English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4 milliseconds)
English Persian
impersonate خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating خودرابجای دیگری جا زدن
Other Matches
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
another دیگری
third به دیگری
thirds به دیگری
t' other دیگری
tother دیگری
other متفاوت دیگری
others متفاوت دیگری
onother's money پول دیگری
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
consecutively یکی پس از دیگری
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
at another time در زمان دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
heteronomous پیروقانون دیگری
at second hand از قول دیگری
ratios نسبت یک عدد به دیگری
personifies رل دیگری بازی کردن
metonymy ذکرکلمهای بمنظور دیگری
personified رل دیگری بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
personifying رل دیگری بازی کردن
converting تغییر چیزی به دیگری
converts تغییر چیزی به دیگری
release اعراض از حق به نفع دیگری
released اعراض از حق به نفع دیگری
another کسی [چیز] دیگری
one country or another این یا یک کشور دیگری
transplanting درجای دیگری نشاندن
transplants درجای دیگری نشاندن
transplanted درجای دیگری نشاندن
transports انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting انتقال از یک مسیر به دیگری
sequentially یکی پس از دیگری به ترتیب
transported انتقال از یک مسیر به دیگری
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
serially یکی پس از دیگری یا در سری
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
convert تغییر چیزی به دیگری
one after a یکی درپی دیگری
converted تغییر چیزی به دیگری
releases اعراض از حق به نفع دیگری
eye baby دیگری که به او نگاه میکند
let a praise thee بگذارد دیگری تورابستاید
i had no a چاره دیگری نداشتم
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
detinue ضبط مال دیگری
ratio نسبت یک عدد به دیگری
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
subtraction کم کردن یک عدد از دیگری
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
alternately تغییر از یکی به دیگری
breach of close تجاوز به ملک دیگری
heteronomy پیروی از قانون دیگری
predecease قبل از دیگری مردن
copycat <idiom> تقلید از شخص دیگری
assumpsit تقبل دیون دیگری
i had no a شق دیگری نبودکه اختیارکنم
it is of a different kind قسم دیگری است
predecease مرگ قبل از دیگری
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
take the words out of someone's mouth <idiom> حرف دیگری راقاپیدن
transplant درجای دیگری نشاندن
delaying یچ بسته به دیگری عبور میکند
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
put words in one's mouth <idiom> چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
delays یچ بسته به دیگری عبور میکند
outdistancing خیلی جلوتر از دیگری افتادن
impersonation نقش دیگری رابازی کردن
delay یچ بسته به دیگری عبور میکند
are these a more apples هیچ سیب دیگری هست
pur autre vie برای مدت عمر دیگری
transmutation تبدیل عنصری بعنصر دیگری
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
augmenter مقداری که به دیگری اضافه میشود
rub off <idiom> به شخص دیگری انتقال دادن
interrupts حرف دیگری را قطع کردن
common of piscary حق ماهی گیری درابهای دیگری
personator کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
interrupting حرف دیگری را قطع کردن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
new person <idiom> شخص دیگری شدن ،بهترشدن
matches تنظیم ثبات معادل با دیگری
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
match تنظیم ثبات معادل با دیگری
girlfriend زنی که دوست زن دیگری است
relocation انتقال به محل دیگری ازحافظه
girlfriends زنی که دوست زن دیگری است
outdistance خیلی جلوتر از دیگری افتادن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
rights of way حق عبور از روی ملک دیگری
reword باواژههای دیگری بیان کردن
right of way حق عبور از روی ملک دیگری
outdistances خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistanced خیلی جلوتر از دیگری افتادن
vicariousness خود را به جای دیگری گذاشتن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
to be moved to another school به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
staged اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
he took a different view نظریه دیگری اتخاذ کرد
globally را با دیگری در متن عوض میکند
overlap پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
to shift a burden کاری رابدوش دیگری گذاشتن
to t. بحقوق دیگری تجاوز کردن
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
transfusable قابل تزریق در جسم دیگری
ghostwrite بنام شخص دیگری نوشتن
transfusible قابل تزریق در جسم دیگری
rehousing به جای دیگری اسکان دادن
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
personifier مجسم کننده شخصیت دیگری
vest واگذاری حقی یامالی به دیگری
vests واگذاری حقی یامالی به دیگری
proxy بنمایندگی دیگری رای دادن
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
indirect objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objected ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
objecting ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
overlaps پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
sublease به مستاجر دیگری اجاره دادن
to connect with a flight به پرواز [دیگری] وصل شدن
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
suffragan تابع منطقه یاقسمت دیگری
passing off به اسم دیگری معامله کردن
transmission ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmissions ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
unless you are otherwise engaged اگر کار دیگری نداری
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
be a carbon copy <idiom> دقیقا مثل دیگری بودن
global را با دیگری در متن عوض میکند
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
inherits وارث شدن از دیگری گرفتن
multiplicand عددی که در دیگری ضرب شود
inherit وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting وارث شدن از دیگری گرفتن
multiplying انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
This is a different thing altogether. این کاملا" چیز دیگری است
self adjustment انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
Nothing more occurs to me . چیز دیگری بنظرم نمی رسد
multiplies انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
conditional فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
multiply انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
alternates آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
topwork پیوند از جنس دیگری بدرخت زدن
migration انتقال کاربران از یک سخت افزار به دیگری
transplantable قابل برداشتن وکاشتن درمحل دیگری
to rap on the table دست یا چیز دیگری روی زمین
to play off از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
comparison یکی از این دو از دیگری سریع تر است
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
comparisons یکی از این دو از دیگری سریع تر است
multiplied انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
synchronous آنچه همان با دیگری اجرا شود.
vicarious work کاری که کسی به جای دیگری بکند
alternate آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternated آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
transshipment انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
modulus باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
successive آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
Do you have any more luggage? آیا چمدان یا بار دیگری دارید؟
compurgator یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
convert معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
That's quite another matter. این که کاملا موضوع دیگری است.
to have a different view of [ opinion about] something در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
That's another story. این داستان [قضیه] دیگری است.
eep گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
ecesis قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
dutch uncle کسی که به سختی دیگری راملامت کند
drift bolt میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
to exchange something [for something] معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something [for something] مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
converted معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
farm out <idiom> شخص دیگری برای انجام کار
something else again <idiom> بحث دیگری دارد، چیز دیگریست.
killjoy کسی که عیش دیگری را منقص میکند
killjoys کسی که عیش دیگری را منقص میکند
leave (someone) holding the bag <idiom> تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
voyager مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com