English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
end در انتها یا پس از چندین مشکل
ended در انتها یا پس از چندین مشکل
ends در انتها یا پس از چندین مشکل
Other Matches
complicated با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
ScanDisk که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
campus environment محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
communication پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
polygenetic دارای چندین نیا یا چندین تخم
multivalent دارای چندین قدر چندین بنیانی
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
sempiternity بی انتها
tailing انتها
closest انتها
extremity انتها
endways از انتها
forever بی انتها
extremities انتها
eternity بی انتها
eternality بی انتها
immortality بی انتها
closer انتها
close انتها
adinfinitum بی انتها
agelong بی انتها
aeon بی انتها
foreverness بی انتها
infinite time بی انتها
closes انتها
terminal انتها
terminals انتها
to the end تا انتها
tag end انتها
open-ended بی انتها
open ended بی انتها
fathomless بی انتها
timeless بی انتها
extreme انتها
ends انتها
outrance انتها
out <adv.> انتها
ended انتها
infinite بی انتها
topless بی انتها
termination انتها
supreme انتها
end انتها
endings انتها
endwise از انتها
perpetuity بی انتها
ending انتها
end mark نشان انتها
head انتها دماغه
open ended system سیستم بی انتها
caudal نزدیک به انتها
endless form ورقه بی انتها
acrogenous از انتها رسته
endless loop حلقه بی انتها
finishes به انتها رسیدن
finish به انتها رسیدن
epiphonema حسن انتها
over- به انتها رسیدن
over به انتها رسیدن
rollover صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
marginal حداکثر نزدیک به انتها
zillion عدد بی انتها و معتنی به
tail end قسمت نهایی انتها
through از اغاز تا انتها کاملا
finishes انجام دادن چیزی تا انتها
finish انجام دادن چیزی تا انتها
region محوطه بسیار وسیع وبی انتها
endings عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
ending عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
regions محوطه بسیار وسیع وبی انتها
biased داده یا رکوردی که به انتها اشاره میکند
bicipital تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
problems مشکل
quandary مشکل
quandaries مشکل
problem مشکل
difficult مشکل
jigsaw مشکل
jigsaws مشکل
uphill مشکل
scarc ely مشکل
loop حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
hangs وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hang وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
loops حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
looped حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
miminy piminy مشکل پسند
fastidious مشکل پسند
free from error <adj.> بدون مشکل
floorer سوال مشکل
hard مشکل شدید
immaculate <adj.> بدون مشکل
flawless <adj.> بدون مشکل
hardest مشکل شدید
sound <adj.> بدون مشکل
exquisite taste مشکل پسندی
hardly مشکل بزحمت
finically مشکل پسندانه
finicality مشکل پسندی
open sesame مشکل گشا
feeding problem مشکل تغذیه
picksome مشکل پسند
knot مشکل عقده
in a bind <idiom> به مشکل افتادن
problem identification بازشناسی مشکل
off the hook <idiom> دورشدن از مشکل
fastidiousness مشکل پسندی
f.in taste مشکل پسند
hard to please مشکل پسند
ills مشکل سخت
in a jam <idiom> مشکل داشتن
defect description توضیح مشکل
solutions پاسخ یک مشکل
What's the problem? مشکل کجاست؟
solution پاسخ یک مشکل
ill مشکل سخت
ill- مشکل سخت
bisexuals خنثی مشکل
knots مشکل عقده
harder مشکل شدید
impeccable <adj.> بدون مشکل
kick up a fuss <idiom> به مشکل بر خوردن
head above water <idiom> آشکاری مشکل
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
fault description توضیح مشکل
faultless <adj.> بدون مشکل
bisexual خنثی مشکل
error description توضیح مشکل
description of error توضیح مشکل
up the creek <idiom> به مشکل برخودن
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
deep water <idiom> مشکل سخت
doubled صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
doubled up صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
sangreal جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
deque صفی که در آن موضوعات جدید قابل اضافه شدن حتی در انتها هستند
the Holy Grail جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
solve یافتن پاسخ یک مشکل
solving یافتن پاسخ یک مشکل
solves یافتن پاسخ یک مشکل
solved یافتن پاسخ یک مشکل
mooney problem checklist مشکل سنج مونی
mystification مشکل وپیچیده سازی
turn tail <idiom> فرار از خطر یا مشکل
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
no picnic <idiom> ناخوش آیند ،مشکل
catastrophic error خطا یا مشکل در کل سیستم
calculation پاسخ به یک مشکل در ریاضی
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
raise eyebrows <idiom> ایجاد مشکل و زحمت
to put the a. in the helve مشکل یامعمائی را حل کردن
resource person فرد مشکل گشا
problem child کودک مشکل افرین
unhandy مشکل بدست امده
Gordian knot مشکل معما مانند
Gordian knots مشکل معما مانند
can of worms <idiom> مشکل پیچیده وسردرگم
problem behavior رفتار مشکل افرین
to resolve a doubt حل مشکل یاشبهه کردن
end نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
topology توپولوژی بکه که تمام قط عات به یک کابل وصل هستند که در هر انتها Terminator دارد
matter مشکل یا مساله قابل بحث
mattering مشکل یا مساله قابل بحث
matters مشکل یا مساله قابل بحث
i can add rapidly مشکل مارا زیاد کرد
hardens مشکل کردن سخت شدن
harden مشکل کردن سخت شدن
difficult terrain زمین مشکل برای عبور
finicking جلوه فروش مشکل پسند
it is particularly difficult بیک طرزمخصوصی مشکل است
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
mattered مشکل یا مساله قابل بحث
Problem - solving . گره گشایی ( رفع مشکل )
clear up <idiom> حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
last straw <idiom> [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
intricate design نقش پیچیده، درهم و مشکل
iteration تکرار یک برنامه برای حل مشکل
problems سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
formulae مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
complex بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complexes بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
degree of difficulty درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
advanced بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
calculate یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
formula مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
calculates یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
calculated یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
breaks از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
he can scarcely have done that مشکل این کار را کرده باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com