English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
outfoot در سرعت سبقت گرفتن بر جلو افتادن از
Other Matches
lead curve خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
to get the better of سبقت گرفتن بر
precess سبقت گرفتن
best سبقت گرفتن
outdistances سبقت گرفتن بر
outdistancing سبقت گرفتن بر
forereach سبقت گرفتن از
overtakes سبقت گرفتن
outdistanced سبقت گرفتن بر
overtaken سبقت گرفتن
grab سبقت گرفتن
grabbed سبقت گرفتن
grabbing سبقت گرفتن
grabs سبقت گرفتن
overtake سبقت گرفتن
outmaneuver سبقت گرفتن بر
outdistance سبقت گرفتن بر
overtakes سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtaken سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtake سبقت گرفتن بر رد شدن از
pass سبقت گرفتن از خطور کردن
passed سبقت گرفتن از خطور کردن
anticipate پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipated پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipating پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipates پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
passes سبقت گرفتن از خطور کردن
overtaking sight distance مسافت دید برای سبقت گرفتن
outpoint سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
isolead curve خط میزان منحنی نقاط هم سبقت در تیراندازی خط نمایش سبقت
linear speed روش محاسبه سبقت به طریقه خطی سبقت خطی هدف
float ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floats ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
compass acceleration error اشتباه قطب نما در اثر سرعت گرفتن کشتی یا هواپیما
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
kill off سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
privileged مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
aircraft arresting hook مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
pinch محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
spoiler صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
to fall on ones knees بیرون افتادن بلابه افتادن
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
overtaking lane خط سبقت
competitive سبقت جو
transcendence or cy سبقت
overtaking سبقت
precedence سبقت
antedates سبقت
competitiveness سبقت جو
precession سبقت
antedated سبقت
antecedence سبقت
antedate سبقت
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
prediction angle زاویه سبقت
transcend سبقت جستن
one-upmanship یک قدم سبقت
GIVE WAY محل سبقت
GIVE WAY سبقت آزاد
transcended سبقت جستن
lead زاویه سبقت
transcends سبقت جستن
leads زاویه سبقت
leads سبقت هادی
stadia line خط انحراف سبقت
lead سبقت هادی
one upmanship یک قدم سبقت
transcending سبقت جستن
exceeding سبقت و پیشی
leads and lags سبقت ها و تاخیرها
lead pursuit مسیر سبقت
lead angle زاویه سبقت
competitions سبقت جوئی
lead lag relation رابطه سبقت
competition سبقت جوئی
lateral tell سبقت عرضی
passant سبقت گیر
get the start of سبقت جستن بر
outguess سبقت جستن
competition هم چشمی سبقت جویی
overtaking vessel شناوه سبقت گیرنده
competitions هم چشمی سبقت جویی
overtaking vessel ناو درحال سبقت
leading line خط بستن زاویه سبقت به توپ
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
toget the start of one's rival بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
prediction mechanism دستگاه مدبر یا محاسب سبقت هدف
one-upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
one upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
anticipation سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
to cut brake or beat a r گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
sustained rate سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
aircraft block speed سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
decelerates از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
prostrate افتادن
to come a mucker افتادن
tumbles افتادن
to shank off افتادن
to come a cropper افتادن
prostrated افتادن
topples از سر افتادن
to be thrown افتادن
lie افتادن
prostrates افتادن
to fall down افتادن
to fall off افتادن
plonk افتادن
prostrating افتادن
lies افتادن
toppled از سر افتادن
topple از سر افتادن
toppling از سر افتادن
retard پس افتادن
opposes در افتادن
retarding پس افتادن
to be off ones feed افتادن
retards پس افتادن
to be deferred پس افتادن
tumbled افتادن
fall افتادن
lied افتادن
tumble افتادن
to bite the dust افتادن
plonked افتادن
lapse vi افتادن
out of breath <idiom> به هن هن افتادن
lag پس افتادن
scored خط افتادن
foundered از پا افتادن
score خط افتادن
scores خط افتادن
lagged پس افتادن
oppose در افتادن
drop back افتادن
lags پس افتادن
founder از پا افتادن
founders از پا افتادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com