Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (27 milliseconds)
English
Persian
impawn
رهن گذاشتن به رهن دادن
Search result with all words
impact
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
impacts
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
attach
نسبت دادن گذاشتن
attaches
نسبت دادن گذاشتن
attaching
نسبت دادن گذاشتن
shunt
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunted
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunts
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
expose
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
exposes
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
exposing
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
pawn
گرو گذاشتن رهن دادن
pawned
گرو گذاشتن رهن دادن
pawning
گرو گذاشتن رهن دادن
pawns
گرو گذاشتن رهن دادن
affect
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
expose to rays
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
out argue
در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
to put on the stage
بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
throw in
<idiom>
اضافه دادن یا گذاشتن
to distinguish between something and something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
یک چیز از چیز دیگری
Other Matches
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
lays
گذاشتن
putting
گذاشتن
lay
گذاشتن
infiltrated
گذاشتن
infiltrate
گذاشتن
placement
گذاشتن
take in
تو گذاشتن
placements
گذاشتن
ti turn in
تو گذاشتن
to lay it on with a trowel
گذاشتن
loads
گذاشتن
placing
گذاشتن
places
گذاشتن
place
گذاشتن
puts
گذاشتن
put
گذاشتن
apostrophize
گذاشتن
go on
<idiom>
گذاشتن
misplace
جا گذاشتن
inculcates
پا گذاشتن
To be gettingh on in years.
پا به سن گذاشتن
getting on in years
پا به سن گذاشتن
inculcating
پا گذاشتن
to pickle a rod for
گذاشتن
leaving
گذاشتن
leave
گذاشتن
inculcate
پا گذاشتن
inculcated
پا گذاشتن
teasing
سر به سر گذاشتن
infiltrates
گذاشتن
let
گذاشتن
load
گذاشتن
lets
گذاشتن
question answer
در صف گذاشتن
run home
جا گذاشتن
letting
گذاشتن
to run in
تو گذاشتن
to take in
تو گذاشتن
to trample on
گذاشتن
mislaid
جا گذاشتن
mislay
جا گذاشتن
infiltrating
گذاشتن
mislaying
جا گذاشتن
mislays
جا گذاشتن
fused
سیم گذاشتن
fused
فتیله گذاشتن در
fuse
فتیله گذاشتن در
grow a beard
ریش گذاشتن
fuse
سیم گذاشتن
to lay aside
کنار گذاشتن
to lay anegg
تخم گذاشتن
to take ship
درکشتی گذاشتن
look up to
<idiom>
احترام گذاشتن به
let loose
<idiom>
آزاد گذاشتن
prices
قیمت گذاشتن
price
قیمت گذاشتن
overlay
جای گذاشتن
inshrine
درمزار گذاشتن
to have the heels of any one
کسیرادردوعقب گذاشتن
to stand sentinel
نگهبان گذاشتن در
to keep in d.
