English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
motor transport حمل ونقل به وسیله خودرو
Other Matches
dangerous goods by road agreement موافقتنامه بین کشورهای اروپایی که در ان درخصوص وسیله حمل نحوه بسته بندی و مشخصات وسیله حمل ونقل توضیح لازم داده شده است
transport means وسیله بارکشی یاحمل ونقل
dead weights وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
mileage مسافت طی شده به وسیله خودرو
parking پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
maximum gradeability حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
four by two خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
sensor وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
transports حمل ونقل
transporting حمل ونقل
hauling حمل ونقل
hauled حمل ونقل
transported حمل ونقل
haul حمل ونقل
forwarding حمل ونقل
transport حمل ونقل
transportation حمل ونقل
hauls حمل ونقل
cabotage حمل ونقل ساحلی
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
wagoner متصدی حمل ونقل
portable قابل حمل ونقل
portability قابلت حمل ونقل
transportable قابل حمل ونقل
carrying حمل ونقل کردن
carries حمل ونقل کردن
common carrier متصدی حمل ونقل
forwarding agent متصدی حمل ونقل
conveying capacity فرفیت حمل ونقل
cost of transport قیمت حمل ونقل
carried حمل ونقل کردن
carry حمل ونقل کردن
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
air delivery حمل ونقل از راه هوا
cto عامل حمل ونقل ترکیبی
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
toted حمل ونقل کردن سوق دادن
totes حمل ونقل کردن سوق دادن
tote حمل ونقل کردن سوق دادن
toting حمل ونقل کردن سوق دادن
lighterage حمل ونقل کالا بوسیله دوبه
mto عامل حمل ونقل چند نوعه
common carrier متصدی حمل ونقل حامل مشترک
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
harbor master مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
gangplank سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
gangplanks سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
pay load اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
jet star نوعی هواپیمای کوچک حمل ونقل چهار موتوره جت
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
bat allowance فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat money فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
motor pool گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت
crawlers وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawler وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
asynchronous داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
loops آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
looped آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
contention وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
built-in نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
devices کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
daisy chain روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
tie down وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
haulage پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
trainer وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
immersion proof وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
trainers وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
daisy chain باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
laser وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
lasers وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
plotters وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotter وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
outputs اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
devices فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
dual capable جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
from pillar to post ازیک وسیله به وسیله دیگر
handshakes سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshake سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshaking سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
interserviceable قابل استفاده به وسیله چندقسمت یا چند نوع یکان وسیله چند یکانی
cycles عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycle عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycled عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
demands جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
demand جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
demanded جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
phase وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
phased وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
tranship نقل وانقال بار وغیره از یک وسیله یاکشتی به وسیله یاکشتی دیگری
phases وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
auto :خودرو
locomobile خودرو
motor vehicle خودرو
autos :خودرو
automobile خودرو
self grown خودرو
automobiles خودرو
automotive خودرو
self propelled خودرو
vehicle خودرو
vehicles خودرو
self driven خودرو
four by four خودرو 4 در 4
adventive خودرو
self propelling خودرو
devices یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
radar prediction بررسی به وسیله رادار تجزیه و تحلیل اطلاعات به وسیله رادار
automobile ماشین خودرو
caterpillar truck خودرو هزارپا
chasis شاسی خودرو
motor car گردونه خودرو
automobiles ماشین خودرو
bumper bar سپر خودرو
to use the car با خودرو رفتن
to ride in the car با خودرو رفتن
deep jeep خودرو زیرابی
to turn [to turn off] [to make a turn] پیچیدن [با خودرو]
propeller shaft گاردان خودرو
personnel carrier خودرو نفربر
scout car خودرو دیده ور
escalator پلکان خودرو
ammunition carrier خودرو مهمات کش
propeller گاردان خودرو
wildwood جنگل خودرو
locomobile گردونه خودرو
escalators پلکان خودرو
liftruck خودرو بالابر
weedy هرز خودرو
motor cars گردونه خودرو
truck vehicle خودرو نظامی
escalator پلکان خودرو
vehicular مربوط به خودرو
motor vehicle خودرو موتوری
tank transporter خودرو مازتانک بر
moving stairway پلکان خودرو
motorcar خودرو سواری
drive screw پیچ خودرو
tank vehicle خودرو تانکرسوخت
tank vehicle خودرو تانکر
moving staircase پلکان خودرو
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
dipped headlights [lights] [British English] نور پایین [خودرو]
windshield شیشه جلو خودرو
signal علامت راهنمای خودرو
dimmed headlights [lights] [American English] نور پایین [خودرو]
technical inspection معاینه فنی [خودرو]
unladen weight وزن کامل خودرو
low beams [beam light] [American English] نور پایین [خودرو]
windshields شیشه جلو خودرو
dipped beams [beam light] [British English] نور پایین [خودرو]
unladen weight وزن ناخالص خودرو
signaled علامت راهنمای خودرو
signalled علامت راهنمای خودرو
payloads بازده خودرو یا دستگاه
payload بازده خودرو یا دستگاه
suspension wheel چرخ تعلیق خودرو
short wheel خودرو شاسی کوتاه
combat tire تایر جنگی خودرو
full tracked خودرو تمام شنی
high gear دنده قوی خودرو
moving stairways پلکان های خودرو
wheel wrench آچار چرخ خودرو
lift truck خودرو دارای جرثقیل
wheel brace آچار چرخ خودرو
[spider-type] lug wrench [American E] آچار چرخ خودرو
cross bar wrench آچار چرخ خودرو
propeller joint چهارشاخه گاردان خودرو
loading list لیست بارگیری خودرو
loading plan طرح بارگیری خودرو
moving stairs {pl} پلکان های خودرو
oil pan جعبه کارتر خودرو
rollover چپ شدن خودرو یاوسیله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com