Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (11 milliseconds)
English
Persian
controller
دستگاه فرمان
controllers
دستگاه فرمان
automatic controller
دستگاه فرمان
Search result with all words
governor
دستگاه فرمان خودکار گاورنور
governors
دستگاه فرمان خودکار گاورنور
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
double click
احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
full magnetic controller
دستگاه فرمان تمام مغناطیسی
semimagnetic controller
دستگاه فرمان نیم مغناطیسی
Other Matches
ctrl break
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna carta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
synchro
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
meteorograph
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
ac dc set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
printed
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
quad density
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
compressors
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
compressor
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
facsimile recorder
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
equilibrator
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
cancel check firing
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
magnetometer
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
performance factor
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
arresting gear
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
gun slide
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
cold swaging machine
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
plate milling stand
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
data transceiver
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
lazier
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
dial test indicator
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
unit
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
units
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
automatic search jammer
دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
instituting
فرمان
instituted
فرمان
institutes
فرمان
bugle call
فرمان
ordinances
فرمان
ordinance
فرمان
insubordinate
نا فرمان
pipes
فرمان
indocile
نا فرمان
decreeing
فرمان
decrees
فرمان
decree
فرمان
sanctions
فرمان
sanctioning
فرمان
sanctioned
فرمان
decreed
فرمان
sanction
فرمان
MD
فرمان D
chartered
فرمان
charter
فرمان
commandment
فرمان
commandments
فرمان
mkdir
فرمان D
steering
فرمان
drive
فرمان
drives
فرمان
handlebar
فرمان
MDs
فرمان D
if
فرمان IF
precepts
فرمان
ordinace
فرمان
precept
فرمان
chartering
فرمان
institute
فرمان
by order of
فرمان
mark time
فرمان در جا
rescript
فرمان
Rd
فرمان RD
commissions
فرمان
commissioning
فرمان
commission
فرمان
chdir
فرمان CD
control
فرمان
controlling
فرمان
charters
فرمان
controls
فرمان
for
فرمان FOR
commanded
فرمان
commands
فرمان
assize
فرمان
hest
فرمان
rudder bar
فرمان
at my command
به فرمان من
handle bar
فرمان
word
فرمان
firman
فرمان
edicts
فرمان
command
فرمان
ship will adjust
فرمان
worded
فرمان
edict
فرمان
which transponder
علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
insulation testing apparatus
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
intercept receiver
دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی
column grinder
دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
type
فرمان TYPE
replace
فرمان REPLACE
remote control
فرمان از دور
typed
فرمان TYPE
command language
زبان فرمان
rudder bar
فرمان هواپیما
ordains
فرمان دادن
remote control
فرمان از دور
pulpit
میز فرمان
motor vehicle tax
فرمان اتومبیل
joysticks
دسته فرمان
pulpits
میز فرمان
joystick
دسته فرمان
replaced
فرمان REPLACE
joined
فرمان OIN
joins
فرمان OIN
mandated
حکم فرمان
at call
اماده فرمان
decretal
فرمان پاپ
ordain
فرمان دادن
ordained
فرمان دادن
ordaining
فرمان دادن
path
فرمان PATH
order
فرمان نظم
del
فرمان DEL
handle bar arm
دسته فرمان
cls
فرمان CLS
join
فرمان OIN
god's ordinace
فرمان خدا
rite
فرمان اساسی
remote control unit
فرمان از دور
teleguidance
فرمان از دور
zapper
[coll.]
فرمان از دور
types
فرمان TYPE
mandates
حکم فرمان
word of command
فرمان انتصاب
mandate
حکم فرمان
command key
کلید فرمان
steering lever
اهرم فرمان
xcopy
فرمان XCOPY
word of command
فرمان نظامی
replaces
فرمان REPLACE
replacing
فرمان REPLACE
cease fire
فرمان اتش بس
nerve centres
مرکز فرمان
control panel
تابلوی فرمان
control pannel
تابلوی فرمان
appends
فرمان APPEND
appending
فرمان APPEND
appended
فرمان APPEND
append
فرمان APPEND
submission
فرمان بردار
steering wheels
چرخ فرمان
postponement
فرمان بردار
steering wheel
چرخ فرمان
control ratio
نسبت فرمان
control surface
سطح فرمان
control switch
کلید فرمان
buffers
فرمان BUFFERS
control lever
اهرم فرمان
control grid
شبکه فرمان
files
فرمان FILES
find
فرمان FIND
finds
فرمان FIND
parade rest
فرمان ازاد
subsumption
فرمان بردار
subordination
فرمان بردار
control characteristic
مشخصه فرمان
control circuit
مدار فرمان
control cubicle
ایستگاه فرمان
suborder
فرمان بردار
control electrode
الکترود فرمان
servo
فرمان یار
control system
سیستم فرمان
hypotaxis
فرمان بردار
on the double
فرمان بدو رو
paddling
دسته فرمان
command signal
علامت فرمان
in the saddle
<idiom>
تحت فرمان
prescription
صدور فرمان
prescriptions
صدور فرمان
sorts
فرمان SORT
sorted
فرمان SORT
sort
فرمان SORT
channel changer
[rare for: remote control]
فرمان از دور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com