Total search result: 201 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
three piece |
درست شده از سه قسمت |
|
|
Other Matches |
|
coincidence function |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
meets |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
meet |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
and |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
joins |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
joined |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
intersection |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
intersections |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
join |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
OR function |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد |
assertion |
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود |
either or operation |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد |
conjunctions |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
conjunction |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
unions |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
false |
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست |
alternation |
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند |
disjunction |
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند |
union |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
butted |
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف |
butt |
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف |
butts |
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف |
tempers |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempered |
درست ساختن درست خمیر کردن |
temper |
درست ساختن درست خمیر کردن |
terne |
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع |
terneplate |
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع |
ecphora |
پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.] |
quartersaw |
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن |
plank |
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری |
shuttling |
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو |
long bone |
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند |
base section |
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی |
cross disbursing |
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات |
section |
قسمت قسمت کردن برش دادن |
sections |
قسمت قسمت کردن برش دادن |
judiciousness |
قضاوت درست تشخیص درست |
be the spitting image of someone <idiom> |
درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن] |
fanfold |
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد |
executing agency |
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی |
shuttled |
قسمت قسمت حرکت کردن |
shuttle |
حمل کردن قسمت به قسمت |
shuttles |
قسمت قسمت حرکت کردن |
shuttle |
قسمت قسمت حرکت کردن |
shuttled |
حمل کردن قسمت به قسمت |
shuttles |
حمل کردن قسمت به قسمت |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
public relations officer |
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی |
public relations officers |
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی |
detachments |
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه |
detachment |
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه |
enlisted section |
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد |
army nurse corps |
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی |
EXOR |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
alternative |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
exjunction |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
alternatives |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
differences |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
exclusive |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
to sell in lots |
قسمت قسمت فروختن |
throttles |
عبور قسمت به قسمت |
throttled |
عبور قسمت به قسمت |
throttling |
عبور قسمت به قسمت |
shuttled |
راهپیمائی قسمت به قسمت |
parts per million |
قسمت در میلیون قسمت |
shuttles |
بمباران قسمت به قسمت |
throttle |
عبور قسمت به قسمت |
p.p.m |
قسمت در یک میلیون قسمت |
shuttle |
راهپیمائی قسمت به قسمت |
shuttles |
راهپیمائی قسمت به قسمت |
shuttled |
بمباران قسمت به قسمت |
shuttle |
بمباران قسمت به قسمت |
forward overlap |
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی |
symmetric difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند |
NAND function |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
dispersion |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد |
denial |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
denials |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
cross refer |
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن |
except |
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند |
equality |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
division police petty officer |
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت |
railway division |
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن |
cellular unit |
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا |
skeg |
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی |
skag |
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی |
right |
درست |
indefectible |
درست |
incorrupt |
درست |
conscionable |
درست |
entire |
درست |
by fits and starts |
درست |
in order |
درست |
authentic |
درست |
truest |
درست |
clear |
درست |
clearer |
درست |
clearest |
درست |
clears |
درست |
righting |
درست |
righted |
درست |
exactly |
درست |
truer |
درست |
properly |
درست |
genuine |
درست |
sock |
درست |
legitimately |
درست |
proper |
درست |
inviolate |
درست |
orthodox |
درست |
by the square |
درست |
veracious |
درست |
in a entireness of state |
درست |
integral |
درست |
true |
درست |
orthographically |
درست |
just |
درست |
valid |
درست |
legitimates |
درست |
legitimate |
درست |
out-and-out |
درست |
out and out |
درست |
even |
هم درست |
accurate [correct] <adj.> |
درست |
legitimating |
درست |
perfects |
درست |
legitimated |
درست |
perfecting |
درست |
Am I not right?dont you agree with me ? |
درست می گه یا نه ؟ |
perfected |
درست |
perfect |
درست |
correct <adj.> |
درست |
exact <adj.> |
درست |
convenient <adj.> |
درست |
functional <adj.> |
درست |
practicable <adj.> |
درست |
practical <adj.> |
درست |
purpose-built <adj.> |
درست |
purposeful <adj.> |
درست |
purposive <adj.> |
درست |
suitable <adj.> |
درست |
useful <adj.> |
درست |
appropriate [for an occasion] <adj.> |
درست |
Quite [so] ! |
درست! |
proper <adj.> |
درست |
real <adj.> |
درست |
true <adj.> |
درست |
incorrect |
نا درست |
accurate |
درست |
aright |
درست |
utilitarian [useful] <adj.> |
درست |
well advised |
درست |
exact |
درست |
smack dab |
درست |
straighter |
درست |
right as a trivet |
تن درست |
corrects |
درست |
exacts |
درست |
exacted |
درست |
straightest |
درست |
correct |
درست |
right as a trivet |
درست |
straightforward |
درست |
whole |
درست |
plain dealing |
درست |
right as nails |
درست |
correcting |
درست |
straight |
درست |
concocts |
درست کردن |
misunderstand |
درست نفهمیدن |
misunderstands |
درست نفهمیدن |
misunderstood |
درست نفهمیدن |
cleaned |
درست کردن |
concocting |
درست کردن |
concocted |
درست کردن |
fabricating |
درست کردن |
trim |
درست کردن |
entire |
درست یکپارچه |
fabricates |
درست کردن |
fabricated |
درست کردن |
fabricate |
درست کردن |
trimmest |
درست کردن |
trims |
درست کردن |
concoct |
درست کردن |
clean |
درست کردن |
mistook |
درست نفهمیدن |
makes |
درست کردن |
misbehave |
درست رفتارنکردن |
misapprehending |
درست نفهمیدن |
misapprehended |
درست نفهمیدن |
make |
درست کردن |
misapprehend |
درست نفهمیدن |
land |
درست به هدف |
misbehaving |
درست رفتارنکردن |
weave |
درست کردن |
misapprehends |
درست نفهمیدن |
behaving |
درست رفتارکردن |
behaves |
درست رفتارکردن |
behaved |
درست رفتارکردن |