Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
chronological
ترتیب زمانی وقوع
Other Matches
rhyme scheme
ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
looped
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loops
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
chronology
شرح وقایع بترتیب زمانی علم ترتیب تاریخ
electronic journal
فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
accumulation
[مجموعه ای از ویژگی های معماری مشتق شده از دوره های مختلف تاریخی با ترتیب زمانی مشخص]
random processing
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
scheduled
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
slice
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slices
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm
Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
chains
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
assembly
1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
outbreaks
وقوع
occurence
وقوع
far between
کم وقوع
occurance
وقوع
occurrences
وقوع
outbreak
وقوع
occurrence
وقوع
incidence
وقوع
chronological
بترتیب وقوع
localities
محل وقوع
recurrenge
وقوع مکرر
centricity
وقوع درمرکز
rede
وقوع مصلحت
under way
درشرف وقوع
presence
وقوع وتکرار
done
وقوع یافته
bring to pass
به وقوع رساندن
locality
محل وقوع
contingencies
احتمال وقوع
frequentness
کثرت وقوع
frequencies
کثرت وقوع
interjacency
وقوع در میان
incidence
تصادف وقوع
imminence
قرابت وقوع
contingency
احتمال وقوع
the scene is laid in paris
جای وقوع
externality
وقوع درخارج
come through
وقوع یافتن
come off
وقوع یافتن
scene
جای وقوع
infrequency
ندرت وقوع
frequency
کثرت وقوع
scenes
جای وقوع
trichromatism
وقوع درسه حالت
carried
نشانه وقوع وام
carry
نشانه وقوع وام
carrying
نشانه وقوع وام
accident proof
علت وقوع حادثه
alpha radiation
وقوع طبیعی پرتو
failure logcing
ثبت وقوع خرابی
prejudgment
قضاوت قبل از وقوع
allopatric
بتنهایی وقوع یافته
imminency
وقوع خطر نزدیک
red handed
حین وقوع جنایت
carries
نشانه وقوع وام
imminence
وقوع خطر نزدیک
hunched
فن احساس وقوع امری در اینده
venues
محل وقوع جرم یا دعوی
hunch
فن احساس وقوع امری در اینده
mark time
<idiom>
منتظر وقوع چیزی بودن
early event time
زودترین زمان وقوع یک واقعه
venue
محل وقوع جرم یا دعوی
latest event time
دیرترین زمان وقوع یک واقعه
hunches
فن احساس وقوع امری در اینده
hunching
فن احساس وقوع امری در اینده
bring about
سبب وقوع امری شدن
precluding
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
straw in the wind
<idiom>
نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
impend
اویزان کردن در شرف وقوع بودن
preclude
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
pigs might fly
وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
alibis
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
a stitch in time saves nine
<proverb>
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
alibi
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
anticipation
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
the bird is p of that event
مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
conditional
مین کننده وقوع چندین کار مشخص
flag
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flags
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
intercurreace
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
error handling
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
special vertict
رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
to prove an a
اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
faults
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fault
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition
1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
faulted
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fallout
خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
counter revolution
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
this day six months
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
unconditional
دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
metal deactivator
مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
flow diagram
دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flowchart
دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
voter
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voters
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
fault
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faulted
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faults
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
sometime
یک زمانی
time limits
حد زمانی
monomial
یک زمانی
contemporaneousness
هم زمانی
whilom
یک زمانی
time limit
حد زمانی
temporal
زمانی
simultaneeity
هم زمانی
synchronization
هم زمانی
synchrony
هم زمانی
on
<prep.>
در
[زمانی]
time sense
حس زمانی
eternities
بی زمانی
eternity
بی زمانی
timeline
خط زمانی
onetime
یک زمانی
presentiments
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
lapse
فاصله زمانی
lapses
فاصله زمانی
no longer
نه بیشتر
[زمانی]
lapsing
فاصله زمانی
time limits
محدودیت زمانی
flashback
وقفه زمانی
time limits
محدوده زمانی
time scale
مقیاس زمانی
When I came in
زمانی که من تو آمدم
continuous time
با پیوستگی زمانی
time lag
تاخیر زمانی
time sharing
اشتراک زمانی
in a short time
در اندک زمانی
timeline
تسلسل زمانی
time scales
مقیاس زمانی
schedules
برنامه زمانی
time limit
محدودیت زمانی
schedule
برنامه زمانی
interval
فاصله زمانی
mechanical time fuze
ماسوره زمانی
discrete time
با گسستگی زمانی
yore
در زمانی بسیاردور
pressure of time
فشار زمانی
lag
تاخیر زمانی
time pressure
فشار زمانی
no longer
نه دیگر
[زمانی]
time limit
محدوده زمانی
scheduled
برنامه زمانی
flashbacks
وقفه زمانی
clock paradox
پارادکس زمانی
lags
تاخیر زمانی
lagged
تاخیر زمانی
temporal
جسمانی زمانی
time lags
تاخیر زمانی
time yield limit
حد تسلیم زمانی
time path
مسیر زمانی
timetabling
برنامه زمانی
unit of time
واحد زمانی
time interval
فاصله زمانی
time horizon
افق زمانی
timetables
برنامه زمانی
vintage model
الگوی زمانی
time fuse
ماسوره زمانی
time jitter
اختلال زمانی
time flutter
اختلال زمانی
time
زمانی موقعی
time fire
تیر زمانی
time estimation
براورد زمانی
time preference
ترجیح زمانی
time preference
رجحان زمانی
time yield
تسلیم زمانی
time table
جدول زمانی
time study
بررسی زمانی
times
زمانی موقعی
timer switch
کلید زمانی
time slice
برش زمانی
timetrend
روند زمانی
time series
سریهای زمانی
timed
زمانی موقعی
time score
نمره زمانی
time schedule
برنامه زمانی
time quantum
ذره زمانی
time priority
تقدم زمانی
time priority
اولویت زمانی
time preference
ارجحیت زمانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com