Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
to crack
[break up]
a gang
دسته جنایتکاران را منحل کردن
[اصطلاح روزمره]
Other Matches
gang
دسته جنایتکاران
gangs
دسته جنایتکاران
mobsters
غضو دسته جنایتکاران کانگستر
mobster
غضو دسته جنایتکاران کانگستر
disorganising
منحل کردن
dissolves
منحل کردن
annul
منحل کردن
disorganizing
منحل کردن
disorganizes
منحل کردن
break up
منحل کردن
disorganize
منحل کردن
disorganises
منحل کردن
dismantlement
منحل کردن
disorganised
منحل کردن
dissolve
منحل کردن
abjure
منحل کردن
wind up
منحل کردن
withdraw
منحل کردن
revoke
منحل کردن
cancel
منحل کردن
remit
منحل کردن
elide
منحل کردن
abrogate
منحل کردن
abolish
منحل کردن
nullify
منحل کردن
to break up
منحل کردن خردکردن
disbands
منحل کردن یکانها
disbanding
منحل کردن یکانها
disband
منحل کردن یکانها
disband
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbands
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbanding
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
manhunts
تعقیب جنایتکاران
gangland
دنیای جنایتکاران
manhunt
تعقیب جنایتکاران
the criminals' lair
پنهان گاه جنایتکاران
rogues gallery
گالری تصاویر جنایتکاران ومجرمین
bundle
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
متمرکز کردن دسته کردن دسته
dissolved
منحل
assort
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
windrow
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
regiment
دسته دسته کردن
groups
دسته دسته کردن
sort
دسته دسته کردن
group
دسته دسته کردن
sorts
دسته دسته کردن
sorted
دسته دسته کردن
disbanded
منحل شده
wound up
منحل شده
indissoluble
منحل نشدنی ماندگار
indissolubly
بطور منحل نشدنی
e p u
591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
bundles
دسته کردن
faggots
دسته کردن
bundling
دسته کردن
cluster
دسته کردن
bands
دسته کردن
truss
دسته کردن
trussing
دسته کردن
trusses
دسته کردن
wreathing
گل ها را دسته کردن
fagot
دسته کردن
trussed
دسته کردن
wreathes
گل ها را دسته کردن
bundle
دسته کردن
band
دسته کردن
wreathed
گل ها را دسته کردن
faggot
دسته کردن
wreathe
گل ها را دسته کردن
sheaf
دسته کردن
batching
دسته کردن
aggroup
دسته کردن
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
sorted
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts
دسته کردن طبقه بندی کردن
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
group
دسته بندی کردن
to form into groups
دسته بندی کردن
team
دسته درست کردن
categorises
دسته بندی کردن
cluster bomb
سنبله دسته کردن
ratings
دسته بندی کردن
categorizes
دسته بندی کردن
categorized
دسته بندی کردن
categorizing
دسته بندی کردن
regimentalation
دسته بندی کردن
teams
دسته درست کردن
cluster bombs
سنبله دسته کردن
categorize
دسته بندی کردن
categorising
دسته بندی کردن
categorised
دسته بندی کردن
rating
دسته بندی کردن
to erect into
دسته بندی کردن به
to categorize
دسته بندی کردن
grade
دسته بندی کردن
cluster
سنبله دسته کردن
grades
دسته بندی کردن
record blocking
دسته کردن رکوردها
clusters
سنبله دسته کردن
resort
دسته بندی کردن
groups
دسته بندی کردن
resorted
دسته بندی کردن
resorts
دسته بندی کردن
quire
کاغذ را دسته کردن
rally
دسته بندی کردن
sort
دسته بندی کردن
classifies
دسته بندی کردن
classify
دسته بندی کردن
classifying
دسته بندی کردن
groupage
دسته بندی کردن
To put ones foot in it .
<idiom>
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
To make a gaffe .
<idiom>
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
rat
دسته خود را ترک کردن
gang
دسته جمعی عمل کردن
troupe
بصورت دسته حرکت کردن
hand-to-hand
دسته و پنجه نرم کردن
hand to hand
دسته و پنجه نرم کردن
to make up hay in to bundles
علف خشک را دسته کردن
To drop a brick .
<idiom>
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
choruses
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorused
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorusing
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorus
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
gangs
دسته جمعی عمل کردن
troupes
بصورت دسته حرکت کردن
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
ranked
درجه دادن دسته بندی کردن
rank
درجه دادن دسته بندی کردن
ranks
درجه دادن دسته بندی کردن
sheave
دسته کردن بصورت بافه دراوردن
beam
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
bunches
دسته کردن خوشه کردن
bunching
دسته کردن خوشه کردن
bunched
دسته کردن خوشه کردن
batches
دسته کردن مجموع کردن
bunch
دسته کردن خوشه کردن
batch
دسته کردن مجموع کردن
to go a mumming
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
resorted
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
lot integrity
دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
sect
دسته دسته مذهبی
they came in bands
دسته دسته امدند
trooping
دسته دسته شدن
scores of people
دسته دسته مردم
assort
دسته دسته شدن
shoals of people
دسته دسته مردم
streams of people
دسته دسته مردم
sects
دسته دسته مذهبی
troop
دسته دسته شدن
in detail
مفصلا دسته دسته
trooped
دسته دسته شدن
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
dizen
دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
handles
دسته
platoon
دسته
confraternity
دسته
platoons
دسته
skulks
دسته
batches
دسته
brigades
دسته
brigade
دسته
fascicle
دسته
sheaf
دسته
detachments
دسته
fasciculate
دسته دسته
groups
دسته دسته
cluster bombs
دسته
pitman
دسته
procession
دسته
gens
دسته
work team
دسته
fascicled
دسته دسته
detachment
دسته
clusters
دسته
fascicle or cule
دسته
cluster bomb
دسته
scores
دسته دسته
schools
دسته
classes
دسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com