Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
Other Matches
pop-up
ضربه قوسی بلند از نزدیک تور تنیس تمرین پرش
pop up
ضربه قوسی بلند از نزدیک تور تنیس تمرین پرش
dry sum
تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
to stand by
ایستادن وتماشا کردن
stops
ایستادن توقف کردن
stopped
ایستادن توقف کردن
stop
ایستادن توقف کردن
stopping
ایستادن توقف کردن
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
work out
<idiom>
تمرین کردن
rehearse
تمرین کردن
rehearsed
تمرین کردن
rehearses
تمرین کردن
rehearsing
تمرین کردن
practice
تمرین کردن
drills
تمرین کردن
drill
تمرین کردن
woodshed
تمرین کردن
staging
تمرین کردن
drilled
تمرین کردن
woodsheds
تمرین کردن
run through
<idiom>
ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
practice
ممارست تمرین کردن
limber
تمرین نرمش کردن
practise
ممارست تمرین کردن
drilling
تمرین نظامی کردن
practicing
ممارست تمرین کردن
exercised
ورزش تمرین کردن
rehearsals
تمرین کردن عملیات
rehearsal
تمرین کردن عملیات
exercises
ورزش تمرین کردن
practises
ممارست تمرین کردن
exercise
ورزش تمرین کردن
moom poolgi
تمرین کردن تکواندو
practising
ممارست تمرین کردن
emergency drill
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
clackvalve
دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
touting
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
sleds
وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
sled
وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
sponsors
سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
sponsoring
سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
sponsor
سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
dirndl
نوعی دامن بلند با کمر بلند
exalt
بلند کردن
heightens
بلند کردن
walk off with
بلند کردن
throw up
بلند کردن
heightening
بلند کردن
heighten
بلند کردن
lifts
بلند کردن
heaved
بلند کردن
lifting
بلند کردن
erect
بلند کردن
heave
بلند کردن
exalting
بلند کردن
heightened
بلند کردن
erected
بلند کردن
lift
بلند کردن
elevates
بلند کردن
erecting
بلند کردن
elevating
بلند کردن
erects
بلند کردن
hoists
بلند کردن
exalts
بلند کردن
hoisted
بلند کردن
heist
بلند کردن
to throw up
بلند کردن
to kick up
با پا بلند کردن
hoist
بلند کردن
elevate
بلند کردن
upraise
بلند کردن
heists
بلند کردن
lifted
بلند کردن
soared
بلند پروازی کردن
steal
بلند کردن چیزی
steals
بلند کردن چیزی
hoist
وسیله بلند کردن
hoists
وسیله بلند کردن
crane
وسیله بلند کردن
soar
بلند پروازی کردن
soars
بلند پروازی کردن
craned
وسیله بلند کردن
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
cranes
وسیله بلند کردن
craning
وسیله بلند کردن
hoisted
وسیله بلند کردن
lift fire
بلند کردن اتش
chairlifts
سردست بلند کردن
turn down
<idiom>
کم کردن صدای بلند
chairlift
سردست بلند کردن
harangue
باصدای بلند نطق کردن
hoists
بلند کردن وسایل سنگین
harangued
باصدای بلند نطق کردن
harangues
باصدای بلند نطق کردن
raise a dust
گرد و خاک بلند کردن
to make a dust
گردو خاک بلند کردن
vociferate
با صدای بلند ادا کردن
haranguing
باصدای بلند نطق کردن
hoisted
بلند کردن وسایل سنگین
shoplifting
بلند کردن جنس از مغازه
pedestals
بلند کردن ترفیع دادن
hoist
بلند کردن وسایل سنگین
to put forth
بلند کردن نمایش دادن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
bank
کپه کردن بلند شدن
banks
کپه کردن بلند شدن
pedestal
بلند کردن ترفیع دادن
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
ululate
باصدای بلند ناله وزاری کردن
lifting
بلند کردن شریک رقص اززمین
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
bite off more than one can chew
<idiom>
با یک دست چندتا هندوانه بلند کردن
craning
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
cranes
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
lay hands one someone
دست روی کسی بلند کردن
lifts
بلند کردن شریک رقص اززمین
long ball
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
craned
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
lifted
بلند کردن شریک رقص اززمین
crane
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
ponying
همراهی کردن اسب غیرمسابقهای با اسب مسابقه برای تمرین
maneuvred
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvres
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvres
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvring
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvred
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvring
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
jab
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
jabbing
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
To vacate a house.
خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
jabbed
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
too many irons in the fire
<idiom>
بایک دست چند هندوانه بلند کردن
jabs
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
collects
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collect
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
to blast something
با صدای خیلی بلند بازی کردن
[آلت موسیقی]
to go catting
[to look for sexual partners]
<idiom>
رفتن برای دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
collecting
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
spike
میخ بلند کف کفش فوتبالیست هاوورزشکاران میخ دار کردن میخکوب کردن
extends
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
poop
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
lever
اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
levers
اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
foot pound
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
stop
ایستادن
ceasing
ایستادن
to fetch up
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
seogi
ایستادن
abides
ایستادن
abided
ایستادن
be under way
ایستادن
stand
ایستادن
stops
ایستادن
abye
ایستادن
cease
ایستادن
stopped
ایستادن
stopping
ایستادن
aby
ایستادن
to stand by
ایستادن
ceased
ایستادن
ceases
ایستادن
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
to stand at gaze
خیره ایستادن
basophobia
هراس از ایستادن
moa seogi
خبردار ایستادن
fudo dachi
محکم ایستادن
To come to a halt(standstI'll).
ازحرکت ایستادن.
stagnated
از جنبش ایستادن
standing room
جای ایستادن
bail up
ایستادن دراختیارغارتگر
shiko dachi
ایستادن دایرهای
stagnate
از جنبش ایستادن
line-ups
به ترتیب ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
heisoku daeh
ایستادن خبردار
stagnating
از جنبش ایستادن
stagnates
از جنبش ایستادن
hustings
جای ایستادن و
line-up
به ترتیب ایستادن
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
ap seogi
ایستادن معمولی
pyeonhi seogi
موازی ایستادن
haehiji daeh
ایستادن ازاد
to stand behind
پشت سر ایستادن
haktari seogi
ایستادن لک لک وار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com