Total search result: 201 (9 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
cleanup |
توپزن چهارم که معمولا قوی است |
|
|
Other Matches |
|
spandrel |
لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.] |
biquadratic |
قوه چهارم توان چهارم |
three-quarter |
سه چهارم |
quadrature |
یک چهارم |
fourth |
چهارم |
quarter note |
نت یک چهارم |
fourths |
چهارم |
quadrant |
یک چهارم |
quarter |
یک چهارم |
three-quarters |
سه چهارم |
quartern |
یک چهارم پینت |
quartern |
یک چهارم پوند |
quarterfinal |
یک چهارم نهایی |
fourth dimension |
بعد چهارم |
quarter of an hour |
یک چهارم سده |
diatessaron |
فاصله یک چهارم |
quater tone |
یک چهارم پرده |
qyaternary |
دوران چهارم |
pecks |
یک چهارم بوشل |
pecking |
یک چهارم بوشل |
pecked |
یک چهارم بوشل |
peck |
یک چهارم بوشل |
quarter final |
یک چهارم نهایی |
quarter-final |
یک چهارم نهایی |
quarter-finals |
یک چهارم نهایی |
subdominant |
نت چهارم موسیقی |
airt |
یک چهارم وسعت |
biquadrate |
قوه چهارم |
dee |
حرف چهارم D نام |
center of quarter circles |
مرکز یک چهارم دایره ها |
ring finger |
انگشت چهارم دست چپ |
fourth estate |
رکن چهارم مشروطیت |
ring fingers |
انگشت چهارم دست چپ |
fourth generation computer |
کامپیوتر نسل چهارم |
on the th prox |
در روز چهارم ماه اینده |
d |
حرف چهارم الفبای انگلیسی |
act ii Šscene iv |
پرده دوم مجلس چهارم |
quadrivium |
سال چهارم دوره لیسانس |
delta |
حرف چهارم زبان یونانی |
deltas |
حرف چهارم زبان یونانی |
D, d (D's, d's) |
حرف چهارم الفبای انگلیسی |
slow-wave sleep [SWS] |
مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی] |
X, x (X's, x's) |
حرف بیستو چهارم الفبای انگلیسی |
x |
حرف بیست و چهارم الفبای انگلیسی |
April |
ماه چهارم سال فرنگی اوریل |
quarterfinal |
دوره یک چهارم نهایی درمسابقات حذفی |
deep sleep |
مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی] |
fastigium |
راس قسمت فوقانی بطن چهارم |
quarterfinalist |
کسیکه در مسابقه یک چهارم نهایی شرکت میکند |
quarter |
یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق |
batsman |
توپزن |
backstop |
توپزن |
batsmen |
توپزن |
Georgian architecture |
معماری جرجی [در زمان پادشاه جرج اول تا چهارم انگلستان] |
balked |
خطای توپزن |
stonewaller |
توپزن تدافعی |
battery |
توپزن و توپگیر |
batteries |
توپزن و توپگیر |
banjo hitter |
توپزن ضعیف |
controls |
توپزن دقیق |
baulked |
خطای توپزن |
controlling |
توپزن دقیق |
control |
توپزن دقیق |
balking |
خطای توپزن |
balks |
خطای توپزن |
baulks |
خطای توپزن |
baulking |
خطای توپزن |
balk |
خطای توپزن |
milreis |
سکه زرپرتقال که 4 شیلینگ وپنج ویک چهارم پنس ارزش دارد |
pipe |
معمولا |
in an ordinary way |
معمولا |
as a rule |
معمولا |
usu |
معمولا |
piped |
معمولا |
normally |
معمولا" |
generally |
معمولا |
usually |
معمولا |
ordinarily |
معمولا" |
counts |
تعداد امتیاز توپزن |
counting |
تعداد امتیاز توپزن |
counted |
تعداد امتیاز توپزن |
count |
تعداد امتیاز توپزن |
dismissing |
سوزاندن توپزن و اخراج او |
dismisses |
سوزاندن توپزن و اخراج او |
double |
توپزن 0001امتیازی فصل |
doubled |
توپزن 0001امتیازی فصل |
doubled up |
توپزن 0001امتیازی فصل |
on drive |
ضربه بسمت توپزن |
stumps |
سوزاندن توپزن کریکت |
dismiss |
سوزاندن توپزن و اخراج او |
catcher |
توپگیر پشت سر توپزن |
duckings |
اخراج توپزن بی امتیاز |
duck |
اخراج توپزن بی امتیاز |
ducked |
اخراج توپزن بی امتیاز |
ground |
محل ایستادن توپزن |
stump |
سوزاندن توپزن کریکت |
ducks |
اخراج توپزن بی امتیاز |
stumped |
سوزاندن توپزن کریکت |
stumping |
سوزاندن توپزن کریکت |
defense |
دفاع توپزن از میله ها |
fine leg |
محل پشت سر توپزن |
take a wicket |
سوزاندن توپزن کریکت |
one for one |
معمولا اسمبلر |
blooper |
پرتاب اهسته توپ به توپزن |
complete game |
یک بازی کامل از طرف توپزن |
out of one's ground |
تجاوز توپزن از محل ایستادن |
beanball |
توپی که هدف ان سر توپزن باشد |
leg hit |
ضربه بسمت محدوده توپزن |
night-watchmen |
توپزن پایان مسابقه کریکت |
handle the ball |
دست زدن توپزن به توپ |
down |
میله افتاده واخراج توپزن |
ball |
توپ دور از دسترس توپزن |
night watchman |
توپزن پایان مسابقه کریکت |
night-watchman |
توپزن پایان مسابقه کریکت |
halts |
معمولا با روشهای خارجی |
normally open contact |
اتصال معمولا باز |
as a rule <idiom> |
معمولا ،طبق عادت |
halt |
معمولا با روشهای خارجی |
halted |
معمولا با روشهای خارجی |
normally closed contact |
اتصال معمولا بسته |
phosphor |
معمولا اشعه الکترونی |
applications |
معمولا به صورت نوشته |
four address instruction |
معمولا: محل دو عملوند |
at large |
به طور کلی [معمولا] |
application |
معمولا به صورت نوشته |
dig in |
جای پاکندن درزمین ازطرف توپزن |
half century |
05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت |
