English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 221 (15 milliseconds)
English Persian
image formation تولید تصویر تصویر
Search result with all words
direct objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
indirect objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objected دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objecting دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
crystal صفحه چاپ شده که از یک چراغ قوی کنترل شده توسط کریستال مایع برای تولید تصویر در طبل حساس به عکس استفاده میشود
crystals صفحه چاپ شده که از یک چراغ قوی کنترل شده توسط کریستال مایع برای تولید تصویر در طبل حساس به عکس استفاده میشود
image توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
images توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
picture که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picturing که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
stability توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر بدون لکه
projecting تولید نمایش گرافیکی دو بعدی از یک صفحه سه بعدی تصویر
crt plot لامپ تصویر تولید سیگنال
image reproduction تولید مجدد تصویر
real time image generatiom تولید تصویر انی
refresh memory واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
Other Matches
crop کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
crops کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
cropped کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
picturing آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobats که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
acrobat که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
images تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
flickers تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flicker تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing تصویر خطی تصویر مدادی
tracings تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
backgrounds تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
images نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
image dissector tube لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
raster scan ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
scans درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scan درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
image line خط تصویر
scenography تصویر
pictured تصویر
icons تصویر
image تصویر
delineation تصویر
illustration تصویر
ikons تصویر
afterimage رد تصویر
vignette تصویر
vignettes تصویر
illustrations تصویر
picture تصویر
likeness تصویر
portraits تصویر
images تصویر
projection تصویر
icon تصویر
skewing تصویر کج
projections تصویر
portrayal تصویر
portrayals تصویر
skew تصویر کج
shapes تصویر
shape تصویر
likenesses تصویر
skews تصویر کج
pictures تصویر
portrait تصویر
gratings در تصویر
grating در تصویر
imagery تصویر
picturing تصویر
image potential پتانسیل تصویر
raster محل تصویر
image ray شعاع تصویر
image تصویر ذهنی
image plane سطح تصویر
image processing پردازش تصویر
image frequency فرکانس تصویر
image quality کیفیت تصویر
image plate الکترود تصویر
image impedance امپدانس تصویر
image processing تصویر پردازی
images تصویر ذهنی
images تصویر الکتریکی
image field میدان تصویر
image focal point کانون تصویر
image inversion برگردانی تصویر
image intensification تقویت تصویر
image line هدایت تصویر
image of interference تصویر انترفرنس
image formation تصویر سازی
pencil drawing تصویر مدادی
memory image تصویر یاد
memory afterimage رد تصویر یاد
projections افکنش تصویر
projection افکنش تصویر
picture tube لامپ تصویر
picture writing تصویر نگاری
macrograph خط و تصویر درشت
image transformation تبدیل تصویر
tearing پارگی تصویر
image ratio نسبت تصویر
inverse video تصویر وارون
mental image تصویر ذهنی
reverse image تصویر وارونه
perspective projection تصویر پرسپکتیوی
oblique projection تصویر مایل
oblique projection تصویر مورب
noisy picture تصویر همهمهای
newman projection تصویر نیومن
picture element سازه تصویر
picture element عنصر تصویر
picture frequency بسامد تصویر
picture frequency فرکانس تصویر
picture screen صفحه تصویر
picture signal علامت تصویر
picture signal سیگنال تصویر
intermediate image تصویر میانی
imageless thought تفکر بی تصویر
image shape کادر تصویر
image scale مقیاس تصویر
image reversal برگشت تصویر
projection of a point تصویر نقطه
image reversal نقض تصویر
image reversal واژگونی تصویر
image retention ضبط تصویر
projection tube لامپ تصویر
image response پاسخ تصویر
image resolution تجزیه تصویر
image registration ترام تصویر
image registration ثبت تصویر
image sharpness ترام تصویر
image shift جابجایی تصویر
pix تصویر یا تصویرها
pixel سلول تصویر
hue تصویر فاهر
hues تصویر فاهر
image transmission انتقال تصویر
image test تست تصویر
image test ازمایش تصویر
image speard گسترش تصویر
image speard انتشار تصویر
image space فضای تصویر
image source منبع تصویر
image side جهت تصویر
image ray پرتو تصویر
ephod بت یا تصویر صنم
snapshot تصویر لحظهای
snapshots تصویر لحظهای
card image تصویر کارت
effigy تصویر برجسته
form تصویر وجه
formed تصویر وجه
forms تصویر وجه
image تصویر کردن
body image تصویر بدن
double تصویر قرینه
affigy تصویر برجسته
mirror image تصویر قرینه
holograms تصویر سه بعدی
hologram تصویر سه بعدی
composite video تصویر ترکیبی
element area سازه تصویر
video generator مولد تصویر
viewing screen صفحه تصویر
eidolon تصویر خیالی
double image تصویر مضاعف
documentary photography تصویر روشن
virtual image تصویر مجازی
display image نمای تصویر
effigies تصویر برجسته
screen صفحه تصویر
direct video storage tube نگاهدارنده تصویر
sharp image تصویر واضح
anaglyph تصویر ژرفانما
panoramas تصویر دورنما
panorama تصویر دورنما
radiographs تصویر رونتگن
radiograph تصویر رونتگن
picturesque شایان تصویر
illustrations تصویر عکس
illustration تصویر عکس
screens صفحه تصویر
screening, screenings صفحه تصویر
sharp picture تصویر واضح
clear picture تصویر واضح
sharp image تصویر شفاف
sharp picture تصویر شفاف
clear picture تصویر شفاف
image formation تصویر سازی
mirror image تصویر آیینه ای
mirror images تصویر قرینه
mirror images تصویر ایینهای
aspect ratio نسبت تصویر
screened صفحه تصویر
roentgenogram تصویر رونتگن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com