English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (24 milliseconds)
English Persian
suspension تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
Other Matches
suspension wheel چرخ تعلیق خودرو
hoisting دستگاه تعلیق جرثقیل
buggie بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
suspends معلق کردن تعلیق دادن
suspending معلق کردن تعلیق دادن
suspend معلق کردن تعلیق دادن
hang تعلیق
pendency تعلیق
hangs تعلیق
abeyance تعلیق
interruptions تعلیق
deep freezes تعلیق
suspensions تعلیق
suspense تعلیق
suspension تعلیق
interruption تعلیق
deep freeze تعلیق
precipitant تعلیق شدنی
suspensive درحال تعلیق
probation تعلیق مجازات
suspension ایست تعلیق
reduction to absurdity تعلیق به محال
suspense درحال تعلیق
engine mounting تعلیق موتور
stay of proceedings تعلیق دادرسی
suspensive تعلیق معلق
cardanic suspension تعلیق کاردان
spring suspension تعلیق فنری
suspension of punishment تعلیق مجازات
reprieval تعلیق مجازات
suspensions ایست تعلیق
abeyance or adeyancy تعلیق تعویق
four point suspension تعلیق چهارنقطهای
precipitable تعلیق پذیر
hanging prevention ممانعت از تعلیق
colloidal suspension تعلیق کلوییدی
remainder حالت تعلیق
lay off تعلیق کارگر
on probation در دوره تعلیق مجازات
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
emulsify بحالت تعلیق دراوردن
on probation به شرط تعلیق مجازات
reprieve تعلیق اجرای مجازات
reprieved تعلیق اجرای مجازات
reprieves تعلیق اجرای مجازات
reprieving تعلیق اجرای مجازات
emulsified بحالت تعلیق دراوردن
suspensor موجب تعلیق نگاهدارنده
emulsifying بحالت تعلیق دراوردن
reductio ad absurdum تعلیق بامر محال
to be on probation در دوره تعلیق مجازات
hanging اویزان درحال تعلیق
emulsifies بحالت تعلیق دراوردن
to be in suspension در حالت تعلیق بودن
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
to be on probation در دوره تعلیق مجازات بودن
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
hypostasis موجود فرضی حالت تعلیق
privations محروم سازی تعلیق مقام
privation محروم سازی تعلیق مقام
stultification تعلیق بمحال احمق ساختن
torsion bar بار پیچشی اهرم تعلیق
suspend تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspends تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
to give a suspended sentence [British E] حکم دوره تعلیق مجازات دادن
suspending تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
disperse [درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
emulsions تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosols تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
aerosol تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsion تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
suspension strap نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution] تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
probation officers ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
suspension of arms اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
lattice suspension bridge پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
payloads بازده خودرو یا دستگاه
payload بازده خودرو یا دستگاه
trailer brake system دستگاه ترمز تریلر [فناری خودرو]
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
four by two خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
wheelbases فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbase فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
rate integration gyro ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
axis of signal communication محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
to go for a spin با خودرو گردش کوتاهی کردن
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
prevented جلوگیری کردن از
prohibit جلوگیری کردن
prohibiting جلوگیری کردن
hindering جلوگیری کردن
prohibits جلوگیری کردن
keeps جلوگیری کردن
keep جلوگیری کردن
arrests جلوگیری کردن
arrested جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن
hindered جلوگیری کردن
to keep back جلوگیری کردن از
bridle جلوگیری کردن از
holds جلوگیری کردن
bridled جلوگیری کردن از
restrains جلوگیری کردن از
hold جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن از
bridles جلوگیری کردن از
pull up جلوگیری کردن
prevents جلوگیری کردن از
prevent جلوگیری کردن از
prevented جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن
prevents جلوگیری کردن
inhibits جلوگیری کردن
rule out جلوگیری کردن
hinder جلوگیری کردن
inhibit جلوگیری کردن
restraining جلوگیری کردن از
restrain جلوگیری کردن از
hinders جلوگیری کردن
rebuffs جلوگیری کردن
rebuffing جلوگیری کردن
rebuffed جلوگیری کردن
checks جلوگیری کردن از
rebuff جلوگیری کردن
to provide against جلوگیری کردن
hold in جلوگیری کردن
checked جلوگیری کردن از
arrest جلوگیری کردن
bridling جلوگیری کردن از
check جلوگیری کردن از
chokes خفه کردن ساسات خودرو چوک
tracklaying زنجیرگذاری کردن خودرو شنی دار
loading بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
choke خفه کردن ساسات خودرو چوک
choked خفه کردن ساسات خودرو چوک
alignment هم محور کردن
alignments هم محور کردن
snubbing جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent برای جلوگیری کردن
nailed از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
nails از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nail از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubbed جلوگیری سرزنش کردن
snub جلوگیری سرزنش کردن
repels نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibit از بروزاحساسات جلوگیری کردن
inhibits از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repelling نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to avoid bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
repel نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to resist heat از نفوذگرما جلوگیری کردن
snubs جلوگیری سرزنش کردن
repelled نپذیرفتن جلوگیری کردن از
parking پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
to start روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
get by ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
hold متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds متصرف بودن جلوگیری کردن از
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
abduction دور کردن از محور بدن
obstructions حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
obstruction حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
abscise جدا کردن طول روی محور مختصات
justifies دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justify دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
to keep in توقیف کردن جلوگیری کردن
hinder ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
bozo bit بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
bacteriolysis مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com