فضیلت
pre eminence فضیلت
virtue <adj.> فضیلت
virtuosa با فضیلت
preponderantly ازروی فضیلت
premium for excellence جایزه فضیلت
citizenship virtue فضیلت شهروندی
to break fresh ground کارنکردهای راکردن
to go it blind بی پرواکاری راکردن
To do something perfunctorily. سر سری کاری راکردن
to go bail for any one ضمانت کسی راکردن
To do something surreptitiously. زیر زیرکی کاری راکردن
to play the game رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
renege ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
dabbled سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
to be wary of saying something در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
reneging ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
dabbling سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
reneged ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneges ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
negation انکار
disaffirmation انکار
disavow انکار
disavowed انکار
disavowing انکار
disavows انکار
gainsays انکار
gainsaying انکار
abnegation انکار رد
disproval انکار
retractaion انکار
recantation انکار
gainsay انکار
disclamation انکار
contradiction انکار
disavowal انکار
denials انکار
contradictions انکار
denial انکار
abjuration انکار
gainsaid انکار
repudiation انکار
denegation انکار
gainsays انکار کردن
gainsay انکار کردن
gainsaying انکار کردن
reneging انکار کردن
deniable قابل انکار
denies انکار کردن
self denial انکار نفس
self-denial انکار خویشتن
renege انکار کردن
self-denial انکار نفس
denying انکار کردن
forswore انکار کرد
deny انکار کردن
self renunciation انکار نفس
self abnegation انکار نفس
denied انکار کردن
retractable انکار پذیر
renounce انکار کردن
disaffirm انکار کردن
back-pedalled انکار کردن
gainsaid انکار کردن
back-pedal انکار کردن
reneges انکار کردن
reneged انکار کردن
abnegate انکار کردن
forswear انکار کردن
denier انکار کننده
forswearing انکار کردن
forswears انکار کردن
back-pedals انکار کردن
irrefutability انکار ناپذیری
back-pedalling انکار کردن
undeniable انکار ناپذیر
undeniably انکار ناپذیر
irrefutable انکار ناپذیر
disclaimed انکار کردن
disclaiming انکار کردن
disclaims انکار کردن
repudiating انکار کردن
disclaim انکار کردن
repudiates انکار کردن
repudiate انکار کردن
renouncing انکار کردن
recanted انکار کردن
renounced انکار کردن
renounces انکار کردن
unchallenged انکار ناپذیر
palinode صنعت انکار
recanting انکار کردن
gainsayer انکار کننده
recant انکار کردن
recants انکار کردن
peremptory غیر قابل انکار
atheism انکار وجود خدا
forswear باسوگند انکار کردن
forswears باسوگند انکار کردن
denying انکار یا حاشا کردن
denies انکار یا حاشا کردن
deny انکار یا حاشا کردن
negative رد یا تکذیب یا انکار کردن
negatives رد یا تکذیب یا انکار کردن
he has a good mind که انکار را انجام دهد
denied انکار یا حاشا کردن
renunciative ناشی از انکار نفس
atheistic وابسته به انکار خدا
forswearing باسوگند انکار کردن
negation of statement انکار یا تکذیب گفتهای
negatory مبنی بر نفی یا انکار
renunciatory ناشی از انکار نفس
disclaim all liability کلیه بدهیها را انکار کردن
owning to his i. to do that نظر به عجزاواز کردن انکار
irrefragable غیر قابل انکار و تکذیب
self abnegating انکار کننده نفس خود
estoppel عدم امکان انکار پس از اقرار
rebuttable presumption فرض قانونی قابل انکار
the odds are that he will doit احتمال دارد که انکار را بکند
to make [deny] an allegation تهمتی زدن [ را انکار کردن]
how nicely he did it چقدرخوب انکار را انجام داد
conclusive or irrebuttable presumption فرض قانونی غیر قابل انکار
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
there is no p of doing it کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد
estopel عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
estoppel اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com