bean |
ضربه زدن به سر توپزن باپرتاب توپ |
beans |
ضربه زدن به سر توپزن باپرتاب توپ |
third man |
محل توپگیر دور از توپزن کریکت |
comebacker |
ضربه توپ زمینی بطرف توپزن |
finest |
ضربه توپزن به پشت منطقه خود |
opener |
هر کدام از دو توپزن اول بازی کریکت |
fine |
ضربه توپزن به پشت منطقه خود |
coacher |
یک از دو نفر توپزن تیم بیس بال |
fined |
ضربه توپزن به پشت منطقه خود |
throw out |
سوزاندن توپزن با ضربه به میلههای کریکت |
silly |
بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن |
yorked |
توپزن سوخته و اخراج شده کریکت |
silliest |
بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن |
skittle |
سوزاندن چند توپزن به اسانی پشت سر هم |
sillier |
بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن |
gulped |
گروهی از کلمات معمولا دو بایت |
hand-out <idiom> |
پاداش ،معمولا از طرف دولت |
printed |
معمولا با معیار نقط ه در اینچ |
print |
معمولا با معیار نقط ه در اینچ |
gulp |
گروهی از کلمات معمولا دو بایت |
gulps |
گروهی از کلمات معمولا دو بایت |
gulping |
گروهی از کلمات معمولا دو بایت |
prints |
معمولا با معیار نقط ه در اینچ |
normal |
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد |
bezant |
پولک گردی که معمولا از طلااست |
bowled |
باختن توپزن در نتیجه انداختن میله افقی |
send down |
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن |
inswinger |
توپی که در هوا با انحنا به سوی توپزن می اید |
square leg |
محل بازیگر در ردیف توپزن وکمی دور از او |
cover point |
محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن |
leg glance |
ضربهای که توپ را مستقیما"به پشت توپزن می فرستد |
long off |
موضع گرفتن در جلو توپزن ودور از او در یک طرف |
take guard |
وضع دفاعی توپزن جلو میلههای کریکت |
leg side |
قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپزن |
castles |
میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند |
castle |
میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند |
late cut |
ضربهای که توپ را به منطقه پشت توپزن می فرستد |
homes |
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد |
home |
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد |
products customarily found in a pharmacy |
کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند |
to pass go orrun current |
معمولا مورد قبول واقع شدن |
off spin |
چرخش توپ که تغییر سمت نزدیک توپزن میدهد |
long on |
موضه گرفتن در جلو توپزن ودور از او در طرف دیگر |
leg before wicket |
حرکت غیرمجاز توپزن در سدکردن راه توپ با پا یا بدن |
leg theory |
روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او |
long hop |
توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود |
leg break |
بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله |
steal |
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز |
brush back |
پرتاب توپ از بالا برای عقب راندن توپزن |
steals |
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز |
called strick |
پرتابی که از منطقه توپزن می گذرد ولی ضربه نمیخورد |
pitch |
بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن |
popping crease |
خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است |
innings |
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند |
pitches |
بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن |
burn up <idiom> |
کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان) |
applies |
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته |
apply |
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته |
ultra high magnetic field |
معمولا میدان مغناطیسی باشغت بیش از 001ک |
applying |
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته |
leg before |
ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود |
coacher |
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال |
designated hitter |
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز |
half volley |
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد |
transports |
لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است |
transporting |
لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است |
transported |
لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است |
transport |
لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است |
littleneck clam |
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود |
We do not usually go places that cost a lot of money. |
ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم. |
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. |
بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است. |
wet weight |
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند |
out- |
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن |