Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English
Persian
floor
بزمین زدن شکست دادن
floored
بزمین زدن شکست دادن
floors
بزمین زدن شکست دادن
Other Matches
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
knock out
شکست دادن
defeated
شکست دادن
defeat
شکست دادن
trounce
شکست دادن
trounced
شکست دادن
smites
شکست دادن
smiting
شکست دادن
defeating
شکست دادن
defeats
شکست دادن
trouncing
شکست دادن
trounces
شکست دادن
set down
شکست دادن
skunks
شکست دادن
smite
شکست دادن
get the better of (someone)
<idiom>
شکست دادن
to f.down
شکست دادن
to put to the worse
شکست دادن
to lay prostrate
شکست دادن
checkmate
شکست دادن
skunk
شکست دادن
outgeneral
شکست دادن
crush
شکست دادن پیروزشدن بر
crushed
شکست دادن پیروزشدن بر
crushes
شکست دادن پیروزشدن بر
routed
کاملا شکست دادن
shut down
شکست دادن حریف
routs
کاملا شکست دادن
outroll
شکست دادن حریف
rout
کاملا شکست دادن
worst-
شکست دادن وخیم شدن
shellack
شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
shellac
شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
smash
شکست دادن درهم شکستن
whop
بطور قاطع شکست دادن
drub
چوب زدن شکست دادن
smashes
شکست دادن درهم شکستن
tp put to rout
شکست دادن وپراکنده ساختن
to bring down somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را شکست دادن
to cause the downfall of somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را شکست دادن
bite the dust
<idiom>
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
worst
شکست دادن وخیم شدن
to eat somebody alive
کسی را کاملا شکست دادن
vanquishing
پیروز شدن بر شکست دادن
vanquish
پیروز شدن بر شکست دادن
vanquished
پیروز شدن بر شکست دادن
vanquishes
پیروز شدن بر شکست دادن
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
to show somebody up
[in a competition]
کسی را شکست دادن
[در مسابقه ورزشی]
hole job
شکست دادن حریف با شروع بهتر
wipe out
شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
larrup
کتک جانانه زدن شکست فاحش دادن
parallax
پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
dump
شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
aground
بزمین
to measure one'd length
رو بزمین خوابیدن
to set down
بزمین گذاشتن
to hew down
بزمین افکندن
land
بزمین نشستن
set down
بزمین گذاشتن
To fall head first .
با سر بزمین خوردن
overbear
بزمین زدن
fells
بزمین زدن
to lick the dust
بزمین خوردن
fell
بزمین زدن
To stamp the ground .
با پا بزمین کوبیدن
felled
بزمین زدن
felling
بزمین زدن
ground
بزمین نشستن
to cast down
بزمین زدن
to knock down
بزمین زدن
land vi
بزمین رسیدن
to hurl down
بزمین زدن
to laylow
بزمین زدن
landed
وابسته بزمین
to bring to ruin
فناکردن بزمین زدن
captive balloon
بالون بزمین بسته
rootle
پوز بزمین زدن
knock down
باضربت بزمین کوبیدن
the horse paws the ground
اسب سم بزمین میزنند
The plan landed .
هواپیما بزمین نشست
landing
بزمین نشستن هواپیما
geomorphic
شبیه بزمین زمینی
to clatter down
با صدا بزمین افتادن
landings
بزمین نشستن هواپیما
fall out
ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد
lob
چیزی راسنگین بزمین زدن
to lay by the heels
در بند نهادن بزمین زدن
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
lobbing
چیزی راسنگین بزمین زدن
trailer
گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
trailers
گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
handstand
دست ها بزمین وپاهادر هوا
lobs
چیزی راسنگین بزمین زدن
stratus
ابر گسترده ونزدیک بزمین
lobbed
چیزی راسنگین بزمین زدن
handstands
دست ها بزمین وپاهادر هوا
atmospheric refraction
شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
clicked
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
click
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clicks
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
kite balloon
یکجوربالن بزمین بسته که به بادبادک درازمیماند
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
to knock down
زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
ventre a terre
سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
land tie
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
predial slaves
بردگان وابسته بزمین بردگان زراعتی
prosternation
شکست
defeasance
شکست
plumper
شکست
defeature
شکست
fall
شکست
miscarriage
شکست
refraction
شکست
failures
شکست
gap
شکست
gaps
شکست
flopper
شکست
miscarriages
شکست
failure
شکست
flunk
شکست
defeats
شکست
breakage
شکست
breaks
شکست
breakages
شکست
loss
شکست
three successive defeats
سه شکست پی در پی
break
شکست
deflection
شکست
deflections
شکست
unsuccess
شکست
unsuccessfully
شکست
defeat
شکست
defeating
شکست
set back
شکست
flunks
شکست
flunking
شکست
defeated
شکست
flunked
شکست
unsuccessful
شکست
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
stickit
شکست خورده
index of refraction
ضریب شکست
turkeys
شکست خورده
turkey
شکست خورده
inexpugnable
شکست نا پذیر
break proof
ازمایش شکست
underdog
سگ شکست خورده
wash out
شکست مردود
incomplete breakdown
شکست جزئی
failed
شکست خوردن
fails
شکست خوردن
double refraction
شکست دوبل
impluse breakdown
شکست ضربهای
incomplete breakdown
شکست ناقص
underdogs
سگ شکست خورده
insuperability
شکست ناپذیری
break down voltage
ولتاژ شکست
blow one's own horn
<idiom>
شکست درچیزی
flunks
شکست خوردن
flunking
شکست خوردن
vincible
شکست خوردنی
flunked
شکست خوردن
refraction of light
شکست نور
fracturable
قابل شکست
flunk
شکست خوردن
breaking down roll
نورد شکست
breaking down pass
کالیبر شکست
breaking capacity
فرفیت شکست
double refraction
شکست مضاعف
fail
شکست خوردن
terrestrial refraction
شکست زمینی
unstart
شکست ناپایدار
angle of refraction
زاویه شکست
invincible
شکست ناپذیر
fall flat
<idiom>
شکست خوردن
fault
شکست زمین
faulted
شکست زمین
faults
شکست زمین
fall through
<idiom>
شکست خوردن
bomb
شکست فاحش
bombed
شکست فاحش
to sustain a defeat
شکست خوردن
to suffer a reverse
شکست خوردن
to have the worse
شکست خوردن
bombed out
شکست فاحش
defeatism
شکست گرایی
defeatism
اعتراف به شکست
bombs
شکست فاحش
vanquishable
شکست پذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com