English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
English Persian
reimport دوباره وارد کردن
Search result with all words
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
Other Matches
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
inputting وارد کردن
initiate وارد کردن
inducted وارد کردن
bring in وارد کردن
make an entry وارد کردن
induct وارد کردن
imported وارد کردن
inducting وارد کردن
initiated وارد کردن
initiates وارد کردن
importing وارد کردن
inducts وارد کردن
import وارد کردن
initiating وارد کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rosters وارد صورت کردن
inflict casualty خسارت وارد کردن
import عمل وارد کردن
initiates تازه وارد کردن
imported عمل وارد کردن
importing عمل وارد کردن
roster وارد صورت کردن
initiating تازه وارد کردن
initiate تازه وارد کردن
entered وارد یا ثبت کردن
blemish خسارت وارد کردن
to exert force [on] نیرو وارد کردن [بر]
initiated تازه وارد کردن
enter وارد یا ثبت کردن
enters وارد یا ثبت کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
replenish دوباره پر کردن
refill دوباره پر کردن
replenishing دوباره پر کردن
refreshes دوباره پر کردن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
refilling دوباره پر کردن
replenishes دوباره پر کردن
refilled دوباره پر کردن
replenished دوباره پر کردن
refresh دوباره پر کردن
refills دوباره پر کردن
refreshed دوباره پر کردن
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
involving گیر انداختن وارد کردن
involves گیر انداختن وارد کردن
take a strain وارد کردن فشار به طناب
credit درستون بستانکار وارد کردن
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
inflict casualty تلفات وارد کردن بدشمن
inputted عمل وارد کردن اطلاعات
swear in باسوگند بشغلی وارد کردن
involve گیر انداختن وارد کردن
credited درستون بستانکار وارد کردن
input عمل وارد کردن اطلاعات
crediting درستون بستانکار وارد کردن
credits درستون بستانکار وارد کردن
to give somebody a blow به کسی ضربه وارد کردن
redirecting دوباره راهنمایی کردن
revalued دوباره ارزیابی کردن
redefining دوباره تعریف کردن
revalue دوباره ارزیابی کردن
reactivate دوباره فعال کردن
re establish دوباره برپا کردن
regaining دوباره تصرف کردن
revisits دوباره ملاقات کردن
revalues دوباره ارزیابی کردن
redirect دوباره راهنمایی کردن
recommit دوباره زندان کردن
reorganizes دوباره متشکل کردن
cold start دوباره روشن کردن
reorganizing دوباره متشکل کردن
oversrike دوباره چاپ کردن
reactivating دوباره فعال کردن
redefine دوباره تعریف کردن
redefined دوباره تعریف کردن
redefines دوباره تعریف کردن
reactivates دوباره فعال کردن
reactivated دوباره فعال کردن
redirects دوباره راهنمایی کردن
redirected دوباره راهنمایی کردن
revaluing دوباره ارزیابی کردن
reinstating دوباره برقرار کردن
revisiting دوباره ملاقات کردن
reconditions دوباره درست کردن
reassociate دوباره معاشرت کردن
re-examine دوباره بازپرسی کردن
reasure دوباره بیمه کردن
rebind دوباره صحافی کردن
re-examined دوباره بازپرسی کردن
recalculate دوباره حساب کردن
re-examines دوباره بازپرسی کردن
rewake دوباره بیدار کردن
re-examining دوباره بازپرسی کردن
recompose دوباره انشاء کردن
recollecting دوباره جمع کردن
recollects دوباره جمع کردن
reassociate دوباره متحد کردن
recollect دوباره جمع کردن
remarry دوباره عروسی کردن
reinstates دوباره برقرار کردن
revisited دوباره ملاقات کردن
recollected دوباره جمع کردن
revisit دوباره ملاقات کردن
re establish دوباره تاسیس کردن
re strain دوباره صاف کردن
reinstated دوباره برقرار کردن
re export دوباره صادر کردن
reinstate دوباره برقرار کردن
re form دوباره درست کردن
re paving دوباره فرش کردن
re sort دوباره جور کردن
re examine دوباره بازپرسی کردن
redeliver دوباره مستخلص کردن
redevelops دوباره پیشرفته کردن
reproduced دوباره چاپ کردن
remonetize دوباره رایج کردن
reproduce دوباره چاپ کردن
relive دوباره تجربه کردن
relived دوباره تجربه کردن
resurface دوباره روکاری کردن
relives دوباره تجربه کردن
renegotiate دوباره مذاکره کردن
reliving دوباره تجربه کردن
regain دوباره تصرف کردن
reoccupy دوباره اغاز کردن
redistributing دوباره پخش کردن
restart روشن کردن دوباره
retry دوباره ازمایش کردن
retry دوباره محاکمه کردن
recondition دوباره درست کردن
redistribute دوباره پخش کردن
redistributed دوباره پخش کردن
reproducing دوباره چاپ کردن
rebuild دوباره ساختمان کردن
rebuilds دوباره ساختمان کردن
redistributes دوباره پخش کردن
reproduces دوباره چاپ کردن
rephrase دوباره عبارتبندی کردن
rewiring دوباره سیمکشی کردن
rescheduled دوباره برنامهریزی کردن
reschedules دوباره برنامهریزی کردن
retakes دوباره تسخیر کردن
rescheduling دوباره برنامهریزی کردن
retaken دوباره تسخیر کردن
resorb دوباره جذب کردن
resurfaces دوباره روکاری کردن
remarries دوباره عروسی کردن
republish دوباره چاپ کردن
republish دوباره منتشر کردن
resurfaced دوباره روکاری کردن
reschedule دوباره برنامهریزی کردن
retaking دوباره تسخیر کردن
rewires دوباره سیمکشی کردن
rewired دوباره سیمکشی کردن
rephrased دوباره عبارتبندی کردن
reopens دوباره باز کردن
rewire دوباره سیمکشی کردن
reopening دوباره باز کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com