Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
revivalist movement
جنبش دوباره دایر کردن آداب و سبک قدیمی
Other Matches
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revivalist
طرفدار احیای آداب و رسوم قدیمی
repaired
جبران کردن دوباره دایر کردن
repair
جبران کردن دوباره دایر کردن
rehashes
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehash
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashed
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
He's back to his usual self.
او
[مرد ]
دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
install
دایر کردن
set afoot
دایر کردن
installing
دایر کردن
installs
دایر کردن
circulates
دایر کردن
circulated
دایر کردن
circulate
دایر کردن
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
libration
جنبش ترازویی و حرکت موازنهای جنبش نمایان ماه
To establish( make) contact.
تماس دایر ( برقرار ) کردن
resistance force
جنبش مقاومت یا جنبش ازادی بخش انقلابی
to make things hum
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
reclaim
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaimed
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaiming
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaims
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
get up
اتو کردن دایر کردن
circulates
دایر کردن منتشر کردن
circulate
دایر کردن منتشر کردن
circulated
دایر کردن منتشر کردن
discreet
<adj.>
مبادی آداب
discretional
<adj.>
مبادی آداب
discrete
<adj.>
مبادی آداب
prudent
[discreet]
<adj.>
مبادی آداب
parallels
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelling
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
paralleled
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
paralleling
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallel
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelled
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
When in Rome, do as the Romans do!
<idiom>
خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
purge
پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
purged
پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
purges
پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
in gear
دایر
commissioned
دایر
functioning
دایر
opens
دایر
opened
دایر
in good working order
دایر
in working condition
دایر
open
دایر
in a
دایر
in order
دایر
lived
دایر
live
دایر
active
دایر
operative
دایر
operational
دایر
operatives
دایر
antique wash
دواشور کردن فرش جهت کهنه و قدیمی جلوه دادن آن
operated
دایر بودن
operate
دایر بودن
to come into operation
دایر شدن
ws
انباره دایر
it is in good working order
دایر است
working set
مجموعه دایر
utilized lands
اراضی دایر
work space
فضای دایر
it is not in good workingorder
دایر نیست
operates
دایر بودن
tempering (metallurgy)
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
the game is on
بازی دایر است
operable
عمل پذیر دایر
run
رانش دایر بودن
runs
رانش دایر بودن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
refills
دوباره پر کردن
refilled
دوباره پر کردن
replenishing
دوباره پر کردن
replenishes
دوباره پر کردن
refilling
دوباره پر کردن
replenished
دوباره پر کردن
refill
دوباره پر کردن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
replenish
دوباره پر کردن
refreshed
دوباره پر کردن
refresh
دوباره پر کردن
refreshes
دوباره پر کردن
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
re-examines
دوباره بازپرسی کردن
revalue
دوباره ارزیابی کردن
re-examining
دوباره بازپرسی کردن
reactivating
دوباره فعال کردن
retake
دوباره تسخیر کردن
oversrike
دوباره چاپ کردن
regaining
دوباره تصرف کردن
re examine
دوباره بازپرسی کردن
re-examine
دوباره بازپرسی کردن
re-examined
دوباره بازپرسی کردن
revalued
دوباره ارزیابی کردن
reactivates
دوباره فعال کردن
rescheduled
دوباره برنامهریزی کردن
reschedule
دوباره برنامهریزی کردن
reschedules
دوباره برنامهریزی کردن
rescheduling
دوباره برنامهریزی کردن
resurface
دوباره روکاری کردن
resurfaced
دوباره روکاری کردن
rebuild
دوباره ساختمان کردن
revaluing
دوباره ارزیابی کردن
regain
دوباره تصرف کردن
revise
دوباره چاپ کردن
revalues
دوباره ارزیابی کردن
reactivate
دوباره فعال کردن
resurfaces
دوباره روکاری کردن
reactivated
دوباره فعال کردن
regained
دوباره تصرف کردن
rephrasing
دوباره عبارتبندی کردن
regains
دوباره تصرف کردن
revisiting
دوباره ملاقات کردن
reorganizes
دوباره متشکل کردن
revalidate
دوباره پادار کردن
rewires
دوباره سیمکشی کردن
revisits
دوباره ملاقات کردن
recollect
دوباره جمع کردن
recollected
دوباره جمع کردن
rewiring
دوباره سیمکشی کردن
reorganizing
دوباره متشکل کردن
recollecting
دوباره جمع کردن
recollects
دوباره جمع کردن
remarried
دوباره عروسی کردن
remarry
دوباره عروسی کردن
reorganized
دوباره متشکل کردن
rewired
دوباره سیمکشی کردن
reorganised
دوباره متشکل کردن
retaken
دوباره تسخیر کردن
revisit
دوباره ملاقات کردن
reorganises
دوباره متشکل کردن
reorganising
دوباره متشکل کردن
retakes
دوباره تسخیر کردن
back fill
عمل دوباره پر کردن
revisited
دوباره ملاقات کردن
retaking
دوباره تسخیر کردن
rewire
دوباره سیمکشی کردن
remarries
دوباره عروسی کردن
cold start
دوباره روشن کردن
reorganize
دوباره متشکل کردن
regarding
دوباره تسطیح کردن
re establish
دوباره برپا کردن
retry
دوباره ازمایش کردن
reasure
دوباره بیمه کردن
reinterpret
دوباره تفسیر کردن
reuse
دوباره استفاده کردن
rebind
دوباره صحافی کردن
retranslate
دوباره ترجمه کردن
retransmit
دوباره مخابره کردن
recalculate
دوباره حساب کردن
reinsure
دوباره بیمه کردن
reassociate
دوباره معاشرت کردن
retry
دوباره محاکمه کردن
reassociate
دوباره متحد کردن
reproducing
دوباره چاپ کردن
revising
دوباره چاپ کردن
re establish
دوباره تاسیس کردن
re export
دوباره صادر کردن
re paving
دوباره فرش کردن
re sort
دوباره جور کردن
re strain
دوباره صاف کردن
reopen
دوباره باز کردن
restart
روشن کردن دوباره
retrocede
دوباره واگذار کردن
recommit
دوباره زندان کردن
recompose
دوباره انشاء کردن
reopened
دوباره باز کردن
rejuveoize
دوباره جوان کردن
reexamine
دوباره امتحان کردن
reforge
دوباره جعل کردن
reconditions
دوباره درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com