English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
speed سریع کارکردن
speeding سریع کارکردن
speeds سریع کارکردن
Other Matches
to work with a will بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
rollover استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
marine express کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
speediness سریع السیر سریع
speedy سریع السیر سریع
work کارکردن
worked کارکردن
go کارکردن
goes کارکردن
act کارکردن
inactivate بی کارکردن
to pull together با هم کارکردن
acted کارکردن
slaving سخت کارکردن
to work cheap بامزدکم کارکردن
slaves سخت کارکردن
overworking زیاد کارکردن
overworks زیاد کارکردن
slaved سخت کارکردن
to pull a lone oar تنها کارکردن
upping اجرا یا کارکردن
upped اجرا یا کارکردن
collaborated باهم کارکردن
collaborate باهم کارکردن
overwork زیاد کارکردن
overworked زیاد کارکردن
toa for a job or position درخواست کارکردن
collaborates باهم کارکردن
up اجرا یا کارکردن
collaborating باهم کارکردن
to paddle one's own canoe مسقلانه کارکردن
overlabour زیاد کارکردن
runs کارکردن موتور
counterwork برخلاف کارکردن
cowork باهم کارکردن
run کارکردن موتور
slave سخت کارکردن
to act jointly باهم کارکردن
to work together باهم کارکردن
cooperate باهم کارکردن
fags سخت کارکردن
fag سخت کارکردن
operation کارکردن با یک وسیله
fit to work شایسته یاقابل کارکردن
geologize در زمین شناسی کارکردن
moonlight بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted بطور قاچاقی کارکردن
passages رویداد کارکردن مزاج
dejecta کارکردن مزاج مریض
fit to work اماده برای کارکردن
to act independently of others مستقلانه یا جداگانه کارکردن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
passage رویداد کارکردن مزاج
moonlighting بطور قاچاقی کارکردن
functioned عمل کردن کارکردن
function عمل کردن کارکردن
gear کردن اماده کارکردن
automation بطور خودکار کارکردن
gears کردن اماده کارکردن
functions عمل کردن کارکردن
refitting دوباره اماده کارکردن
knuckle down <idiom> مشتاقانه شروع به کارکردن
refitted دوباره اماده کارکردن
do the trick <idiom> خیلی خوب کارکردن
moonlights بطور قاچاقی کارکردن
refit دوباره اماده کارکردن
refits دوباره اماده کارکردن
qualified for work شایسته یاقابل کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
grinds اسیاب شدن سخت کارکردن
grind اسیاب شدن سخت کارکردن
to turn over واژگون کردن کارکردن دراوردن
telecommuting عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
labourvi رنج بردن سخت کارکردن
frob کارکردن با دسته فرمان وماوس
geometrize از روی قواعد هندسی کارکردن
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
to work it <idiom> روی چیزیی کارکردن و حل کردن
drudge جان کندن بیمیلانه کارکردن
drudges جان کندن بیمیلانه کارکردن
To work like a beaver . مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
crack the whip <idiom> باعث سخت کارکردن شخصی شدن
to do a lesson درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
burn کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burns کارکردن موتور راکت طبق برنامه
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
serials کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
serial کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
reliability توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
dabble سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbled سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
specification کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
dabbles سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbling سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
wet weight وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
psychological moment موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
reliability [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
faults توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faulted توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
fault توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
failure safety [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
degradation اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
faulted سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faults سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
compatibility توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
technical وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن
snell سریع
gleg سریع
rapid سریع
accelerator سریع
swifts سریع
swiftest سریع
swifter سریع
swift سریع
prompted سریع
prompt سریع
prompts سریع
rather سریع تر
accelerators سریع
spanking سریع
wing footed سریع
sweepy سریع
sudden سریع
galloping سریع
spankings سریع
hierarchies روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
riposte ضربت سریع
raids تک نفوذی سریع
braided حرکت سریع
braids حرکت سریع
slaps ضربت سریع
slap ضربت سریع
rough and ready سریع العمل
fleeting سریع الزوال
fleetingly سریع الزوال
braid حرکت سریع
riposted ضربت سریع
ripostes ضربت سریع
fleets عبور سریع
fleet عبور سریع
precipitate خیلی سریع
precipitated خیلی سریع
precipitates خیلی سریع
riposting ضربت سریع
fast neutron نوترون سریع
raid تک نفوذی سریع
fast moving depression کمفشاری سریع
raided تک نفوذی سریع
rapid access با دستیابی سریع
fast access با دستیابی سریع
raiding تک نفوذی سریع
slapping ضربت سریع
precipitating خیلی سریع
quick تند و سریع
slashes ضربه سریع
slashed ضربه سریع
slash ضربه سریع
quick جلد سریع
fast سریع السیر
fasted سریع السیر
fastest سریع السیر
fasts سریع السیر
scampers پرواز سریع
scampered پرواز سریع
accelerated depreciation استهلاک سریع
glimpse نگاه سریع
glimpsing نگاه سریع
scampering پرواز سریع
quickest تند و سریع
slapped ضربت سریع
quickest جلد سریع
glimpses نگاه سریع
quicker تند و سریع
glimpsed نگاه سریع
continuate سریع الاتصال
accelofilter صافی سریع
quicker جلد سریع
scamper پرواز سریع
expressing سریع السیر
expresses سریع صریح
expresses سریع السیر
expressed سریع صریح
expressed سریع السیر
express سریع صریح
expressing سریع صریح
rapid scanning تقطیع سریع
quickstep گام سریع
rapid transit شطرنج سریع
rath زود رس سریع
rathe زود رس سریع
repost ضربت سریع
skitter حرکت سریع
snapback بهبودی سریع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com