English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
configure ایجاد پیکربندی
Other Matches
configurations پیکربندی
configuration پیکربندی
configuration پیکربندی
constellation پیکربندی
set-up پیکربندی
spider configuration پیکربندی عنکبوتی
inversion of configuration وارونگی پیکربندی
planar configuration پیکربندی مسطح
configurational isomers همپارهای پیکربندی
configuration management مدیریت پیکربندی
configuration file فایل پیکربندی
retention of configuration حفظ پیکربندی
software contigration پیکربندی نرم افزار
hardware configuration پیکربندی سخت افزار
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
creations ایجاد
origination ایجاد
creating ایجاد
developments ایجاد
development ایجاد
authorship ایجاد
creation ایجاد
generation ایجاد
constructions ایجاد
bridging ایجاد پل
generations ایجاد
create ایجاد
construction ایجاد
production ایجاد
creates ایجاد
productions ایجاد
money creation ایجاد پول
obstructions ایجاد مانع
worker ایجاد کننده
amounts ایجاد مجموعی از...
surging ایجاد موج
spermatogenesis ایجاد نطفه
rainmaking ایجاد باران
originative ایجاد کننده
grounding ایجاد زمین
make waves <idiom> ایجاد دردسر
scandalization ایجاد افتضاح
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
stimulation ایجاد محرک
mythopoeia ایجاد افسانه
obstruction ایجاد مانع
originationu ایجاد ابداع
amount ایجاد مجموعی از...
amounted ایجاد مجموعی از...
amounting ایجاد مجموعی از...
stylization ایجاد سبک
orogenesis ایجاد کوه
pick and roll ایجاد سد و چرخش
pitting ایجاد حفره
spiculation ایجاد خار
develop ایجاد کردن
develops ایجاد کردن
polarization ایجاد دو قطب
create ایجاد کردن
screeching ایجاد کردن
screeches ایجاد کردن
screeched ایجاد کردن
screech ایجاد کردن
structuralization ایجاد ساختمان
creates ایجاد کردن
pupation ایجاد شفیره
pustulation ایجاد جوش
salivation ایجاد بزاق
windowing ایجاد پنجره
engenders ایجاد کردن
engendering ایجاد کردن
wealth creation ایجاد ثروت
engendered ایجاد کردن
engender ایجاد کردن
vacuolation ایجاد حفره
territorialization ایجاد ناحیه
preclusion ایجاد مانع
system generation ایجاد سیستم
creating ایجاد کردن
lactation ایجاد شیر
stockade ایجاد مانع
lenticulation ایجاد عدسی
resonances ایجاد طنین
forms ایجاد یک شکل
formed ایجاد یک شکل
form ایجاد یک شکل
stockades ایجاد مانع
resonance ایجاد طنین
hypnogenesis ایجاد خواب
average ایجاد میانگین
lacrimation ایجاد اشک
averaged ایجاد میانگین
averages ایجاد میانگین
averaging ایجاد میانگین
construct ساختن یا ایجاد
constructed ساختن یا ایجاد
furunculosis ایجاد کورک
irruption ایجاد ناگهانی
constructing ساختن یا ایجاد
causer ایجاد کننده
isochronism ایجاد همزمانی
creation date تاریخ ایجاد
constructs ساختن یا ایجاد
housing ایجاد مسکن
capital creation ایجاد سرمایه
creation of money ایجاد پول
contouring ایجاد طرح
looping ایجاد حلقه
tempests توفان ایجاد کردن
mushroom بسرعت ایجاد کردن
isochronism ایجاد تقارن همزمانی
mirrors ایجاد کپی دقیق
synchronism ایجاد همزمانی انطباق
swisher ایجاد کننده صدای فش فش
program development cycle چرخه ایجاد برنامه
put out منتشرساختن ایجاد کردن
mushrooms بسرعت ایجاد کردن
mushrooming بسرعت ایجاد کردن
buzzes ایجاد صدای بلند
buzzed ایجاد صدای بلند
tempest توفان ایجاد کردن
buzz ایجاد صدای بلند
buzzing ایجاد صدای بلند
obstructs ایجاد مانع کردن
mushroomed بسرعت ایجاد کردن
irrupt ناگهان ایجاد شدن
agitation of water surface ایجاد تلاطم در سطح اب
inbreed از یک نژاد ایجاد کردن
bleeps ایجاد صدای اخطار
goiterogenic ایجاد کننده گواتر
canalize ایجاد ابراه کردن
recreative دوباره ایجاد کننده
reflecterize ایجاد انعکاس کردن
reflectorize ایجاد انعکاس کردن
siliciferous ایجاد کننده سیلیکون
rowdyism ایجاد سر وصدا و اشوب
frontogenesis ایجاد جبهه واحد
creative prescription مرور زمان ایجاد حق
shock point نقطه ایجاد زلزله
sentimentalization ایجاد احساسات وعواطف
ruralization ایجاد زندگی روستایی
goitrogenic ایجاد کننده گواتر
bleeped ایجاد صدای اخطار
pyromania جنون ایجاد حریق
allowance method روش ایجاد ذخیره
strike off بی زحمت ایجاد شدن
punch سوراخ ایجاد کردن
punched سوراخ ایجاد کردن
punches سوراخ ایجاد کردن
hypnogenesis ایجاد خواب هیپنوتیزم
steam heating ایجاد حرارت با بخار
hi fi وسایل ایجاد صدا
radiogenic ایجاد شده در اثرتشعشع
hydrotaxis ایجاد واکنش در برابر اب
holography ایجاد تصویر لیزری
bleep ایجاد صدای اخطار
schismatism ایجاد جدایی تفرقه
reflating تورم ایجاد کردن
rapprochement ایجاد روابط حسنه
breaches ایجاد شکاف کردن
obstruction box جعبه ایجاد مانع
construct ایجاد کردن ساخت
positive prescription مرور زمان ایجاد حق
mirror ایجاد کپی دقیق
mirrored ایجاد کپی دقیق
raise eyebrows <idiom> ایجاد مشکل و زحمت
arson ایجاد حریق عمدی
discomfit ایجاد اشکال کردن
discomfited ایجاد اشکال کردن
discomfiting ایجاد اشکال کردن
reflates تورم ایجاد کردن
reflated تورم ایجاد کردن
constructed ایجاد کردن ساخت
reflate تورم ایجاد کردن
obstructing ایجاد مانع کردن
bleeping ایجاد صدای اخطار
breach ایجاد شکاف کردن
breached ایجاد شکاف کردن
discomfits ایجاد اشکال کردن
urtication ایجاد خارش وسوزش
tide جزرومد ایجاد کردن
obstruction method روش ایجاد مانع
modelling ایجاد مدلهای کامپیوتری
pro-active گرایش به ایجاد وقایع
thallogenous ایجاد کننده تالیوم
constructs ایجاد کردن ساخت
constructing ایجاد کردن ساخت
To set(create,establish)a precedent. ایجاد سابقه کردن
trephine ایجاد سوراخ بامته
set off <idiom> بالانس ایجاد کردن
obstructed ایجاد مانع کردن
obstruct ایجاد مانع کردن
ulceration ایجاد زخم یا قرحه
berkeley unix برکلی ایجاد شده است
vein ترک ایجاد شده در سنگها
neurogenic ایجاد کننده بافت عصبی
transistor برای ایجاد تابع منط قی
cavitation ایجاد حبابهای داخل یک مایع
transistors برای ایجاد تابع منط قی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com