Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English
Persian
impeach
باز داشتن مانع شدن
impeached
باز داشتن مانع شدن
impeaches
باز داشتن مانع شدن
impeaching
باز داشتن مانع شدن
Search result with all words
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
Other Matches
hedgehog
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
dam
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dammed
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
ocant altitude
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
blocks
مانع
hedge
مانع
hedged
مانع
hedges
مانع
barricading
مانع
pull back
مانع
barrier
مانع
curtains
مانع
barriers
مانع
in the way
مانع
encumbrance
مانع
encumbrances
مانع
preventive
مانع
barricades
مانع
blocked
مانع
baulks
مانع
clogged
مانع
clogs
مانع
bars
مانع
preventor
مانع
clog
مانع
baulking
مانع
baulked
مانع
balks
مانع
balking
مانع
balked
مانع
balk
مانع
shields
مانع
bar
مانع
drawbacks
مانع
drawback
مانع
handicaps
مانع
crests
مانع
constraint
مانع
set back
مانع
masking
مانع
barricade
مانع
block
مانع
cresting
مانع
crest
مانع
shield
مانع
obstacle
مانع
restraint
مانع
restraints
مانع
handicap
مانع
obstaele
مانع
barricaded
مانع
flight
مانع
stumbling blocks
مانع
dike
مانع
interference
مانع
stumbling block
مانع
massifs
مانع
massif
مانع
hurdle
مانع
hurdle
دو با مانع
hurdles
مانع
hurdles
دو با مانع
strait jacket
مانع
strait jackets
مانع
snags
مانع
flight
مانع در دو
stop
مانع
shackle
مانع
shackled
مانع
stopped
مانع
shackles
مانع
shackling
مانع
stopping
مانع
degage
بی مانع
stops
مانع
snag
مانع
snagging
مانع
swimmingly
بی مانع
impediment
مانع
hold back
مانع
dead lock
مانع
impedimental
مانع
pull-backs
مانع
hindering
مانع
impeditive
مانع
hinders
مانع
hindrances
مانع
hindrance
مانع
repellents
مانع
impedient
مانع
repellent
مانع
impediments
مانع
hinder
مانع
hindered
مانع
pull-back
مانع
impedes
مانع شدن
impervious
مانع دخول
impeded
مانع شدن
preventing
مانع شدن
restraints
مانع قید
obstructions
مانع شدن
legitimates
مانع مشروع
brakes
عایق مانع
restraint
مانع قید
legitimating
مانع مشروع
impede
مانع شدن
fetters
قید مانع
shields
مانع شدن
A hurdle race .
مسابقه دو با مانع
bars
مانع نوشگاه
stymieing
مانع شدن
resists
مانع شدن
bar
مانع شدن
bars
مانع شدن
stymied
مانع شدن
bar
مانع نوشگاه
obstructive
<adj.>
مانع آفرین
obstructiveness
مانع آفرینی
fetter
قید مانع
fettering
قید مانع
resist
مانع شدن
resisted
مانع شدن
prevents
مانع شدن
stymie
مانع شدن
resisting
مانع شدن
fettered
قید مانع
protective barrier
مانع حمایتی
prevented
مانع شدن
stayed
مانع عصاء
withholds
مانع شدن
rein
مانع شدن
to put off
مانع شدن
to stand in the way of
مانع شدن
exclude
مانع شدن
excludes
مانع شدن
crimp
مانع چروکیدن
crimped
مانع چروکیدن
inhibits
مانع شدن
crimps
مانع چروکیدن
inhibit
مانع شدن
trade barrier
مانع تجارت
trade barrier
مانع تجارتی
visual obstruction
مانع دید
withholding
مانع شدن
withhold
مانع شدن
stay
مانع عصاء
obstructing
مانع شدن
obstructs
مانع شدن
obstructed
مانع شدن
obstruct
مانع شدن
to keep back
مانع شدن
hinders
مانع شدن
watertight
مانع دخول اب
hindering
مانع شدن
embargoes
مانع محظور
embargo
مانع محظور
withheld
مانع شدن
hinder
مانع شدن
water tight
مانع دخول اب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com