Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
goal tending
خطای اثر گذاردن روی توپ حلقه
Other Matches
base ring
حلقه یا رینگ تحتانی توپ حلقه پایه حلقه کف
loop
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
looped
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loops
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
faults
خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
faulted
خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault
خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
charging
خطای مهاجم خطای ناشی از یورش به حریف
write enable ring
حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
positioning band
حلقه تثبیت حلقه ثبات گلوله روی پوکه
horizontal error
خطای بر دو سمت خطای افقی
error
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
errors
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
nest
حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
ferrules
حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
ferrule
حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
nests
حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
crispest
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisp
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
loop
حلقه درون حلقه دیگر
crisper
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisps
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
loops
حلقه درون حلقه دیگر
looped
حلقه درون حلقه دیگر
magnetic deviation
میزان خطای قرائت عقربه مغناطیسی خطای عقربه
bight
حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
purling
حلقه حلقه شدن
purls
حلقه حلقه شدن
purl
حلقه حلقه شدن
purled
حلقه حلقه شدن
eye bolt
حلقه حلقه اتصال
convolute
حلقه حلقه کردن
wreathy
حلقه حلقه شده
quoit
حلقه پرتاب حلقه
adjusting ring
حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
sets
گذاردن
to leave out
جا گذاردن
skew
کج گذاردن
skewing
کج گذاردن
skews
کج گذاردن
invests
گذاردن
investing
گذاردن
set
گذاردن
setting up
گذاردن
repose
گذاردن
lay
گذاردن
invest
گذاردن
invested
گذاردن
to lay it on thick
گذاردن
tabled
تو گذاردن
instate
گذاردن
to lay it on with a trowel
گذاردن
tables
تو گذاردن
impone
گذاردن
reposal
گذاردن
tabling
تو گذاردن
lays
گذاردن
table
تو گذاردن
foot fault
خطای پا
cumulative error
خطای کل
imprinted
گذاردن زدن
thwart
بی نتیجه گذاردن
thwarted
بی نتیجه گذاردن
demark
نشان گذاردن
bulid
بنیان گذاردن
contradistinguish
فرق گذاردن
scheduled
دربرنامه گذاردن
innovate
بدعت گذاردن
embowel
در روده گذاردن
innovated
بدعت گذاردن
to leave behind
درپس گذاردن
impress
باقی گذاردن
impress
نشان گذاردن
imprints
گذاردن زدن
imprint
گذاردن زدن
to d. up
خوراک گذاردن
impressing
باقی گذاردن
impresses
نشان گذاردن
impresses
باقی گذاردن
impressed
نشان گذاردن
impressed
باقی گذاردن
to leave behind
باقی گذاردن
innovates
بدعت گذاردن
gage
وثیقه گذاردن
put away
کنار گذاردن
pt down
کنار گذاردن
leave alone
تنها گذاردن
silo
در سیلو گذاردن
leave alone
بحال گذاردن
placing at disposal
در دسترس گذاردن
novelize
بدعت گذاردن
consigns
امانت گذاردن
consigning
امانت گذاردن
consigned
امانت گذاردن
pyx
درجعبه گذاردن
interlocate
در میان گذاردن
skew
اریب گذاردن
schedules
دربرنامه گذاردن
schedule
دربرنامه گذاردن
reposit
ودیعه گذاردن
endorses
صحه گذاردن
imburse
درکیسه گذاردن
incase
در جعبه گذاردن
skews
اریب گذاردن
skewing
اریب گذاردن
interlay
در میان گذاردن
work on/upon
<idiom>
تفثیر گذاردن
bestow
امانت گذاردن
exposes
روباز گذاردن
tables
معوق گذاردن
exposes
بی حفاظ گذاردن
expose
روباز گذاردن
expose
بی حفاظ گذاردن
endorsing
صحه گذاردن
tabling
معوق گذاردن
endorsed
صحه گذاردن
endorse
صحه گذاردن
assessing
خراج گذاردن بر
assesses
خراج گذاردن بر
assessed
خراج گذاردن بر
exposing
بی حفاظ گذاردن
exposing
روباز گذاردن
encapsulate
درکپسول گذاردن
impressing
نشان گذاردن
interposing
پا به میان گذاردن
interposes
پا به میان گذاردن
interposed
پا به میان گذاردن
interpose
پا به میان گذاردن
bestowed
امانت گذاردن
bestowing
امانت گذاردن
bestows
امانت گذاردن
table
معوق گذاردن
encapsulating
درکپسول گذاردن
tabled
معوق گذاردن
encapsulates
درکپسول گذاردن
assess
خراج گذاردن بر
put-up
در فرف گذاردن
collocate
پهلوی هم گذاردن
sashes
پنجره گذاردن
sash
پنجره گذاردن
procrastinating
معوق گذاردن
procrastinates
معوق گذاردن
procrastinated
معوق گذاردن
procrastinate
معوق گذاردن
demarcating
نشان گذاردن
demarcates
نشان گذاردن
demarcated
نشان گذاردن
demarcate
نشان گذاردن
reverence
احترام گذاردن
collocated
پهلوی هم گذاردن
to leave unsaid
نا گفته گذاردن
collocates
پهلوی هم گذاردن
put up
در فرف گذاردن
shelved
در قفسه گذاردن
shelve
در قفسه گذاردن
underdo
از کار کم گذاردن
to strike in
پامیان گذاردن
to step in
پامیان گذاردن
suspend
معوق گذاردن
suspending
معوق گذاردن
suspends
معوق گذاردن
pouch
درجیب گذاردن
pouches
درجیب گذاردن
collocating
پهلوی هم گذاردن
innovating
بدعت گذاردن
consign
امانت گذاردن
leaving
باقی گذاردن
to join in
پامیان گذاردن
places
در محلی گذاردن
place
در محلی گذاردن
stroking
سرکش گذاردن
leave
باقی گذاردن
checks
نشان گذاردن
checked
نشان گذاردن
adopt
نام گذاردن
award
امانت گذاردن
strokes
سرکش گذاردن
stroked
سرکش گذاردن
check
نشان گذاردن
awarding
امانت گذاردن
awards
امانت گذاردن
awarded
امانت گذاردن
placing
در محلی گذاردن
stroke
سرکش گذاردن
error of expectation
خطای انتظار
continuous error
خطای پیوسته
civil wrong
خطای مدنی
hallucinations
خطای حس اغفال
systematic error
خطای سیستماتیک
constant error
خطای ثابت
systematic error
خطای منظم
hallucination
خطای حس اغفال
common foul
خطای عادی
computational mistake
خطای محاسباتی
syntax error
خطای نحوی
continuous error
خطای متوالی
hacking
خطای بدنی
cumulative error
خطای جمعی
temporary error
خطای موقتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com