Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
Other Matches
There are no tickets available for tonight .
بلیط برای امشب موجود نیست
There are a few tickets left for tonight .
چند بلیط برای امشب مانده
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
Berlin
کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
bail out
کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
booking
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
bookings
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
pass
بلیط
passed
بلیط
elder hard
سر بلیط
passes
بلیط
tickets
بلیط
ticket
بلیط
season ticket
بلیط فصلی
complimentary
بلیط افتخاری
meal tickets
بلیط غذا
season tickets
بلیط فصلی
return tickets
بلیط دوسره
stub
ته بلیط کوتوله
stubbed
ته بلیط کوتوله
stubbing
ته بلیط کوتوله
meal ticket
بلیط غذا
tokens
بلیط ورود
rain check
بلیط باران
token
بلیط ورود
trip ticket
بلیط مسافرت
booking clerk
بلیط فروش
return ticket
بلیط دوسره
commutation ticket
بلیط با تخفیف
stubs
ته بلیط کوتوله
tickets
بلیط منتشرکردن
hare
مسافر بی بلیط
hares
مسافر بی بلیط
deadhead
بی بلیط سفرکردن
8 oclock sharp . On the stroke of 8.
بلیط دوسره
ticket
بلیط منتشرکردن
day return
بلیط رفتو برگشت
ticket
بلیط دار کردن
rain check
بلیط مجانی یا مجدد
tickets
بلیط دار کردن
show your ticket to him
بلیط خودراباونشان دهید
card
کارت ویزیت بلیط
cards
کارت ویزیت بلیط
box office
باجه بلیط فروشی
box offices
باجه بلیط فروشی
return ticket
بلیط رفت و برگشت
deadhead
کسیکه بدون بلیط سوار
bookable
بلیط هواپیما-صندلیتئاتر رزروشده
box offices
گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
this ticket admits one
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
show him your ticket
بلیط خودرا باو نشان دهید
grilles
شبکه پنجره کوچک بلیط فروشها
grille
شبکه پنجره کوچک بلیط فروشها
box office
گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
sell-outs
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
travel agents
بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
travel agent
بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
fare dodger
کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
gatecrashers
کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شدهاست
gatecrasher
کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شدهاست
ceased
ایستادن
ceasing
ایستادن
to stand by
ایستادن
abye
ایستادن
abided
ایستادن
abides
ایستادن
stand
ایستادن
ceases
ایستادن
cease
ایستادن
aby
ایستادن
stopping
ایستادن
be under way
ایستادن
stop
ایستادن
stopped
ایستادن
seogi
ایستادن
stops
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
to fetch up
ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
team line up
به صف ایستادن تیم
lie off
دور ایستادن
line-up
به ترتیب ایستادن
line up
به ترتیب ایستادن
to stand in the gap
دررخنه ایستادن
to stand fast
محکم ایستادن
heisoku daeh
ایستادن خبردار
To come to a halt(standstI'll).
ازحرکت ایستادن.
lineup
به صف ایستادن تیم
standing room
جای ایستادن
to stand behind
پشت سر ایستادن
haehiji daeh
ایستادن ازاد
to stand at gaze
خیره ایستادن
haktari seogi
ایستادن لک لک وار
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
line-ups
به ترتیب ایستادن
shiko dachi
ایستادن دایرهای
queueing
در صف گذاشتن در صف ایستادن
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
stagnated
از جنبش ایستادن
stagnates
از جنبش ایستادن
stagnating
از جنبش ایستادن
bail up
ایستادن دراختیارغارتگر
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
kiba dachi
ایستادن سوارکارانه
outstand
بیشتر ایستادن
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
pyeonhi seogi
موازی ایستادن
queues
در صف گذاشتن در صف ایستادن
stagnate
از جنبش ایستادن
basophobia
هراس از ایستادن
hustings
جای ایستادن و
fudo dachi
محکم ایستادن
ap seogi
ایستادن معمولی
moa seogi
خبردار ایستادن
draw up
سیخ ایستادن
koa seogi
ایستادن قلاب وار
to stand one's ground
بر سر دلیل خود ایستادن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
stopping
ایستادن توقف کردن
stopped
ایستادن توقف کردن
neko ashi dachi
ایستادن گربه سان
stop
ایستادن توقف کردن
stops
ایستادن توقف کردن
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
stances
طرز ایستادن درتوپزنی
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
stance
طرز ایستادن درتوپزنی
to stand by one's promise
سر قول خود ایستادن
to kick ones heels
چشم براه ایستادن
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
line-ups
ردیف ایستادن تیم
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
line-up
ردیف ایستادن تیم
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
line up
ردیف ایستادن تیم
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
ground
محل ایستادن توپزن
anchor
ایستادن در دریا مهاری
anchoring
ایستادن در دریا مهاری
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
anchors
ایستادن در دریا مهاری
beom seogi
گربه سان ایستادن
sanchin dachi
ایستادن ساعت شنی
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
stopovers
در وسط راه ایستادن
abide by one's word
سر قول خود ایستادن
to come to a
بحالت خبردار ایستادن
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
stopover
در وسط راه ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise .
سر قول خود ایستادن
to stand by
ایستادن وتماشا کردن
To stand like rock .
مانند کوه ایستادن
floats
شناور ساختن روی اب ایستادن
stand
طرز یا محل ایستادن کمانگیر
to kick one's heels
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
picket
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
bandae jireugi
ضربه دست موافق ایستادن
floated
شناور ساختن روی اب ایستادن
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
pickets
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picketed
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
peasde
روی دوپا ایستادن اسب
to stand by oneself
روی پای خود ایستادن
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
stance
طرز ایستادن در گوی زنی
stances
طرز ایستادن در گوی زنی
away
خارج از نقطه ایستادن توپ زن
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
stalling
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
kilian position
وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
narani seogi
ایستادن موازی پاها همعرض شانه
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
veronica
ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
backdrops
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
backdrop
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
coach's box
محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
hitchhike
سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
to go backpacking
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com