امانت گذاشتن
to lay it on with a trowel
کار گذاشتن
mouthed
در دهان گذاشتن
to make a for
دردسترس گذاشتن
marks
علامت گذاشتن
vane
پر گذاشتن به تیر
mark
علامت گذاشتن
overruled
کنار گذاشتن
dotting
نقطه گذاشتن
dot
نقطه گذاشتن
incase etc
در جعبه گذاشتن
incase etc
در لفاف گذاشتن
mouth
در دهان گذاشتن
mouthing
در دهان گذاشتن
legates
بارث گذاشتن
mouths
در دهان گذاشتن
to leave a margin
حاشیه گذاشتن
to leave off
کنار گذاشتن
to sow mines
مین گذاشتن
vanes
پر گذاشتن به تیر
legate
بارث گذاشتن
coop
درقید گذاشتن
overrule
کنار گذاشتن
pledge
رهن گذاشتن
bilk
گذاشتن از پرداخت
hatch
تخم گذاشتن
hatched
تخم گذاشتن
hand down
به ارث گذاشتن
cramp
درقید گذاشتن
cramps
درقید گذاشتن
flyblow
تخم گذاشتن
lagvt
سرپوش گذاشتن
install
کار گذاشتن
envelop
درلفاف گذاشتن
installing
کار گذاشتن
pledged
رهن گذاشتن
line out
با خط علامت گذاشتن
pledges
رهن گذاشتن
pledging
رهن گذاشتن
begueath
به ارث گذاشتن
envelops
درلفاف گذاشتن
enveloping
درلفاف گذاشتن
enveloped
درلفاف گذاشتن
lay away
کنار گذاشتن
installs
کار گذاشتن
lacevi
یراق گذاشتن
hatches
تخم گذاشتن
put in (time)
<idiom>
وقت گذاشتن
to grow in years
پابسن گذاشتن
to hand down
بارث گذاشتن
overlaying
جای گذاشتن
pull the wool over someone's eyes
<idiom>
سربه سر گذاشتن
banks
در بانک گذاشتن
bank
در بانک گذاشتن
overlays
جای گذاشتن
set (someone) up
<idiom>
یه جای گذاشتن
to take in a reef
بادبان را تو گذاشتن
suspends
مسکوت گذاشتن
suspending
مسکوت گذاشتن
intube
در لوله گذاشتن
split hairs
<idiom>
فرق گذاشتن
suspend
مسکوت گذاشتن
cleck
تخم گذاشتن
instal
کار گذاشتن
to hang up
معوق گذاشتن
trusts
ودیعه گذاشتن
trust
امانت گذاشتن
enclose
درمیان گذاشتن
high tender
به مزایده گذاشتن
vowelize
واکه گذاشتن
encloses
درمیان گذاشتن
reserves
کنار گذاشتن
enclosing
درمیان گذاشتن
walk out on
قال گذاشتن
To pull someones leg . To kid someone.
سر بسرکسی گذاشتن
reserve
کنار گذاشتن
cups
فنجان گذاشتن
cupped
فنجان گذاشتن
traces
اثر گذاشتن
traced
اثر گذاشتن
trusts
امانت گذاشتن
trusted
ودیعه گذاشتن
trusted
امانت گذاشتن
trace
اثر گذاشتن
trust
ودیعه گذاشتن
hang-ups
معوق گذاشتن
cup
فنجان گذاشتن
welch
کلاه گذاشتن
To grow a mustache .
سبیل گذاشتن
To grow a beard .
ریش گذاشتن
hold in respect
احترام گذاشتن به
window dress
بنمایش گذاشتن
four horsemen
جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
to set a trap
تله گذاشتن
to put by
کنار گذاشتن
imbark
در کشتی گذاشتن
hypothecate
به رهن گذاشتن
hypothecate
گرو گذاشتن
enshrine
درزیارتگاه گذاشتن
to put a way
کنار گذاشتن
emplace
کار گذاشتن
to put up to a
بمزایده گذاشتن
to put up forsale
بمزایده گذاشتن
enchase
در نگین گذاشتن
encradle
درگهواره گذاشتن
enframe
درقاب گذاشتن
To trample on justice . To be unfair.
پا روی حق گذاشتن
to put in pledge
گرو گذاشتن
overrules
کنار گذاشتن
impignorate
گرو گذاشتن
mortgaging
گرو گذاشتن
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
spaces
فاصله گذاشتن
trepass
پافرا گذاشتن
trig
علامت گذاشتن
mortgages
گرو گذاشتن
To discriminate . To make a distinction .
فرق گذاشتن
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
seals
صحه گذاشتن
cupel
در بوته گذاشتن
cuple
در بوته گذاشتن
queues
در صف گذاشتن در صف ایستادن
point
نوک گذاشتن
queueing
در صف گذاشتن در صف ایستادن
strand
تنها گذاشتن
strands
تنها گذاشتن
reserving
کنار گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com