Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English
Persian
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
Other Matches
ameliorated
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorates
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorating
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorate
بهتر شدن بهبودی یافتن
improve
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improved
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
mends
رفو کردن بهبودی یافتن
improves
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
mended
رفو کردن بهبودی یافتن
improving
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
mend
رفو کردن بهبودی یافتن
to gain in nealth
بهبودی یافتن
to grow better
بهبودی یافتن
recvperate
بهبودی یافتن
recovering
بهبودی یافتن
recuperate
بهبودی یافتن
pull round
بهبودی یافتن
to pull round
بهبودی یافتن
pickup
بهبودی یافتن
to get back on one's feet
بهبودی یافتن
recuperating
بهبودی یافتن
recuperated
بهبودی یافتن
recovers
بهبودی یافتن
recover
بهبودی یافتن
recuperates
بهبودی یافتن
snapback
سریعا بهبودی یافتن
gain
بهبودی یافتن رسیدن
gains
بهبودی یافتن رسیدن
gained
بهبودی یافتن رسیدن
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
convalescing
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesces
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesced
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesce
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
better
بهبودی یافتن چیز بهترشرط بندی کننده
outsells
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
modifies
بهتر کردن
modifying
بهتر کردن
ameliorating
بهتر کردن
modify
بهتر کردن
ameliorated
بهتر کردن
ameliorates
بهتر کردن
ameliorate
بهتر کردن
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
enhance
بهتر یا واضح تر کردن
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
enhanced
بهتر یا واضح تر کردن
modification
بهتر کردن مدل
hardening and temper
بهتر کردن تشویه ی فولاد
to get back on one's feet
وضعیت خود را بهتر کردن
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
soil improvement
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
improve
بهتر کردن اصلاح کردن
improved
بهتر کردن اصلاح کردن
improves
بهتر کردن اصلاح کردن
improving
بهتر کردن اصلاح کردن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
meets
: برخورد کردن یافتن
meet
: برخورد کردن یافتن
migrate
سیر کردن انتقال یافتن
gains
کسب کردن باز یافتن
gained
کسب کردن باز یافتن
migrated
سیر کردن انتقال یافتن
migrates
سیر کردن انتقال یافتن
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
exchange
عوض کردن تسعیر یافتن
exchanged
عوض کردن تسعیر یافتن
strengthens
تقویت یافتن تحکیم کردن
strengthened
تقویت یافتن تحکیم کردن
strengthen
تقویت یافتن تحکیم کردن
exchanges
عوض کردن تسعیر یافتن
exchanging
عوض کردن تسعیر یافتن
gain
کسب کردن باز یافتن
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
transfuse
رسوخ یافتن در تزریق کردن در
migrating
سیر کردن انتقال یافتن
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
betterment
بهبودی
amendment
بهبودی
well-being
بهبودی
melioration
بهبودی
mend
بهبودی
amelioration
بهبودی
recvery
بهبودی
recruital
بهبودی
health
بهبودی
mending
بهبودی
recuperation
بهبودی
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
extending
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
extend
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
henpeck
سعی کردن برای تفوق یافتن
extends
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
improving
بهبودی دادن
improves
بهبودی دادن
recuperative
بهبودی بخش
snapback
بهبودی سریع
meliorator
بهبودی بخش
incurable
بهبودی ناپذیر
remission
بهبودی بیماری
convalescent
در حال بهبودی
improved
بهبودی دادن
to bring through
بهبودی دادن
recovery
بهبودی بازیافت
improve
بهبودی دادن
recoveries
بهبودی بازیافت
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
sanative
علاج کننده بهبودی دهنده
sanatory
علاج کننده بهبودی دهنده
incorrigible
بهبودی ناپذیر درست نشدنی
improver
ترقی کننده بهبودی دهنده
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
flow
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
flowed
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
an incorrigible person
کسیکه اخلاقش اصلاح نپذیردیا بهبودی نیابد
nympholept
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
prognoses
بهبودی ازمرض در اثر پیش بینی جریان مرض
prognosis
بهبودی ازمرض در اثر پیش بینی جریان مرض
the more better the best
بهتر
so much the better
چه بهتر
all the better
چه بهتر
so much the better for me
بهتر من
better than
بهتر از
better
بهتر
malfunctioned
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
amelioration
بهتر شدن
on the mend
<idiom>
بهتر شدن
might as well
<idiom>
ترجیحا بهتر
ameliorative
بهتر شونده
ameliorator
بهتر کننده
cote
بهتر بودن از
So much the better.
دیگه بهتر
above rubies
بهتر از یاقوت
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
to change to the better
بهتر شدن
meliorative
بهتر شونده
the best of all
از همه بهتر
preferably
بطور بهتر
meliorate
بهتر شدن
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
he works better
او بهتر کار میکند
out act
بهتر انجام دادن از
ammunition modification
بهتر سازی مهمات
it was no better
هیچ بهتر نبود
it would be preferble to
بهتر خواهد بود
I feel it is appropriate ...
به نظر من بهتر است که ...
the better plan is to
بهتر این است که .....
more the merrier
<idiom>
هرچی بیشتر بهتر
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
tea is preferable to water
چایی از اب بهتر است
to get back on one's feet
بهتر شدن
[از بیماری]
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
Just as well you didnt come .
همان بهتر که نیامدی
outplay
بازی بهتر از حریف
surpasses
بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed
بهتر بودن از تفوق جستن
This photo does not do you justice.
خودتان از عکستان بهتر هستید
surpass
بهتر بودن از تفوق جستن
Better late then never.
<proverb>
تاخیر بهتر از هرگز است .
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
همدلى از همزبانى بهتر است .
Do you have anything better?
آیا چیزی بهتر دارید؟
rounding
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
rounding
ایجاد دید بهتر در گرافیک
i know you better than he
من شما را بهتر میشناسم تااو
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
Better do it than wish it done.
<proverb>
شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
think better of
<idiom>
رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
She has known better days in her youth .
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
I know best where my interests lie.
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
hole job
شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
Are you feeling any better?
آیا حال شما کمی بهتر است؟
He is the best physician as physicians go.
نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
outshoot
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
adjustment
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com